جدول جو
جدول جو

معنی شاخوره - جستجوی لغت در جدول جو

شاخوره
(رَ / رِ)
از شاه کوره، . شاخور. تنور. کوره. (ناظم الاطباء). داش خشت. کورۀ آجر و سفال پزی. (شعوری)
لغت نامه دهخدا
شاخوره
(رَ / رِ)
دیهی از دهستان نهر یوسف واقع در بخش مرکزی شهرستان خرمشهر، در 8 هزارگزی شمال باختری خرمشهر و یکهزارگزی جنوب راه اتومبیل رو خرمشهر به مرز عراق. دشت و گرمسیر و مرطوب و مالاریاخیز است. جمعیت آن 400تن. آب آن از شطالعرب، محصول آن خرما، شغل مردم آن پرورش نخل و حصیربافی است. راه آن در تابستان قابل عبور برای اتومبیل میباشد. هنگام بارندگی با قایق از روی شطالعرب به خرمشهر رفت و آمد میشود، ساکنان آن از طایفۀ فرهانی اند. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شارویه
تصویر شارویه
(پسرانه)
شیرویه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از باکوره
تصویر باکوره
میوۀ نارس، میوۀ نورسیده، نوبر، اول چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاخوره
تصویر پاخوره
نشستنگاهی که در کنار در خانه درست کنند، سکوی در خانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شادورد
تصویر شادورد
هاله، دایرۀ روشن که گاهی گرداگرد قرص ماه ظاهر می شود، شاهورد، شایورد، سابود، خرمن ماه،
فرش، تخت پادشاهی، برای مثال جهان دار بر شادوردی بزرگ / نشسته همه پیکرش میش و گرگ (فردوسی - ۸/۳۳۰)
در موسیقی آهنگی از موسیقی قدیم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاغوله
تصویر شاغوله
طره و ریشۀ دستار، منگوله، شاشوله، برای مثال شاغولۀ دستار تو اینجا نخرند / دستار نگهدار و برو بر سر پیچ (ابن یمین - ۶۵۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از داتوره
تصویر داتوره
حلقه و زنجیر یا ریسمانی که به پای چهارپایان یا زندانیان ببندند، بخو، تاتوره، تاتوله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاتوره
تصویر تاتوره
حلقه و زنجیر یا ریسمانی که به پای چهارپایان یا زندانیان ببندند، بخو، داتوره، تاتوله
گیاهی یک ساله از تیرۀ بادمجانیان با برگ های درشت، بدبو و گل های شیپوری ارغوانی یا سفید که حاوی ماده ای سمّی به نام داتورین است و در معالجۀ آسم، تنگی نفس، تشنج و رماتیسم به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاخور
تصویر شاخور
شاخ دار، دارای شاخ، پرشاخه
شاه کوره، کورۀ بزرگ، کورۀ آجرپزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شالوده
تصویر شالوده
بنیاد، پی دیوار، طرح و نقشه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاشوله
تصویر شاشوله
شاغوله، طره و ریشۀ دستار، منگوله،
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاخابه
تصویر شاخابه
نهر، جوی کوچکی که از رودخانه یا دریا جدا شود، در علم زمین شناسی خلیج
فرهنگ فارسی عمید
شاخوره، تنور و کوره، (ناظم الاطباء)، توشترخشت، ج، شواخیر، (مهذب الاسماء)، داش خشت، رجوع به شاخوره شود
لغت نامه دهخدا
دیهی از دیه های جزیره بحرین واقع در دوفرسخی میانۀ جنوب و مغرب منامه، (فارس نامۀ ناصری، ذیل بحرین)
لغت نامه دهخدا
(وَ شِ کَ تَ / تِ)
شادخواره. شادخوار. (فرهنگ نظام). رجوع به شادخوار شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
نقّاب، حفّار. ج، چاخورگان. رجوع به چاخو و چاخوئی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از شابورن
تصویر شابورن
فولاد معدنی پولاد کانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاغوله
تصویر شاغوله
منگوله، دستار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شالوده
تصویر شالوده
طرح ونقشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساعوره
تصویر ساعوره
آتش افروخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاخابه
تصویر شاخابه
جوی کوچکی که از رود یا دریا جدا گردد، خلیج
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره کوکناریان که علفی و یکساله است برخی گونه ها نیز دو ساله اند ارتفاعش بین 20 تا 80 سانتیمتر میرسد و غالبا در باغ ها و مزارع و کشت زارها به طور فراوان میروید. ریشه اش سفید و ساقه بی کرک و رگها متناوب و دارای بریدگی ها بسیار می باشد، گلهایش کوچک و سفید مایل به قرمز و دارای لکه های ارغوانی است. قسمت مورد استفاده این گیاه شاخه های گلدار آن است که به حالت تازه یا خشک مصرف میشوند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاخیره
تصویر تاخیره
بخت و طالع و سرنوشت را گویند. و بمعنی نصیب و قسمت هم هست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سابوره
تصویر سابوره
پشت پائی، مخنث
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاخورش
تصویر زاخورش
زنی که طعام اندک خورد قتین
فرهنگ لغت هوشیار
(ماده نر) نوبر نو باوه زود رس اول هر چیز، میوه نورس نوبر، جمع باکورات بواکیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبخوره
تصویر آبخوره
آبخوری نصفی، آبگیر، جوی جویبار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتوره
تصویر اشتوره
گیاه خاردار تلخی که شتر آنرا برغبت خورد خار شتری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شخوره
تصویر شخوره
خوشه ماهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاخور
تصویر شاخور
صاحب شاخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاخوره
تصویر فاخوره
سفال سازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باکوره
تصویر باکوره
((رِ یا رَ))
اول هر چیز، میوه نورس، نوبر، جمع باکورات. بواکیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاخیره
تصویر تاخیره
((رِ))
بخت، طالع، سرنوشت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شالوده
تصویر شالوده
بنیه، اساس
فرهنگ واژه فارسی سره