جدول جو
جدول جو

معنی شابورقان - جستجوی لغت در جدول جو

شابورقان
(رَ)
اسم حدید ذکر است که فولاد باشد. (تحفۀ حکیم مؤمن). فولاد معدنی. (ناظم الاطباء). رجوع به شابرقان شود
لغت نامه دهخدا
شابورقان
پارسی تازی گشته شاپورگان
تصویری از شابورقان
تصویر شابورقان
فرهنگ لغت هوشیار
شابورقان
آهن سخت و خشک، شابرقان
تصویری از شابورقان
تصویر شابورقان
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شاوران
تصویر شاوران
(پسرانه)
نام پدر زنگه پهلوان ایرانی در دوره کیکاووس پادشاه کیانی، از شخصیتهای شاهنامه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شابرقان
تصویر شابرقان
فولاد، فلزی بسیار سخت و شکننده مرکب از آهن و قریب ۲% کربن، در ۱۳۰۰ تا ۱۴۰۰ درجه حرارت ذوب می شود، برای ساختن فنر، کارد، شمشیر و چیزهای دیگر به کار می رود، پولاد، شاپورگان، شابرن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاپورگان
تصویر شاپورگان
فولاد، فلزی بسیار سخت و شکننده مرکب از آهن و قریب ۲% کربن، در ۱۳۰۰ تا ۱۴۰۰ درجه حرارت ذوب می شود، برای ساختن فنر، کارد، شمشیر و چیزهای دیگر به کار می رود، پولاد، شابرن، شابرقان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سابرقان
تصویر سابرقان
آهن سخت و خشک
فرهنگ فارسی عمید
(رَ)
فولاد معدنی است. (فرهنگ جهانگیری). فولاد است که حدید ذکر باشد. (فهرست مخزن الادویه). فولاد معدنی باشد. (برهان قاطع). رجوع به شابرقان شود
لغت نامه دهخدا
اسم ترکی غری السمک است، (فهرست مخزن الادویه)، به فارسی سریشم و به هندی سریش و به ترکی یابوشقان نامند، (مخزن الادویه ذیل غری)، و رجوع به غری و سریشم شود
لغت نامه دهخدا
(بُ)
نام شهری و دربندی است از ولایت شروان و بمعنی ولایتی از شروان. (برهان). شابران و شروان نام دربند است. حکیم خاقانی گوید:
تا نه بس دیر از کمال عدل شاه
مصر و ری در شابران بینی بهم.
در بعض فرهنگها شابران نام ولایت ودر بعض فرهنگها نام شهر است و آن را شاوران نیز گویند. حکیم خاقانی گوید:
هیبت او مالک آیین و زبانی خاصیت
دوزخ از دربند و ویل از شابران انگیخته.
(شعوری ج 2 ص 130).
نام دربند شیروان باشد. حکیم خاقانی فرماید:
شمشیرش از آسمان مدد یافت
فتح در بند شابران را.
(جهانگیری).
نام شهری که آن را شاوران نیز گویند. (غیاث). نام ولایتی از شیروان. (انجمن آرا). و یاقوت آرد: از اعمال اران است که انوشیروان آن را بنا نهاد و گفته اند از اعمال دربند یا باب الابواب است. میان آن و شهر شروان در حدود بیست فرسنگ راه است. (معجم البلدان). انوشیروان عادل ساخت هوایش گرم است و آبش ناگوارنده، حاصلش غله و دیگر حبوبات نیکو باشد. (نزهه القلوب چ لیدن ج 3 ص 92). شهری است به ارمینیه. (فهرست نخبه الدهر دمشقی چ لایپزیک). و رجوع به متن نخبهالدهر ص 189 شود. مقدسی و دیگر مؤلفان قدیم دو شهر دیگر را در ایالت شروان نام برده اند که محل آنها معین نشده است: یکی شابران که اکثراهالی آن عیسوی بوده اند و چنانکه نقل شده در بیست فرسخی دربند جای داشته است و دیگر شروان که در جلگه ای واقع و دارای مسجدی در بازار بوده و از جادۀ در بندسه روز راه تا شماخی کرسی ایالت شیروان فاصله داشته است. (ترجمه سرزمینهای خلافت شرقی ص 193).
