جدول جو
جدول جو

معنی شاتلن - جستجوی لغت در جدول جو

شاتلن
(تِ لَ)
ژرژ - ژاک، از رجال مشهور دورۀ انقلاب فرانسه است. وی 1759 میلادی در قصبۀ آرسیس سور اوب متولد شد و تا سال 1791 به اشارۀ شاه وکیل بود. در دورۀ انقلاب افکار جمهوری خواهی را پذیرفت. فصاحت بیان و طلاقت لسان نفوذ آوا و گیرایی چهرۀ وی موجب حسن ظن و محبت مردم گشت. دانتون بنیان گذارکلوب دکوردولیه که یکی از انجمنهای زمان انقلاب است بود و بسبب قوت ناطقه گروهی بسیار گرد وی درآمدند. دانتون به سال 1791 از ایالت سینه بنمایندگی مجلس و1792 از جانب شهرداری پاریس بمأموریتی رسید و در واقعات اگوست 1792 در اعمال اجرائی نفوذ و تأثیر بسیار داشت و از پس آن وقایع بوزارت عدلیه رسید و در تشکیلات دفاع ملی رکن و عامل اصلی و بانی و مبتکر محکمۀ انقلابی کمیتۀ نجات عمومی بود و در آن سیاستی خشن و ددصفتانه پیش گرفت و تروررا وسیلۀ موقت اما مؤثر برای حکومت پنداشت و از این راه نام خویش ببدی درآمیخت و از پس ترک وزارت عدلیه مبعوث مجلس ملی گشت و با ربسپیر به رقابت پرداخت و از جانب رقیب به خیانت و پیروی از اصول اعتدالیون متهم گردید و بسال 1794 بفرمان وی گردن زده شد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

