از مصالح مهم ساختمانی که از ترکیب ۴۰ درصد خاک رس و ۶۰ درصد سنگ آهک در کوره های مخصوص ساخته می شود و مخلوط آن با آب و ماسه پس از مدت کمی مانند سنگ سخت می شود
از مصالح مهم ساختمانی که از ترکیب ۴۰ درصد خاک رس و ۶۰ درصد سنگ آهک در کوره های مخصوص ساخته می شود و مخلوط آن با آب و ماسه پس از مدت کمی مانند سنگ سخت می شود
شیره ای را گویند که از خرمای رسیده بچکد، (برهان) (ناظم الاطباء) (جهانگیری) (الفاظ الادویه) : ارده وبخرک و سیلان چو یک اشکم بخوری بر دلت کشف شود چند هزاران اسرار، بسحاق اطعمه، ، نوعی از دوشاب، (برهان) (فرهنگ رشیدی)، نام نوعی از یاقوت، (فهرست مخزن الادویه) (الجماهر ص 43)
شیره ای را گویند که از خرمای رسیده بچکد، (برهان) (ناظم الاطباء) (جهانگیری) (الفاظ الادویه) : ارده وبخرک و سیلان چو یک اشکم بخوری بر دلت کشف شود چند هزاران اسرار، بسحاق اطعمه، ، نوعی از دوشاب، (برهان) (فرهنگ رشیدی)، نام نوعی از یاقوت، (فهرست مخزن الادویه) (الجماهر ص 43)
دهی است از دهستان مهرانرود بخش بستان آباد شهرستان تبریز، دارای 1600 تن سکنه، آب آن از رود خانه اوجانچای و چشمه، محصول آنجا غلات، یونجه و سیب زمینی است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی است از دهستان مهرانرود بخش بستان آباد شهرستان تبریز، دارای 1600 تن سکنه، آب آن از رود خانه اوجانچای و چشمه، محصول آنجا غلات، یونجه و سیب زمینی است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
نام ولایتی است که دارچینی خوب از آنجا آورند. (برهان). جزیره ای است که از کوهش یاقوت بهتر حاصل میشود و آن بطرف جنوب هند است. (غیاث اللغات). سراندیب. جزیره ای است در جنوب هندوستان که بواسطۀ تنگۀ ’پالک’ از هندوستان جدا میشود و آن یکی از کشورهای مشترک المنافع بریتانیا است. مساحت آن 65607 کیلومتر و 9165000 تن سکنه دارد. پایتخت آن ’کلمبو’ است. محصول عمده آن چای، برنج، ادویه، کائوچو، و روغن خرما است. سراندیب توده ای است کوهستانی که بسوی جنوب بر ارتفاع آن افزوده میشود تا به 2500 متر میرسد. جمعیت در مغرب و جنوب و جنوب جزیره متمرکزند. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به سراندیب شود
نام ولایتی است که دارچینی خوب از آنجا آورند. (برهان). جزیره ای است که از کوهش یاقوت بهتر حاصل میشود و آن بطرف جنوب هند است. (غیاث اللغات). سراندیب. جزیره ای است در جنوب هندوستان که بواسطۀ تنگۀ ’پالک’ از هندوستان جدا میشود و آن یکی از کشورهای مشترک المنافع بریتانیا است. مساحت آن 65607 کیلومتر و 9165000 تن سکنه دارد. پایتخت آن ’کلمبو’ است. محصول عمده آن چای، برنج، ادویه، کائوچو، و روغن خرما است. سراندیب توده ای است کوهستانی که بسوی جنوب بر ارتفاع آن افزوده میشود تا به 2500 متر میرسد. جمعیت در مغرب و جنوب و جنوب جزیره متمرکزند. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به سراندیب شود
