یاد، خاطره، پسر پادشاه گرجستان، آنچه از کسی یا چیزی باقی می ماند، به صورت پیشوند همراه با بعضی نامها می آید و نام جدیدمی سازد مانند یادگارعلی، یادگارمحمد
یاد، خاطره، پسر پادشاه گرجستان، آنچه از کسی یا چیزی باقی می ماند، به صورت پیشوند همراه با بعضی نامها می آید و نام جدیدمی سازد مانند یادگارعلی، یادگارمحمد
چیزی که برای یادآوری و یادبود به کسی بدهند، اثر و نشان که کسی از خود باقی بگذارد، برای مثال یادگار جهان شدی و مباد / که جهان از تو یادگار شود (مسعودسعد - ۱۲۰)
چیزی که برای یادآوری و یادبود به کسی بدهند، اثر و نشان که کسی از خود باقی بگذارد، برای مِثال یادگار جهان شدی و مباد / که جهان از تو یادگار شود (مسعودسعد - ۱۲۰)
نام یکی از بخشهای چهارگانه شهرستان خرمشهر است. این بخش در شمال خاوری شهرستان خرمشهر واقع و محدود است از شمال به شهرستان اهواز، ازخاور به بخش بندر معشور و هندیجان. از باختر به شهرستان خرمشهر و از جنوب به اراضی مسطح باتلاقی و خورموسی. موقع طبیعی آن دشت و آب و هوای آن گرمسیری است ومانند اغلب نقاط خوزستان گرمای آن در تابستان به 58درجۀ سانتی گراد میرسد. از پنج دهستان بنام جراحی، درزی، حنافره، آبشار، ام الفخر تشکیل شده، جمعیت آن در حدود 55 هزار تن و دارای 123 پارچه آبادی است. ایستگاههای راه آهن منصوری و گرگر در این بخش واقعند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6). نام قدیمی فلاحیه که فرهنگستان آن را احیا نمود. و رجوع به شادکان شود
نام یکی از بخشهای چهارگانه شهرستان خرمشهر است. این بخش در شمال خاوری شهرستان خرمشهر واقع و محدود است از شمال به شهرستان اهواز، ازخاور به بخش بندر معشور و هندیجان. از باختر به شهرستان خرمشهر و از جنوب به اراضی مسطح باتلاقی و خورموسی. موقع طبیعی آن دشت و آب و هوای آن گرمسیری است ومانند اغلب نقاط خوزستان گرمای آن در تابستان به 58درجۀ سانتی گراد میرسد. از پنج دهستان بنام جراحی، درزی، حنافره، آبشار، ام الفخر تشکیل شده، جمعیت آن در حدود 55 هزار تن و دارای 123 پارچه آبادی است. ایستگاههای راه آهن منصوری و گرگر در این بخش واقعند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6). نام قدیمی فلاحیه که فرهنگستان آن را احیا نمود. و رجوع به شادکان شود
خود را، تحمل خواری کردن. تسلیم خواری و زبونی شدن. خود را بخواری افکندن: نمودی خوار خود را ومرا چون خود زبون کردی ترا هرچند گفتم کم کن این سودا فزون کردی. فرخی. چه کرد آن سنگدل با تو، بسختی صبر چون کردی چرا یکبارگی خود را چنین خوار و زبون کردی. فرخی. - زبون کردن کسی را، مقهور ساختن او را. مغلوب کردن او را. غلبه یافتن بر او. آن کس یا کسان را وادار بتسلیم کردن: بسی قوت از قوت تو متین تر، زبون کرده است. (ترجمه تاریخ یمینی). چون زبون کرد آن جهودک جمله را فتنه ای انگیخت از مکر و دها. مولوی. که گروهی را زبون کرد او بسحر من نیایم جانب او نیم شبر. مولوی. سپهدار گرشاسب تا زنده بود نه کردش زبون کس، نه افکنده بود. سعدی. شکم صوفیی را زبون کرد و فرج دو دینار بر هر دوان کرد خرج. سعدی. - امثال: زبون چارزبانی مکن، خود را اسیر عناصر اربعه مکن. (آنندراج) : اسیر طبع مخالف مدار جان و خرد زبون چارزبانی مکن دو حور لقا. خاقانی. رجوع به ’زبون کردن’ و ’زبون’ و ’زبونی’ شود گرگ، سفر داوران 7:19- 25 و 8:3 و مزامیر 83:11. سردار مدیانی است که جدعون بر او دست یافته ویرا در معبر اردن بکشت. و پس از آن معبر را معبر ذئب گفتند. رجوع به حوریب شود. (قاموس کتاب مقدس)
خود را، تحمل خواری کردن. تسلیم خواری و زبونی شدن. خود را بخواری افکندن: نمودی خوار خود را ومرا چون خود زبون کردی ترا هرچند گفتم کم کن این سودا فزون کردی. فرخی. چه کرد آن سنگدل با تو، بسختی صبر چون کردی چرا یکبارگی خود را چنین خوار و زبون کردی. فرخی. - زبون کردن کسی را، مقهور ساختن او را. مغلوب کردن او را. غلبه یافتن بر او. آن کس یا کسان را وادار بتسلیم کردن: بسی قوت از قوت تو متین تر، زبون کرده است. (ترجمه تاریخ یمینی). چون زبون کرد آن جهودک جمله را فتنه ای انگیخت از مکر و دها. مولوی. که گروهی را زبون کرد او بسحر من نیایم جانب او نیم شبر. مولوی. سپهدار گرشاسب تا زنده بود نه کردش زبون کس، نه افکنده بود. سعدی. شکم صوفیی را زبون کرد و فرج دو دینار بر هر دوان کرد خرج. سعدی. - امثال: زبون چارزبانی مکن، خود را اسیر عناصر اربعه مکن. (آنندراج) : اسیر طبع مخالف مدار جان و خرد زبون چارزبانی مکن دو حور لقا. خاقانی. رجوع به ’زبون کردن’ و ’زبون’ و ’زبونی’ شود گرگ، سفر داوران 7:19- 25 و 8:3 و مزامیر 83:11. سردار مدیانی است که جدعون بر او دست یافته ویرا در معبر اردن بکشت. و پس از آن معبر را معبر ذئب گفتند. رجوع به حوریب شود. (قاموس کتاب مقدس)
دهی است از بخش حومه شهرستان قوچان واقع در هزار متری جنوب کشف رود، با 400 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9) دهی است از بخش تربت جام شهرستان مشهد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از بخش حومه شهرستان قوچان واقع در هزار متری جنوب کشف رود، با 400 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9) دهی است از بخش تربت جام شهرستان مشهد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)