جدول جو
جدول جو

معنی شابلوط - جستجوی لغت در جدول جو

شابلوط
(بَ)
شاه بلوط. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تابلو
تصویر تابلو
پرده ای که روی آن تصویر کسی، چیزی یا منظره ای را ترسیم کرده باشند
صفحۀ فلزی یا چوبی که که بر سر در مکان ها، گذرگاه ها، فروشگاه ها و مؤسسه ها نصب می کنند و نام یا اطلاعات دیگری راجع به آن محل را بر روی آن درج می نمایند
کنایه از انگشت نما، کسی که بسیاری از مردم او را بشناسند و به یکدیگر نشان دهند، کسی که به داشتن یک صفت بد مشهور باشد، معروف، مشهور، انگشت کش، شهره، انگشت نشان، مشارٌ بالبنان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ابلوج
تصویر ابلوج
آبلوج، شکر، قند سفید، نبات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاه بلوط
تصویر شاه بلوط
درختی جنگلی با برگ های بیضی نوک تیز که میوه اش مصرف دارویی دارد
فرهنگ فارسی عمید
مردم بسیارخوار، (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، بسیارگوی و پرحرف، (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء)،
بمعنی نمد باشد، (از فرهنگ جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
یکی از سلاطین سلسلۀ گوتی که دو سال سلطنت کرده است،
لغت نامه دهخدا
(شَهْ بَ)
مخفف شاه بلوط. رجوع به شاه بلوط شود
لغت نامه دهخدا
(بُ لُ)
نام پسر ششم حضرت یعقوب (نبی اﷲ) است، و نام مادرش لیا بوده است. (قاموس الاعلام ترکی). و رجوع به زبولون در قاموس مقدس و لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(لُ)
ملکۀ امپراطوری مکزیک. وی بسال 1840م. در لاکن تولد و به سال 1927م. وفات یافت. دختر لئوپولد اول پادشاه بلژیک است. با آرشیدوک ماکسیمیلین ازدواج کرد و پس از اعدام شدن همسرش که به امپراطوری مکزیک رسیده بود مشاعر خود را از دست داد
لغت نامه دهخدا
(لُ)
نام یکی از شهرهای ایالات متحدۀ امریکا در ایالت کارولین شمالی و جمعیت آن 134000 تن است. صنایع تهیۀ پنبۀ آن معروف اس-ت
لغت نامه دهخدا
شاه لوج، (دزی ج 1 ص 717)، آلوی سفید، (از مفردات ابن بیطار ص 50)، نوعی از آلوی بزرگ و زرد، (ناظم الاطباء)، بعضی گویند نوع بد از آلو است، (یادداشت مؤلف) : و آن که او را پوست نیست و میان آن بیرون باید انداختن چون زردآلو و ... و شاه لوک، (ترجمه طبری بلعمی)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
شاه بالوت. معرب آن هم شاه بلوط. (حاشیۀ برهان چ معین). نوعی از بلوط باشد بغایت شیرین. سموم را نافع است و مثانه را سود دهد و آن را برومی قسطل خوانند. (برهان). نام درختی است که آن را کستنه گویند. (از اقرب الموارد). او را بسریانی بلوط ماسکا گویند. اهوازی گوید: اورا برومی قسطنه گویند و هیأت او به اندازۀ نیمۀ جوز بود و مزۀ او بمزۀ فندق تر شبیه بود و قوت او قوت بلوط است. (ترجمه صیدنۀ ابی ریحان بیرونی). این درخت که در ایران نیز کاشته میشود در جنگلهای اروپاو امریکا فراوان است. در خاکهای نرم و مرطوب و عمیق میروید. ریشه های آن عمیق است و ریشه های پهلوئی نیز دارد. درختی است روشنائی پسند و آهک گریز که خوب جست میدهد و بروش شاخه زاد برداشت میگردد. درخت شاه بلوط زود می پوسد و میان تهی میگردد. و چوبش برای ساختمان مناسب نیست. از آن بشکه و از درختان جوان آن قید بشکه میسازند. سوخت آن متوسط است. میوۀ آن خیلی خوراکی و مطبوع است. پوستش دارای مازوج فراوان میباشد این درخت در اغلب کشورها مبتلا به آفات قارچی است و باید در وارد کردن آن مراقبت لازم بشود و گلهای مادۀ این درخت سه تایی و تشکیل سه میوه میدهد که در پیاله ای خاردار قرار گرفته و خوراکی است. (از جنگل شناسی ساعی ج 1 ص 284) (گیاه شناسی گل گلاب ص 277) (فرهنگ فارسی معین). قسطنۀ هندی. قسطانۀ هندی. کستانۀ هندی. کستانۀبیابانی. ابوفروۀ الحصان. (فرهنگ گیاهان) : و از شهر بردع ابریشم بسیار خیزد و استران نیک و روناس و شاه بلوط. (حدود العالم). شاه بلوط معروف است در ثمره اش خشکی کمتر از بلوط است. (نزهه القلوب).
