جدول جو
جدول جو

معنی شارانت - جستجوی لغت در جدول جو

شارانت
نام یکی از ایالات غربی فرانسه که مرکز آن شهر آنگولم است، دارای 3 آروندیسمان، 29 کانتن و 426 کمون میباشد، 313000 تن جمعیت دارد، رود شارانت از آن عبور و اراضی آن را آبیاری میکند
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شاوران
تصویر شاوران
(پسرانه)
نام پدر زنگه پهلوان ایرانی در دوره کیکاووس پادشاه کیانی، از شخصیتهای شاهنامه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دارانا
تصویر دارانا
(دخترانه و پسرانه)
نام روستایی در نزدیکی اهر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شارونا
تصویر شارونا
(دخترانه و پسرانه)
سرزمین پربار و حاصلخیز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شارایل
تصویر شارایل
(پسرانه)
خدای پادشاه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شادانه
تصویر شادانه
(دخترانه)
شاهدانه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اشارات
تصویر اشارات
اشاره، نشان دادن چیزی یا کسی با حرکت چشم یا انگشت، با تکان دادن چشم و ابرو یا دست مطلبی را به کسی فهماندن یا به کاری فرمان دادن، سخن مختصر و با ایجاز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شادانج
تصویر شادانج
نوعی سنگ به رنگ های گوناگون و معمولاً سرخ که در طب قدیم برای معالجۀ درد چشم به کار می رفته، شادنه، بیدوند، حجر هندی، شادنج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاهانه
تصویر شاهانه
منسوب و مربوط به شاه، درخور شاهان مانند شاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خارانو
تصویر خارانو
خارپشت، خارپشت بزرگ تیرانداز که خارهای بلند ابلق دارد و آن ها را مانند تیر می اندازد، جوجه تیغی، تشی، سیخول، زکاسه، سکاسه، رکاشه، اسگر، اسغر، سنگر، سگر، پهمزک، پیهن، بیهن، روباه ترکی، کاسجوک، جبروز، قنفذ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاهانی
تصویر شاهانی
انگور شاهانی، نوعی انگور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شادانی
تصویر شادانی
شادی، شادمانی، خوشحالی
فرهنگ فارسی عمید
شهری است در جنوب ایتالیا بر کنار خلیجی بهمین نام، از شهرهای باستانی است، در 1940 میلادی نیروی هوایی و دریایی انگلستان در آنجا فاتح شد، 120000 تن سکنه دارد، مؤلف تاریخ ایران باستان آرد: ... بعد این هیئت بشهر تارانت واقع در جنوب ایطالیا در کنار خلیجی بهمان اسم رفت، در اینجا مدیر یا کلانتر شهر ’آریس توفیلد’ از محبتی که نسبت به ’دموک دس’ داشت امر کرد سکان ها را از کشتی های مادی (یعنی پارسی) برداشتند و پارسی ها را مانند جاسوسان در محبس انداخت ... پس از آن آریس توفیلد پارسی ها را رها ... کرد، کشتی های پارسی ها در مراجعت دوچار طوفان شده در ’یاپی گیوس’بساحل افتاد و پارسی ها اسیر شدند، شخصی گیل نام از اهالی تارانت آنها را نجات داده نزد داریوش آورد، شاه به او گفت در ازای این خدمت هرچه خواهی بخواه، او گفت که بشهر تارانت برگردم و از ترس آنکه مبادا داریوش برای رسانیدن او به این شهر قوای بحری بفرستد و این اقدام باعث اذیت هموطنان یونانی او بشود، گیل گفت برای بازگشت به تارانت کافی است که اهالی کنید با من همراهی کنند، چه