جدول جو
جدول جو

معنی شئیت - جستجوی لغت در جدول جو

شئیت
(شَ)
اسب شکوخنده و آن که سم هر دو پای او از سم هر دو دست او کوچکتر باشد. (منتهی الارب). اسب که بسیار سکندری خورد و اصمعی گوید: آن اسبی است که سم دو پای او از سم دو دست او کوتاهتر باشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
شئیت
شکوخنده اسپ سکندری خود را گویند
تصویری از شئیت
تصویر شئیت
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(کَسْءْ)
مأخوذ از شریط تازی به معنی بستن عدل و صندوق و بار با طناب و آمادگی آن جهت حمل. (ناظم الاطباء). به لهجۀ آذری شلیت می گویند. رجوع به شریط شود
لغت نامه دهخدا
بیمزه، تفه، بیخوا، ویر، بی نمک، شیل، بی طعم، (یادداشت مؤلف)، که چاشنی از ترشی و شیرینی و غیره ندارد، (یادداشت مؤلف)،
- شیت شدن، بیمزگی با شیرینی زننده پیدا کردن،
- شیت و لیوه، از اتباع است بمعنی لوس و ننر، بی ملاحت و بی نمک در اطوار، لیت و لیوه، (یادداشت مؤلف)،
- شیت و ویر، بی نمک، خصوصاً سپید، (یادداشت مؤلف) : شیربرنج شیت، شیربرنج بی نمک
لغت نامه دهخدا
(ئی یَ)
ایّت. علامت مصدر جعلی است که در کلمات عربی برای ساختن اسم مصدر یا اسم معنی یااسم کیفیت پساوند ’یّت’ باسم فاعل، اسم مفعول، صیغۀ افعل التفضیل، صیغۀ مبالغه، صفات، ضمایر، قیود، ادوات اسماء اعلام و اجناس و انواع و مصادری که صورت وصف پیدا کرده است ملحق کنند. چون: فاعلیت. مفعولیت. عربیت. رجولیت. طفولیت. مسؤولیت. رهبانیت. اولویت. صلاحیت. جمعیت. عبودیت. ربوبیت. رجوع به یت و نیز رجوع به اسم مصدر و حاصل مصدر چ معین ص 150 و 151 شود
لغت نامه دهخدا
(یَ)
شیه. هر رنگ مخالف رنگ عمده یک شی ٔ، علامت. نشان. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به شیه شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
ملامت و شماتت، فتنه. غوغا. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِخ خی)
نعت از شخت به معنی باریک اندام. (از منتهی الارب) ، غبار بالابرآمده. (منتهی الارب). شختیت
لغت نامه دهخدا
(شَ)
کار پراکنده. (منتهی الارب). ج، شتی. (از محیط المحیط). پراکنده. (دهار) ، دندان گشاده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (دهار)
لغت نامه دهخدا
(تَ نَوْ وُ)
پراکنده شدن و پراکنده گردیدن. شت ّ. شتات. شتت. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از محیط المحیط)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
لغتی است در شأس. (از اقرب الموارد). جای سخت و سنگریزه ناک. رجوع به شاءز و شأس شود
لغت نامه دهخدا
پارسی تازی گشته چیت از پارچه ها هر رنگ مخالف رنگ عمده یک شی، علامت نشان، جمع شیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شتیت
تصویر شتیت
پراکنده، دورازهم چون دندان ها دندان گشاده پراکنده، جمع شتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیت
تصویر شیت
((یَ))
هر رنگ مخالف رنگ عمده یک شیء، علامت، نشان، جمع شیات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شتیت
تصویر شتیت
((شَ))
پراکنده، جمع شتی
فرهنگ فارسی معین
آغوز شیر گوسفند تازه زاییده
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع چهاردانگه ی هزارجریب شهرستان ساری
فرهنگ گویش مازندرانی