سمنت، سیمان مصنوعی مخلوطی است از 40% خاک رس و 60% سنگ آهک، که آنرادر کوره های دواری می پزند، ظرفهای پخت سیمان استوانه های دواری هستند به ارتفاع 63 متر و بقطر 2/4 متر، سیمان با شعله های زغال گرم میشود و پس از درست شدن درظرفی میریزند و در آن سرد میگردد، سیمان طبیعی را از تکلس سنگ آهکی که 30-60% خاک رس داشته باشد بدست می آورند، ولی این نوع کم مصرف است، سیمان مسلح، سیمانی که آنرا با ریگ مخلوط کرده قالبهای چوبی که میله های آهنی دارد بریزند و در آن پس از انجماد استحکام بسیار می یابد و در ساختمانهای سنگی بکار رود، (فرهنگ فارسی معین)، ماده امید است بشکل گرد که یکی از مهمترین مصالح ساختمانی و اساساً مخلوط تشویه شدۀ سنگ آهک و خاک رس گرد شده است، و مخلوط آن با آب مانند سنگ سخت میشود، معروفترین سیمانها سیمان پرتلند است در معنی کلی لفظ سیمان اطلاق میشود بر هر یک از مواد گوناگونی که برای چسباندن مواد مختلف بکار میرود و بدین معنی آسفالت بطانه ها، لحیم و جز آنها را شامل میشود، برای ساختمان سیمان، سنگ آهک و رس (سنگ رستی) را گرد میکنند و کاملاً آنها را با هم مخلوط میسازند و در کورۀ دواری تشویه میکنند تا بصورت مادۀ خارجی و سنگ آسا درآید، چون این ماده را گرد کنند سیمان بدست می آید، در قرن 18 یکی از مهندسین انگلیسی بنام جان اسمیتون در تجدید بنای فانوس دریایی جزیره کوچک ادیستون در دریای مانش به این نتیجه رسید که در ساختن بناهایی که در آب سرپا بماند، آهک خالص بخوبی مخلوط آهک رس نیست، در سال 1824 میلادی جوزف اسپدین امتیاز ساختن نوعی سیمان را به ثبت رسانید که چون بتون ساخته شده از آن شبیه سنگهای ساختمانی طبیعی مستخرج از جزیره پورتلند بود که به سیمان پرتلند معروف شده است، (از دائره المعارف فارسی)
سمنت، سیمان مصنوعی مخلوطی است از 40% خاک رس و 60% سنگ آهک، که آنرادر کوره های دواری می پزند، ظرفهای پخت سیمان استوانه های دواری هستند به ارتفاع 63 متر و بقطر 2/4 متر، سیمان با شعله های زغال گرم میشود و پس از درست شدن درظرفی میریزند و در آن سرد میگردد، سیمان طبیعی را از تکلس سنگ آهکی که 30-60% خاک رس داشته باشد بدست می آورند، ولی این نوع کم مصرف است، سیمان مسلح، سیمانی که آنرا با ریگ مخلوط کرده قالبهای چوبی که میله های آهنی دارد بریزند و در آن پس از انجماد استحکام بسیار می یابد و در ساختمانهای سنگی بکار رود، (فرهنگ فارسی معین)، ماده امید است بشکل گرد که یکی از مهمترین مصالح ساختمانی و اساساً مخلوط تشویه شدۀ سنگ آهک و خاک رس گرد شده است، و مخلوط آن با آب مانند سنگ سخت میشود، معروفترین سیمانها سیمان پرتلند است در معنی کلی لفظ سیمان اطلاق میشود بر هر یک از مواد گوناگونی که برای چسباندن مواد مختلف بکار میرود و بدین معنی آسفالت بطانه ها، لحیم و جز آنها را شامل میشود، برای ساختمان سیمان، سنگ آهک و رس (سنگ رستی) را گرد میکنند و کاملاً آنها را با هم مخلوط میسازند و در کورۀ دواری تشویه میکنند تا بصورت مادۀ خارجی و سنگ آسا درآید، چون این ماده را گرد کنند سیمان بدست می آید، در قرن 18 یکی از مهندسین انگلیسی بنام جان اسمیتون در تجدید بنای فانوس دریایی جزیره کوچک ادیستون در دریای مانش به این نتیجه رسید که در ساختن بناهایی که در آب سرپا بماند، آهک خالص بخوبی مخلوط آهک رس نیست، در سال 1824 میلادی جوزف اسپدین امتیاز ساختن نوعی سیمان را به ثبت رسانید که چون بتون ساخته شده از آن شبیه سنگهای ساختمانی طبیعی مستخرج از جزیره پورتلند بود که به سیمان پرتلند معروف شده است، (از دائره المعارف فارسی)
جاری شدن و روان گردیدن آب، شراب و امثال آن باشد. (برهان). روان شدن آب، خون و مانند آن. (منتهی الارب) (غیاث) (آنندراج). رفتن آب. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 60)
جاری شدن و روان گردیدن آب، شراب و امثال آن باشد. (برهان). روان شدن آب، خون و مانند آن. (منتهی الارب) (غیاث) (آنندراج). رفتن آب. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 60)
