جدول جو
جدول جو

معنی شاددلی - جستجوی لغت در جدول جو

شاددلی
(دِ)
شاددل بودن:
خار غم در ره پس شاددلی ممکن نیست
کاژدها حاصر و من گنج گهر باز کنم.
خاقانی.
رجوع به شاد دل شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دادعلی
تصویر دادعلی
(پسرانه)
داد (فارسی) + علی (عربی)، آنکه عدل و دادی چون علی (ع) دارد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رادعلی
تصویر رادعلی
(پسرانه)
راد (فارسی) + علی (عربی) علی جوانمرد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شادلی
تصویر شادلی
(پسرانه)
نام چندتن از بزرگان عرب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نادعلی
تصویر نادعلی
(پسرانه)
علی را بخوان، نام دعایی است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شادپری
تصویر شادپری
(دخترانه)
پری شاد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شاددخت
تصویر شاددخت
(دخترانه)
دختر شاد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شاهقلی
تصویر شاهقلی
(پسرانه)
غلام شاه، شاه (فارسی) + قلی (ترکی)، نام نقاش معروف ایرانی در زمان صفویه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شادانی
تصویر شادانی
شادی، شادمانی، خوشحالی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاددل
تصویر شاددل
دل شاد، خوشحال، شادمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شادابی
تصویر شادابی
تری و تازگی، طراوت
فرهنگ فارسی عمید
(دِ)
سیدالقطب الامام علی الادریسی الشادلی، مکنی به ابوالحسن استاد فرقۀ شاذلیه. رجوع به شاذلی و شاذلیه شود
لغت نامه دهخدا
(دِ لی / لی ی)
منسوب است به قریۀ شادله. رجوع به شادله و شاذلی شود
لغت نامه دهخدا
(دِ)
نامی از نامهای ایرانی: و پسر شاددل که امیر عدن بود آب آورده بود از جای دور مال بسیاربر آن خرج کرده... و به دشت عرفات برده و آنجا حوضها ساخته که در ایام حج پرآب کنند. (تاریخ سیستان)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
خوش طبع و خوشحال. (آنندراج) :
بفرمود تا باز گردد ز راه
شود شاددل سوی تخت و کلاه.
فردوسی.
بزد کوس و برداشت از نیمروز
شده شاددل شاه گیتی فروز.
فردوسی.
ابر هفت کشور بود پادشا
یکی شاددل باشد و پارسا.
فردوسی.
تو شادخوار و شادکام و شادمان و شاددل
بدخواه تو غلطیده اندر پای پیل پوستین.
فرخی.
ره برو شخ شکن و شاددل و تیزعنان
خوش رو و سخت سم و پاک تن و جنگ آغاز.
منوچهری.
شادروان باد شاه شاددل و شادکام.
گنجش هر روز بیش رنجش هر روز کم.
منوچهری.
جانهای پشته اندر آب و گل
چون رهند از آب و گلها شاددل.
مولوی
لغت نامه دهخدا
یکی از طوایف کرد شیعی مذهب. (کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او ص 120)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
دیهی است از دهستان رادکان بخش حومه شهرستان مشهد، واقع در 97 هزارگزی شمال باختری مشهد و 2 هزارگزی شمال خاوری رادکان. جلگه ای و آب و هوای آن معتدل است، 104 تن سکنه دارد. ازآب رودخانه مشروب میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی آن زراعت است. راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شاد دل
تصویر شاد دل
خوش طبع و خوشحال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاکدلی
تصویر پاکدلی
پاک درونی بی غل و غشی پاکیزه دلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شادابی
تصویر شادابی
پر آبی سیرابی آبداری، تازگی طراوت، شادی شادمانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاندلیه
تصویر شاندلیه
سپاوه داب، فراخور فربر، پایگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شادابی
تصویر شادابی
طراوت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پاکدلی
تصویر پاکدلی
اخلاص
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شادابی
تصویر شادابی
Joviality, Cheerfulness, Cheeriness, Friskiness, Mirthfulness, Joyfulness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شادابی
تصویر شادابی
gaieté, enjouement, jovialité, joie, réjouissance
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از شادابی
تصویر شادابی
веселость , игривость , весёлость , радость , радостность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شادابی
تصویر شادابی
Fröhlichkeit, Lebhaftigkeit, Glücklichkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شادابی
تصویر شادابی
веселощі , грайливість , життєрадісність , радість , радісність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شادابی
تصویر شادابی
wesołość, żywotność, radość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شادابی
تصویر شادابی
快乐 , 活泼 , 喜悦 , 欢喜
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از شادابی
تصویر شادابی
alegria, vivacidade, jovialidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از شادابی
تصویر شادابی
allegria, vivacità, giovialità, gioia, gaiezza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از شادابی
تصویر شادابی
alegría, vivacidad, jovialidad, felicidad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از شادابی
تصویر شادابی
vrolijkheid, speelsheid, jovialiteit, vreugde
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از شادابی
تصویر شادابی
प्रसन्नता , चपलता , खुशमिज़ाजी , खुशी
دیکشنری فارسی به هندی