گر شابران بهشت ارم شد بعهد او
شروان بفرش از حرم امسال درگذشت.
خاقانی.
و رجوع به شاوران و جامع التواریخ رشیدی و حبیب السیر چ تهران ج 4 ص 502 و از سعدی تا جامی تألیف ادوارد براون ترجمه علی اصغر حکمت ص 101 شود
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان فراهان علیا بخش فرمهین است که در شهرستان اراک واقع است، دارای 685 تن سکنه است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)، پوران دختر کسری آن را بنا کرده است، (تاریخ قم ص 78)
لغت نامه دهخدا
(وِ)
دهی از دهستان بیرم بخش گلوبندی شهرستان لار. دارای 29 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
بترکی نام مار است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
شهری است از اعمال خوزستان بین شوش و طیب. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
معرب شابرقان و شابورقان (شاپورگان) نوعی آهن خیلی سخت است که بفارسی آن را شابورقان، و بعربی ذکر، یا، اسطام نامند. و این در مقابل آهن نرم است که بفارسی نرماهن (نرم آهن) و بعربی انثی نامند. رجوع به دزی ج 1 ص 620 و شابورقان در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(اَ رُ)
او از حذیفه و از او زرّبن حبیش روایت کند. (کتاب الکنی للبخاری)
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
نمر. (المزهر). پلنگ
لغت نامه دهخدا
(اَ ؟)
از مردم نصیبین. او گمان میکرد در صنعت کیمیا بعمل اکسیر تام دست یافته است و وی را در نزد اهل این صناعت محل و اعتباری است و ابن وحشیه از او نام میبرد. او راست: شرح کتاب الرحمۀ جابر. کتاب الخمائر. کتاب البلوغ. کتاب شرح الأثیر. کتاب التصحیحات. کتاب البیض. کتاب الفرقین المسبع. کتاب الاشاره. کتاب التمویه. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان قره باغ بخش مرکزی شهرستان شیراز در هفده هزارگزی جنوب باختر شیراز، محلی جلگه و دارای آب و هوای معتدل ولی مالاریایی است، سکنۀ آن 175 تن، مذهب اهالی تشیع و زبانشان فارسی است، آب آن از قنات تأمین می شود و محصول آن: غلات، برنج، انواع صیفی و شغل مردم آن زراعت است، راه فرعی به آن منتهی می شود، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
پولاد طبیعی و معرب آن شابورقان است، (از مفردات قانون ابوعلی سینا)، ذکر، اسطام، و رجوع به شابورقان و شابرقان شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
فولاد معدنی است. (فرهنگ جهانگیری). رجوع به شابرقان شود. اسم فولاد است که حدید ذکر باشد. (فهرست مخزن الادویه). و معرب آن شابورقان است. (برهان قاطع). رجوع به شابرقان شود
لغت نامه دهخدا
نام کتاب مانی نقاش است که بعهد شاپور پسر اردشیر ظهور و دعوی پیغمبری و آوردن آیین تازه کرد، (انجمن آرا) (آنندراج)، نام یکی از کتابهای مانی نقاش بوده که بنام شاپور پادشاه ساسانی نوشته بود، (فرهنگ نظام)، شاپور (اول) نسبت به مانویان اظهار مساعدت و خیرخواهی کرده است و بهمین مناسبت مانی یکی از کتب عمده خود را بنام او کرده و شاپورگان خوانده است، (ایران در زمان ساسانیان ص 220)، کتاب شاپورگان بلغت جنوب غربی ایران یعنی پهلوی ساسانی نگاشته شده، (ایران در زمان ساسانیان ص 215) (فرهنگ ایران باستان پورداود ج 1)، و حاکی از مطالب متعلقه بمبداء و معاد بود، بعضی قسمتهای شاپورگان در ضمن قطعات مکشوفۀ تورفان به دست آمده است، (ایران در زمان ساسانیان ص 223)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
