جدول جو
جدول جو

معنی شاخسینی - جستجوی لغت در جدول جو

شاخسینی(سَ)
ظاهراً از ’گوش’ فارسی و ’چی’ ترکی، شنونده و مستمع، (آنندراج)، جاسوس، (آنندراج)، خبرگیر و خبردهنده، (ناظم الاطباء)، نگهبان، (آنندراج)، پاسبان و نگهبان، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شاخین
تصویر شاخین
شاخ دار، دارای شاخ، پرشاخه، برای مثال یل پهلوان دید دیوی نژند / سیاهی چو شاخین درختی بلند (اسدی - ۱۱۹)
فرهنگ فارسی عمید
(اَ سَ)
رجوع به احسبنی شود
لغت نامه دهخدا
نام جد ابوحفص عمر بن احمد بن عثمان بن احمد بن محمد بن ایوب بن ازداد واعظ معروف به ابن شاهین که جدّ مادری او احمد بن محمد بن یوسف بن شاهین شیبانی بغدادی است، و ابوحفص مردی مورد ثقه بوده است که از عده ای روایت کرده و عده ای نیز از او نقل کرده اند و دارای آثاری نیز بوده، در سال 297 هجری قمری بدنیا آمده و در سال 385 هجری قمری درگذشته است، (لباب الانساب ج 2 ص 9)
نام ابوحفص عمر بن احمد بن محمد بن حسن بن شاهین الفارسی الشاهینی السمرقندی، در سمرقند بدنیا آمد و در همانجا بسال 454 هجری قمری درگذشته است و عده ای نیز از او روایت کرده اند، (لباب الانساب ج 2 ص 9)
لغت نامه دهخدا
نام تیره ای از ایل کلهر (ایلات کرد ایران) و دارای 50 خانوار، (جغرافیای سیاسی کیهان ص 62)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان خالصه بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان، دارای 280 تن سکنه، آب آن ازچاه و فاضل آب سراب نیلوفر، محصول آن غلات، حبوبات دیمی و لبنیات است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی از دهستان بیلوار بخش کامیاران شهرستان سنندج، دارای 1430 تن سکنه، آب آن از رودخانه و چشمه، محصول آن غلات، لبنیات، توتون و تنباکو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی از دهستان شیان بخش مرکزی شهرستان شاه آباد، دارای 332 تن سکنه، آب آن از سراب شاهین، محصول آن غلات، حبوبات، صیفی و لبنیات است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
قاسینی، (قاموس الاعلام ترکی)، خانوادۀ منجم و نقشه کش فرانسوی که در اصل ایتالیائی بودند و سهم مهمی در تثبیت نقشه های علمی که در فرانسه تدارک شده دارند، از این خانواده اند:
ژان دومینیک (1625- 1712 میلادی) که رصد خانه پاریس را انتظام داد و ژاک (1677- 1756 میلادی) فرزند کاسین سابق الذکر که در تحقیقات مربوط به شکل زمین سهم دارد،
سزار فرانسوا مشهور به کاسینی دو توری (1714- 1784 میلادی) فرزند کاسین اخیرالذکر که در مساحی و تهیۀنقشۀ بزرگ فرانسه اشتغال داشت،
دومینیک، کنت دوکاسینی (1748- 1845 میلادی) فرزند اخیر الذکر که نقشۀ فرانسه را بپایان رسانید
لغت نامه دهخدا
محمد بن صدیق باسینی خانقاهی فقهیی است. رجوع به باسین و معجم البلدان شود، وزیر. (آنندراج). وزیر بزرگ، حاکم. والی. (ناظم الاطباء). معرب پاشا. صاحب النقود آرد: لقبی است به ترکی که به صاحب منصبان و مقامات بزرگ دولتی داده میشده است. این لقب ابتدا به عمال مستقل و بعدها به عمال غیر مستقل مصر از جهت تعظیم آنان داده شده بود. رجوع به النقود العربیه ص 136 و رجوع به پاشا شود
لغت نامه دهخدا
منسوب به باسین. رجوع به باسین شود
لغت نامه دهخدا
(تِ)
شهری از اتازونی (ممالک متحدۀ آمریکا) کرسی مملکت میشیگان. دارای هشتاد هزار تن سکنه
لغت نامه دهخدا
نام خانواده ای در ایتالیا که در فرانسه شهرت به سزائی یافتند ازآنجمله اند ’لور’ دوشس دومرکور (1636-1657م،) و خواهرش ’الیمپ’ کنتس دوسواسون (1639-1708م،) که پرنس ’اوژن دوساوا’ از او متولد شد و بالاخره ’ماری’ پرنسس کولونا (1640-1715 م) که لوئی چهاردهم را گرفتار عشق خود ساخت، (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(یِ تَ)
هرچیز شایسته و سزاوار و لایق ومناسب، هر چیز واجب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
کم بها و کم قیمت و ارزان، (ناظم الاطباء)، اما جای دیگری دیده نشد
لغت نامه دهخدا
شوخگنی، حالت و چگونگی شوخگین، ناپاکی و آلودگی و وسخ گرفتگی اندام عموماً و ستبری و سختی دست و پا از بسیاری کار و پینه بستگی آنها خصوصاً، (ناظم الاطباء)، رجوع به معانی شوخ شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
شاخشانه. (ناظم الاطباء). رجوع به شاخشانه شود
لغت نامه دهخدا
از شاخ + ین علامت نسبت، شاخدار، دارای شاخ، پرشاخ:
یل پهلوان دید دیوی نژند
سیاهی چو شاخین درختی بلند،
اسدی (گرشاسب نامه چ حبیب یغمائی ص 111 بیت 16)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شوخگینی
تصویر شوخگینی
چرکینی چرک آلودگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاخین
تصویر شاخین
پر شاخه
فرهنگ لغت هوشیار
خوابانیده، خوابانده شده
فرهنگ گویش مازندرانی