- شاه بلوط آب پز، که در آب گرم افکنده باشند تا پخته گردد.
- شاه بلوط بری، قسمی شاه بلوط است.
- شاه بلوط بوداده، که در تابۀ آهنی و بر آتش نهاده باشند تا از تف آن برشته گردد.
- شاه بلوط مصری، نوعی شاه بلوط است.
- شاه بلوط هندی، نوعی شاه بلوط است.
رجوع به بلوط شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دهی از دهستان دیره بخش گیلان شهرستان شاه آباد. 52 هزارگزی شمال باختری گیلان. کنار رود خانه الوند. دشت. گرمسیر مالاریائی با 175 تن سکنه. آب آن از رودخانه دیره. محصول آنجا غلات، ذرت، پنبه، لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری است و تابستان به حدود هوکانی و درگه میروند. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ص 169)
لغت نامه دهخدا
چرب زبان، متملق، مردم فریب، و رجوع به چاپلوس شود
لغت نامه دهخدا
موضعی است در میان رود، از فرح آباد مازندران. (سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 120 قسمت انگلیسی چ 1342 هجری قمری قاهره)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بابلون
تصویر بابلون
خرخیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شالوس
تصویر شالوس
پارسی تازی گشته چالوس شهری است درمازندران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شالوف
تصویر شالوف
آبشارکوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تابلو
تصویر تابلو
نمایش یا تصویر برجسته، پرده نقاشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سابوط
تصویر سابوط
ریشدار از ماهیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پالوط
تصویر پالوط
پارسی است و باید پالوت نوشته شود بلند مازو پاچه مازو بلند مازو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابلوک
تصویر ابلوک
مردم منافق و دو رنگ و فضول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاهلوک
تصویر شاهلوک
میوه ای است زرد رنگ شبیه به زردالو آلوگرده اجاص اصفر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاهبلوط
تصویر شاهبلوط
پارسی تازی گشته شاهبلوت ازگیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
درختی است بزرگ و زیبا و دارای برگهای بیضوی از تیره پیاله داران و جزو دسه بلوط ها از رده دو لپه ییهای بی گلبرگ. گلهای نر و ماده این گیاه بر روی یک درخت قرار دارند. گلهای نر آن دارای پرچمهای متعدد و گلهای ماده که هر سه تای آن در پیاله ای قرار دارند دارای تخمدان 3 تا 6 خانه یی هستند. میوه این گیاه در پیاله خارداری قرار گرفته است. شاه بلوط در اکثر اروپا و آسیا از جمله ایران به فراوانی می روید. قسمت مورد استفاده این درخت پوست و چوب و رگ و میوه آن است قسطل قسطانیه کستانه آغاجی قسطانیه آغاجی طراس بلوطالملک. یا شاه بلوط آبی. چلیم. یا شاه بلوط اسبی. شاه بلوط هندی. یا شاه بلوط بری. شاه بلوط هندی. یا شاه بلوط خوک. شاه بلوط هندی. یا شاه بلوط صحرایی. شاه بلوط هندی. یا شاه بلوط هندی. گونه ای شاه بلوط که دارای میوه های درشت تر و مصرفش مانند شاه بلوط است. میوه های این گونه شاه بلوط در اروپا به نام مارون به بازار عرضه می شود و به همین جهت این گونه شاه بلوط را در اروپا به نام درخت مارون می نامند. درخت مذکور به عنوان زینت نیز کشت می شود. اصل این درخت از هندوستان است قسطنه هندی قسطانه شاه بلوط بری شاه بلوط صحرایی
فرهنگ لغت هوشیار
((بَ))
درختی است بزرگ و زیبا و دارای برگ های بیضوی جزو دسته بلوط ها از رده دولپه ای های بی گلبرگ. گل های نر و ماده این گیاه بر روی یک درخت قرار دارند. قسمت مورد استفاده این درخت پوست و چوب و برگ و میوه آن است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابلوک
تصویر ابلوک
((اِ))
منافق و دورنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابلوج
تصویر ابلوج
((اِ))
قند سفید، شکر سفید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تابلو
تصویر تابلو
((لُ))
صفحه نقاشی، تخته ای سیاه یا سبز در کلاس درس، صفحه ای از جنس فلز، پلاستیک... که نام یا مشخصات محلی روی آن قید شده باشد، بسیار متمایز و مشخص
فرهنگ فارسی معین
((لُ))
وسیله ای به شکل صفحه فلزی یا پلاستیکی با سوراخ ها یا شکاف هایی به شکل حروف، اعداد یا شکل های گوناگون دیگر
فرهنگ فارسی معین
از توابع راستوپی سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
۲زمی که بی اندازه چرکین شودو به سادگی درمان نشود ۲در مقام
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی بیماری بومی
فرهنگ گویش مازندرانی
تکه ای از پوست پشم دار گوسفند به اندازه ی سکه ی دو ریالی
فرهنگ گویش مازندرانی
نام منطقه ای در بابل کنار بابل
فرهنگ گویش مازندرانی