جدول جو
جدول جو

معنی شادکونی - جستجوی لغت در جدول جو

شادکونی
شاذکونی، ابوبکر بن مردویه الحافظ الاصبهانی الشاذکونی، و او را از این جهت شاذ کونی می گفتند که پدرش در یمن شاد گونه (مضربه) های بزرگ می فروخت، (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
شادکونی
سلیمان بن داود بن بشربن زیاد المنقری، مکنی به ابوایوب معروف به شادکونی، وی از مردم بصره و از حفّاظ حدیث بود، در بغداد با ائمه و حفاظ همنشینی داشت، سپس به اصفهان رفت و در آنجا سکونت گزید و به نشر حدیث پرداخت، از عبدالواحد بن زیاد و حمادبن زید حدیث کرد، ابوقلابه الرقاشی و ابومسلم الکجی و دیگران از او روایت کرده اند، گویند شراب می نوشید و حدیث وضع میکرد، بخاری از وی یاد کرده و او را از هر ضعیفی ضعیف تر شمرده و بعضی او را ثقه شمرده اند، در جمادی الاولی سال 234 در بصره وبعضی گویند در اصفهان درگذشت، ابوبکر بن مردویه الحافظ وفات او را به سال 236 درشهر اصفهان ذکر نموده است، (از انساب سمعانی و لباب الانساب ذیل شاذ کونی)
لغت نامه دهخدا
شادکونی
(نی / نی ی)
منسوب به شادکونه (معرب شادگونه). رجوع به شادگونه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شادمانی
تصویر شادمانی
شادی و خوشی، خوشحالی، برای مثال غم و شادمانی نماند ولیک / جزای عمل ماند و نام نیک (سعدی۱ - ۷۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شادگونه
تصویر شادگونه
تکیه گاه، پشتی، نهالی، تشک، جبه، بالاپوش، زن بازیگر و مطربه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شادکامی
تصویر شادکامی
کامرانی، خوشحالی، شادمانی
فرهنگ فارسی عمید
(ذَ)
حافظ، مکنی به ابوالایوب... و این نسبت به شاذکونه است از آن جهت که پدرش جامه های شاذکونه میفروخت. (منتهی الارب). و رجوع به شاذکونه و شاذکونی ابوبکر بن مردویه الحافظ الاصبهانی الشادکونی شود
لغت نامه دهخدا
(ذَ)
نسبت است به شاذکونه. شادگونه فروش. رجوع به شادکونی شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
معرب شادگونه. تشک. نهالی. (دزی ج 1 ص 715). رجوع به شادگونه شود
لغت نامه دهخدا
شاذکوهی، بنداربن احمدالشاذ کوهی الجرجانی التاجر، مکنی به ابومحمد از ابوعبداﷲ محمد بن ابراهیم بن ابوالحکیم الختلی البغدادی روایت کند، در شهر شوال سال چهار صد و یک درگذشت، (انساب سمعانی، و لباب الانساب ذیل شاذکوهی)
لغت نامه دهخدا
منسوب به شادکوه، رجوع به شاد کوه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از شادمانی
تصویر شادمانی
شادی خوشی خوشحالی سرور
فرهنگ لغت هوشیار
نهالی توشک که بر بالای آن خوابند، بالا پوش جبه، تکیه گاه، زن بازیگر مطربه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شادکامی
تصویر شادکامی
خوشحالی شادمانی، کامروایی کامرانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شادگونه
تصویر شادگونه
((نِ))
پشتی، تکیه گاه، بالاپوش، جبه، تشک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شادمانی
تصویر شادمانی
ابتهاج
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شادمانی
تصویر شادمانی
Jolliness, Joyousness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شادمانی
تصویر شادمانی
gaieté, joie
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از شادمانی
تصویر شادمانی
furaha
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از شادمانی
تصویر شادمانی
neşelilik, neşe, mutluluk
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از شادمانی
تصویر شادمانی
陽気さ , 喜び
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از شادمانی
تصویر شادمانی
עליזות , שמחה , שמחה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از شادمانی
تصویر شادمانی
명랑함 , 기쁨
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از شادمانی
تصویر شادمانی
keceriaan, kegembiraan, kebahagiaan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از شادمانی
تصویر شادمانی
खुशमिजाज़ी , प्रसन्नता
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از شادمانی
تصویر شادمانی
весёлость , радость , радость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شادمانی
تصویر شادمانی
vrolijkheid, vreugde
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از شادمانی
تصویر شادمانی
alegría
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از شادمانی
تصویر شادمانی
allegria, gioia
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از شادمانی
تصویر شادمانی
alegria
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از شادمانی
تصویر شادمانی
快乐 , 喜悦
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از شادمانی
تصویر شادمانی
wesołość, radość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شادمانی
تصویر شادمانی
радість , радість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شادمانی
تصویر شادمانی
Fröhlichkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شادمانی
تصویر شادمانی
ความร่าเริง , ความสุข
دیکشنری فارسی به تایلندی