ابزاری میله مانند در موتور اتومبیل که حرکت را از پیستون به میل لنگ انتقال می دهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاتل
تصویر شاتل
روشنک، دانه ای به اندازۀ باقلا به رنگ سرخ یا سیاه که مصرف دارویی داشته و در هند می روید، ساتل
فضاپیمایی بال دار برای بردن فضانوردان به ایستگاه های فضایی و بازگرداندن آن ها که می تواند روی زمین بنشیند
شاتل فضایی: فضاپیمایی بال دار برای بردن فضانوردان به ایستگاه های فضایی و بازگرداندن آن ها که می تواند روی زمین بنشیند
فرهنگ فارسی عمید
قلعه ای است به دیاربکر، (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
دارویی است مانند کماه خشک و آن را به شیرازی روشنک خوانند و معرب آن شاطل است. (برهان قاطع). رجوع به شاطل شود. به فارسی روشنک نامند دوائی است هندی شبیه به فطر خشک و بقدر باقلایی و بزرگتر و کوچکتر و با تلخی و پوست او بسیار چین دار ما بین سیاهی و سرخی و املس در آخر دویم گرم وخشک و مسهل قوی اخلاط غلیظۀ مفاصل و اعصاب و جهه فالج و رعشه و لقوه و صرع و امراض باردۀ دماغ نافع و مورث دردسر و مصلحش فواکه بارده و قدر شربتش تا نیم مثقال است با مثل او نبات. (تحفۀ حکیم مؤمن). دوای هندی بود مانند کمأه خشک و گویند عروقی است خشن پرگره مانند بسفایج و بقدر باقلایی بود. مؤلف گوید قول اول اصح است که آن مانند کمأه خشک بود و از هندوستان نیز آورند و به شیرازی آن را روشنک خوانند. تمیمی گوید طبیعت وی گرم و خشک است در آخر درجۀ سیوم. مسهل کیموسات غلیظ بود و فالج و لقوه و داءالصرع و ارتعاش و سنگ مفاصل و علتهای دماغ را که از رطوبت غلیظ باشد نافع باشد و گویند مسهل کیموسات محرقه بود و شربتی از وی نیم درم بود با وزن آن نبات که به آب گرم بیاشامند. (اختیارات بدیعی). به فارسی روشنک نامند. ماهیت آن: دوایی است هندی شبیه به فطر خشک و بقدر باقلایی بزرگتر و کوچکتر از آن نیز و با تلخی و پوست آن بسیار چین دار مابین سیاهی و سرخی و املس و آنچه بعضی گفته اند که عروقی است خشن و پر گره مانند باقلا اصلی ندارد و گویند که از ترکستان نیز آورند و صاحب اختیارات بدیعی نوشته که در قریۀ جره که از جمع شیراز است نیز می باشد. طبیعت آن گرم و خشک در سوم. افعال وخواص آن: مسهل قوی اخلاط غلیظه متشبث در مفاصل و اعصاب و کیموسات محرقه و جهت فالج و لقوه و رعشه و صرع و امراض باردۀ دماغی حادث از رطوبات غلیظه نافع و از جملۀ اجزای معجون نجاح است و مقدار شربت آن نیم مثقال با هم وزن آن نبات که با آب گرم بیاشامند، مورث درد سر، مصلح آن فواکه بارده است. (مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
ژان. (تولد در حدود سال 1575، وفات درسال 1594 میلادی) ، مرد متعصبی که در صدد قتل هانری چهارم اندکی پس از ورود او به شهر پاریس برآمد. دست و پای او را به چهار اسب بسته بطرز فجیعی وی را کشتند
لغت نامه دهخدا
(تُ لَ)
مرکز آروندیسمان فی نیستر، واقع در ساحل رود اون، دارای 4000 تن جمعیت است. ساکنان آن را به فرانسوی کاستلینوا یا شاتولینوا خوانند. دارای بازار کشاورزی میباشد. آروندیسمان مربوط به آن 7 کانتن، 64 کمون و 93300 تن جمعیت دارد
لغت نامه دهخدا
(تُ)
نام فرانسوی نوعی گل آذین سنبله. (گیاه شناسی ثابتی ص 452)
لغت نامه دهخدا
(تِ دُ)
مرکز کمون پوی دو دوم واقع در آروندیسمان تی یر دارای 1300 نفر جمعیت. آب معدنی آن معروف است
لغت نامه دهخدا
(تُ لِ)
مارکیز دو. ادیبۀ فرانسوی و دوست ولتر. بسال 1706 در شهر پاریس تولد یافت و بسال 1749 میلادی درگذشت
لغت نامه دهخدا
(تُ لِ)
نام دو قلعه از شهر پاریس قدیم: شاتلۀ کبیر و شاتلۀ صغیر. اولی که در سال 1802 میلادی ویران گردید، در ساحل راست رود سن، مقابل پون - اشانژ واقع بود. این قلعه مقر دادگاه جنائی بود. دومی که در ساحل چپ رود سن و مقابل پتی - پون قرار داشت زندان بشمار میرفت
یکی از شهرهای بلژیک (واقع در ناحیۀ هه نو) ، دارای 14600 نفرجمعیت است. صنایع دیگ بخارسازی، ساختمان های مکانیکی و تولید مواد منفجره و گل بوته سازی آن شهرت دارد
لو، محلی در کمون بودولیر از آروندیسمان اوبوسون (دپارتمان کروز) دارای معادن طلا است
لو، مرکز کمون شر از آروندیسمان سن آرمان - مون - رون، دارای 1260 نفر جمعیت است
لغت نامه دهخدا
(تِ لَ)
نام وکیل عدلیه ای در یکی از داستانهای قرن پانزدهم میلادی و اکنون مترادف مکر، حیله، دسیسه، خیانت، تملق و تزویر. از داستان مضحکی که راجع به او در مائۀ پانزدهم میلادی معروف به ود ’بردیس’ و ’پالاپرا’ در مائۀ هیجدهم کمدی مفرحی تصنیف کردند (1706م. مطابق با 1118 هجری قمری) که داستان آن از این قرار است: ارباب گیوم (آن یله) چوپان خود را به سرقت گوسفندان متهم ساخت و کار آنان به محاکمه کشید. در محکمه ناگهان چشم گیوم به وکیل مدافع متهم مذکور موسوم به پاتلن افتاد و بخاطر آورد که وی شش گز ماهوت ازو گرفته و بها نداده است از این روی افکارش مشوش شد و دو موضوع فوق را بهم آمیخت. قاضی که چیزی از گفته های او درنمی یافت هر لحظه سخنان نامنتظم او را می گسیخت و میگفت: ’آقای گیوم از گوسفندان خود سخن گوئید’ و این جمله در زبان فرانسه مثل شده است و مراد از آن این است که به مطلبی که رشتۀ آن گسیخته است بازگردید. نظیر، از نان و گوشت حرف بزن
لغت نامه دهخدا
(تِ)
نام شهری به آلمان در وستفالی، کنار رود لیپ. دارای بیست هزار سکنه
لغت نامه دهخدا
(تِ)
بافنده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
فرانسوی ستوندست در خود رو، بچه گربه، نگین دان در گیاهان آلتی در موتور ماشین که حرکت را از پیستون به میل لنگ منتقل میسازد دسته پیستون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاتل
تصویر شاتل
دانه ای سرخ یا سیاه رنگ به اندازه باقلا
فرهنگ لغت هوشیار
((لُ))
وسیله ای به شکل صفحه فلزی یا پلاستیکی با سوراخ ها یا شکاف هایی به شکل حروف، اعداد یا شکل های گوناگون دیگر
فرهنگ فارسی معین
((تُ))
آلتی در موتور ماشین که حرکت را از پیستون به میل لنگ منتقل می سازد، دسته پیستون
فرهنگ فارسی معین