مناسبات آنها با تارانتی ها خوب است، داریوش مأموری به کنیدفرستاد تا چنان کنند و آن ها حاضر شدند امر شاه را بجا آرند ولی اهالی تارانت راضی نشدند و چون اهالی کنید نمی توانستند تارانتی ها را با قوه مجبور بپذیرفتن گیل کنند این امر دیگر تعقیب نشد ... (تاریخ ایران باستان ج 1 صص 562- 563)، تارانتوم از بلاد قدیمی ایطالیاست که در جنوب شبه جزیره مزبور در کنار خلیجی بنام تارانتوم واقع شده است و مورخین معتقدند که این شهر را نخست مردم جزیره ’کرتا’ بنا نهاده اند، (تمدن قدیم تألیف فوستل دو کولانژ ترجمه نصراﷲ فلسفی ص 469)، رجوع به تارنته شود
یکی از خلیج های بحر روم است دراروپا، (فرهنگ نظام)، خلیجی است در جنوب ایتالیا که بوسیلۀ دریای ’ایونیه’ تشکیل شده است و شهر تارانت در کنار آن قرار دارد، نام آن در لاتین تارانتوم است، رجوع بمادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
مأخوذ از زبان اسپانیائی، سلسله جبال، رجوع به ترجمه مقدمۀ ابن خلدون صص 125- 126 و رجوع به اسپانی شود، در الحلل السندسیه عده ای از شاراتهای اسپانیا معرفی شده از جمله: شارات بانیه که شهر بزرگ بلطانیه یا برطانیه در مشرق آن واقع است، شارات بارسیر که شهر القصر در مغرب آن جای دارد، شارات برادس که راه آهن طرکونه لارده از آن میگذرد، شارات سان برناردو، شارات غاتا، شارات غریدوس متصل به شارات غاتا و شارات استریلا، شارات فنفریا که آب قناه المعلقه از آن بدست می آید، شارات مالاغون واقع در مشرق شهر ’آبله’، شارات مکناسه که رود ’ابره’ آن را دور میزند شارات مورینا که در جنوب بسیط میزیتا در شبه جزیره ایبری واقع است و بنا بتحقیق دانشمندان سرحد منطقۀ زلزله خیز اسپانیا بشمار میرود، شارات مولا که شهر ’روطه’ در برابر آن واقع است و در این شهر قلعه ای قدیمی از ابنیۀ عرب وجود دارد، شارات مونکایو که شهر ’برجه’ در برابر آن جای دارد، شارات وادی الرمل عبارت از سلسله تپه های (اهاضیب) که فاصل بین دو ’قشتاله’ و ریگزارند، رجوع به الحلل السندسیه شود
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ شاره، صور، (اقرب الموارد) رجوع به شاره شود
لغت نامه دهخدا
یکی از اقالیم بیست و ششگانه اندلس بنابتقسیم ادریسی، شهرهای طلبیره، طلیطله، مجریط، الفهمین، وادی الحجاره، اقلیش، و بذه در آن واقعند، رجوع به الحلل السندسیه ج 1 ص 40 و 78 شود
لغت نامه دهخدا
(تُ لُ پُ)
مرکز کانتون سن از آروندیسمان سو واقع در ملتقای رود سن و رود مارن است. 20870 تن جمعیت دارد. راه آهن پاریس - لیون - ساحل مدیترانه از آن می گذرد
لغت نامه دهخدا
(تِ سُ لا)
نام یکی از ایالات غربی فرانسه که مرکز آن شهر لاروشل است. دارای 4 آروندیسمان، 40 کانتن و 482 کمون میباشد. 417800 تن جمعیت دارد. رود شارانت از آن عبور میکند
لغت نامه دهخدا
تصویری از خارانو
تصویر خارانو
جوجه تیغی
فرهنگ لغت هوشیار
سنگی است عدسی شکل به رنگهای مختلف: زرد سرخ سفید خاکستری کبود و بهترین آن سرخ عدسی شکل است و آن در هندوستان به دست آید و در طب قدیم مستعمل بود شادانج شادنج سادنه حجرالدم حجرالطور
فرهنگ لغت هوشیار
مربوط به شاعران به شیوه گویندگان: جنبه شاعرانه، همچون شاعران به سبک شاعران: شاعرانه سخن می گوید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاعرانه
تصویر شاعرانه
لطیف و احساسی
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره صلیبیان که در سواحل شنی مناطق معتدل آسیای صغیر و اروپا و شمال افریقا و آمریکا میروید. گیاهی است یکساله و دارای ریشه های خوراکی است فجل الجمل رشادالبحر فجیله شرتیله. پارسی تازی گشته بنگریدبه شابانج
فرهنگ لغت هوشیار
شهرستان شهر مدینه، نفس شهر یعنی دکان ها و خانه ها که بر گرداگرد ارگ یا قهندز ساخته باشند هرچه در اندرون یک شهر بود مقابل ربض
فرهنگ لغت هوشیار
لباسی که آب در آن نفوذ نکند و هنگام باریدن برف و باران آنرا بر تن می کنند
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی دلبر دلربا دلارام شاره شاره ازچیرا سنسکریت ساره دستار برای مردان، چادر رنگین برای زنان
فرهنگ لغت هوشیار
سراپرده که در قدیم پیش در خانه و ایوان پادشاهان و امیران میکشیدند، خیمه چادر، پرده بزرگ مانند پامیانه، سایبان، فرش منقش بساط گرانمایه، زیر کنگره های عمارت و سردر خانه، لحنی از الحان باربدی، سدی که بر رود و نهر بندند: شادروان شوشتر، فواره (باین معنی در عربی و ترکی مستعمل است)، اصل بنیاد اساس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شابانج
تصویر شابانج
پارسی تازی گشته شابانگ تس سگ (گویش شیرازی) از گیاهان دارویی
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره صلیبیان که در سواحل شنی مناطق معتدل آسیای صغیر و اروپا و شمال افریقا و آمریکا میروید. گیاهی است یکساله و دارای ریشه های خوراکی است فجل الجمل رشادالبحر فجیله شرتیله
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است پایا از تیره مرکبان که ارتفاعش بین نیم تا یک متر میرسد و معمولا به حالت خودرو در اراضی خشک می روید. ساقه این گیاه راست و برگهایش نوک تیز و ناهموار و دارای کرک پنبه یی در سطح تحتانی پهنک است. طبق گل گیاه مذکور کوچک و بر روی آن گلهایی لوله یی به رنگ سفید یا مایل به زرد است. از این گیاه سابقا به عنوان مقوی معده و مدور معرق و قاعده آور استفاده میکردند ولی امروزه متروک است. در استعمال خارجی از شاه بانگ بعنوان التیام دهنده زخمها استفاده میشود این گیاه در اکثر نقاط دنیا و نیز ایران می روید شایانگ بذیلبا شاهبانج شجره البراغیث طباق منتن قوثیرا قونیزه اسپرم غم بیابانی شوکه منیه شوکه منتنه برنوف ترهلی شاه بانج شابانج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاهانه
تصویر شاهانه
بطور سلطنت و شکوه و جلال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشارات
تصویر اشارات
جمع اشاره، علامتها
فرهنگ لغت هوشیار
درختی از تیره گل سرخیان که خاردار است و دارای گلهای سفید و قرمز و صورتی میباشد. گل آذینش دیهیم است. میوه اش قرمز و کوچک و کمی تلخ مزه است. این گیاه دارای گونه های مختلفی است که در تمام جنگلهای شمالی ایران (طوالش و گیلان و کلارستاق و نور و کجور و گرگان) وجود دارد و بیشتر در ارتفاعات فوقانی جنگل دیده میشود می انز راج اربو الم دلی الندری گارن. ملج غبیرای بری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارانه
تصویر بارانه
شاه تیر چوب بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاعرانه
تصویر شاعرانه
سروادیک
فرهنگ واژه فارسی سره