گمان میکنم از قرای مرورود و طالقان باشد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
معرب شاپورگان. فولاد ذکر. اسطام. (دزی ج 1 ص 714) حدید الصلب. پولاد معدنی.پولاد طبیعی. ابوریحان بیرونی در الجماهر فی معرفه الجواهر می نویسد: معدن آهن دو قسم است. یکی نرم که به نرماهن موسوم است و آن را آهن ماده (انثی) لقب نهاده اند و دیگر سخت که به شابرقان موسوم است و بخاطر صرامت و تیزی آن را به آهن نر (ذکر) ملقب ساخته اند. و آن اندکی خمیدگی می پذیرد و قابل آب دادن است. و شمشیرهای رومیان و مردم روس و صقالبه از جنس شابرقان است. (ص 248). و از گروهی شنیدم که می گفتند روسها و صقلابیها شابرقان را به قطعات کوچک در می آورند و در آرد خمیر می کنند و بخورد بطان می دهند و سپس آن را از مدفوعات آنها جدا میسازند و این کار را چندین بار تکرارمی کنند و سپس از تفتۀ آن شمشیر میسازند. و رجوع به شابرن، شابوران، شابوراک. شابورق، شابورقان، شابورن، شابورگان، شاپورگان شود. و دزی ذیل کلمه شابرقان بنقل از نسخۀ خطی ملخص ابن البیطار مینویسد که دو نوع آهن وجود دارد یکی سخت (شدید) که آن را به فارسی شابورقان و به عربی ذکر یا اسطام نامند دیگری نرم (رخو) که آن را به فارسی نرماهن و به عربی انثی خوانند و در ابن البیطار نوع سومی نیز ذکر شده است که همان فولاد باشد و ابن بیطار شابرقان را فولاد طبیعی شمرده (و این تعبیری نادرست است زیرا فولاد بصورت طبیعی وجود ندارد) . (دزی ج 1 ص 714 و 715)، در عراق نام پیمانه ای است که آن را المختوم الجماحی و قفیز نیز نامند. (بلاذری) (دزی ج 1 ص 715)
لغت نامه دهخدا
در خراسان از گوزگانان بر شاه راه است. شهری است با نعمت فراخ و اندر میان صحرا نهاده و اندر وی آبهای روان. (حدود العالم). شبورقان. شبرقان. رجوع به شبرقان شود، بهم درآمیخته بود. (لغت نامۀ حافظ اوبهی)
لغت نامه دهخدا
معرب شابرقان (شابورقان، شاپورگان) نوعی آهن بسیار سخت و مرغوب است، رجوع به دزی ج 1 ص 620 و شابرقان در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سابورقان
تصویر سابورقان
پارسی تازی گشته شاپورگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شابورن
تصویر شابورن
فولاد معدنی پولاد کانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شابورگان
تصویر شابورگان
فولاد معدنی پولاد کانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شابرقان
تصویر شابرقان
پارسی تازی شگته شاپورگان شابرن پولاد کانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاپورگان
تصویر شاپورگان
فولاد معدنی پولاد کانی
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته شاپورگان: آهن سخت و خشک آهن سخت و خشک شابرقان شابورقان مقابل آهن نرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سابرقان
تصویر سابرقان
((بُ))
آهن سخت و خشک، شابرقان، شابورقان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شابرقان
تصویر شابرقان
آهن سخت و خشک،، شابورقان
فرهنگ فارسی معین
آهن خشک، خشک، پولاد، شابرقان، شابرن، شابورگان، فولاد
فرهنگ واژه مترادف متضاد