جدول جو
جدول جو

معنی شاخردل - جستجوی لغت در جدول جو

شاخردل
(خَ دَ)
شاخل. حبی از حبوب مأکوله است که از آن نان میسازند. (فهرست مخزن الادویه). و رجوع بشاخل و شاخول شود. ظاهراً مصحف ’شاخول’ است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اشتردل
تصویر اشتردل
بددل و ترسو، کینه دل، کینه جو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاگردی
تصویر شاگردی
شاگرد بودن و آموختن علم یا هنر یا کار نزد استاد
فرهنگ فارسی عمید
(اُ تُ دِ)
کینه دل و کنایه ازمردمی که این صفت داشته باشند. (از برهان) (آنندراج). کینه دل. (انجمن آرای ناصری). کینه دار:
بهار آمد و جان حسود اشتردل
بسبزه سرخنجررود بسوی کنام.
ظهیر.
لغت نامه دهخدا
(قِ)
معرب شاگرد، متعلم. این کلمه را به شاجردی نیز تعریب کرده اند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خِ گُ)
کنایه از معشوق. (غیاث اللغات) :
ز شوخی های ناز آن شاخ گل در خانه میماند
به دلها خارخار جلوۀ مستانه میماند.
میرزارضی دانش (از آنندراج).
به باغ میرود آن شاخ گل سلیم دگر
بهار در چمن امروز میهمان گل است.
محمدقلی سلیم (از آنندراج).
- شاخ گل بر سر زدن، آراستن موی سر با شاخ گل. کنایه از سرافراز ساختن:
از غبارم شاخ گل بر سر ملائک میزنند
تا بتان از نقش پا گل بر مزارم ریختند.
ملامحمد علی واحد (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(جِ)
معرب شاگردی. متعلم. شاقردی:
وما کنت شاجردی ولکن حسبتی
اذا مسحل سدی لی القول انطق.
اعشی
لغت نامه دهخدا
(فِ / فَ دِ)
سیه دل. دل سیاه. بیرحم. سنگدل: مال بدست کردم تا تو کافردل پشتواره بندی و ببری. (کلیله و دمنه).
آه دردآلود سعدی گر ز گردون بگذرد
در تو کافردل نگیرد ای مسلمانان نفیر.
سعدی.
تو کافردل نمی بندی نقاب زلف و می ترسم
که محرابم بگرداند خم آن دلستان ابرو.
حافظ.
خون ما خوردند این کافردلان
ای مسلمانان چه درمان الغیاث.
حافظ
لغت نامه دهخدا
تصویری از شاد دل
تصویر شاد دل
خوش طبع و خوشحال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاگردی
تصویر شاگردی
شاگرد بودن تلمذ تعلم، شاگردانه شاگردانگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتردل
تصویر اشتردل
کینه دل اشترکین، ترسنده جبان اشتر زهره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتردل
تصویر اشتردل
((~. دِ))
ترسو، کینه توز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شاگردی
تصویر شاگردی
التّلمذة الصّناعيّة
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از شاگردی
تصویر شاگردی
Discipleship
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شاگردی
تصویر شاگردی
discipulat
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از شاگردی
تصویر شاگردی
ученичество
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شاگردی
تصویر شاگردی
öğrencilik
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
کارآموزی، شاگردی
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از شاگردی
تصویر شاگردی
شاگردی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از شاگردی
تصویر شاگردی
শিষ্যত্ব
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از شاگردی
تصویر شاگردی
ศิษย์ธรรม
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از شاگردی
تصویر شاگردی
usomi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از شاگردی
تصویر شاگردی
חניכות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از شاگردی
تصویر شاگردی
弟子道
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از شاگردی
تصویر شاگردی
Jüngerschaft
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شاگردی
تصویر شاگردی
제자도
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از شاگردی
تصویر شاگردی
kepemuridan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از شاگردی
تصویر شاگردی
शिष्यत्व
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از شاگردی
تصویر شاگردی
discipulado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از شاگردی
تصویر شاگردی
discepolato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از شاگردی
تصویر شاگردی
discipulado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از شاگردی
تصویر شاگردی
门徒身份
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از شاگردی
تصویر شاگردی
uczniostwo
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شاگردی
تصویر شاگردی
учнівство
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شاگردی
تصویر شاگردی
discipelschap
دیکشنری فارسی به هلندی