دهی است از دهستان ارهال بخش حومه شهرستان خوی، دارای 268 تن سکنه، آب آن از رود قطور و محصول آنجا غلات، حبوبات، زردآلو و کرچک، شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جوراب بافی است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی است از دهستان ارهال بخش حومه شهرستان خوی، دارای 268 تن سکنه، آب آن از رود قطور و محصول آنجا غلات، حبوبات، زردآلو و کرچک، شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جوراب بافی است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی است از دهستان حومه بخش صومای شهرستان ارومیه. دارای 362 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و توتون. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی است از دهستان حومه بخش صومای شهرستان ارومیه. دارای 362 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و توتون. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی است از دهستان سرولایت بخش سرولایت شهرستان نیشابور، دارای 396 تن سکنه، آب آن از قنات، محصول آنجا غلات، شغل اهالی زراعت و کرباس بافی است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی است از دهستان سرولایت بخش سرولایت شهرستان نیشابور، دارای 396 تن سکنه، آب آن از قنات، محصول آنجا غلات، شغل اهالی زراعت و کرباس بافی است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
صفت فاعلی بیان حالت در حال پیچیدن، پیچنده: بخوردند و کردند آهنگ خواب بسی مار پیچان برآمد ز آب، فردوسی، همی زور کرد آن بر این این بر آن گرازان و پیچان دو مرد جوان، فردوسی، سرمژه چون خنجر کابلی دو زلفش چو پیچان خط بابلی، فردوسی، چپ و راست پیچان عنان داشتن میان یلان گردن افراشتن، فردوسی، یکی دار فرمود کسری بلند فروهشت از دار پیچان کمند، فردوسی، ز فتراک بگشاد پیچان کمند بیفکند و آمد میانش ببند، فردوسی، ابر خاک چون مار پیچان ز کین همی خواند بر کردگار آفرین، فردوسی، برستی ز دریا و جنگ نهنگ بدشت آمدی باز پیچان بجنگ، فردوسی، برافکند برگستوان بر سمند بفتراک بربست پیچان کمند، فردوسی، بشد گرد چوپان و دو کره تاز ابا زین و پیچان کمندی دراز، فردوسی، نهانی ازان پهلوان بلند ز فتراک بگشاد پیچان کمند، فردوسی، اژدها کردار پیچان در کف رادش کمند چون عصای موسی اندر دست موسی گشته مار، فرخی، پیچان درختی بار او نارون چون سرو زرین پر عقیق یمن، فرخی، ز صحرا سیلها برخاست هر سو دراز آهنگ و پیچان و زمین کن، منوچهری، چو رویش باد نیکو ماه و سالش چو مویش باد پیچان بدسگالش، فخرالدین اسعد (ویس و رامین)، چو شاه زنگ بودش جعد پیچان دو رخ پیشش چو دو شمع فروزان، فخرالدین اسعد (ویس و رامین)، به رخشش بکردار پیچان درختی که پیچان پدید آید از ابر آذر، ؟ (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی)، ما در طلب زلف تو چون زلف تو پیچان ما در هوس چشم تو چون چشم تو بیمار، سنایی، چون پوست فکند و ز دهان مهره برآورد این افعی پیچان که کند عمر گزایی، خاقانی، خواص آذربیجان چو دود آذر پیچان بسوختند وز هریک هزار دود برآمد، خاقانی، از تحیر گشته چون زنجیر پیچان کاین زمان بر در ایوان نه زنجیر و نه دربان دیده اند، خاقانی، فلک افعی زمرد سلب است دفع این افعی پیچان چکنم، خاقانی، سر زلف پیچان چو مشک سیاه وزو مشکبو گشته مشکوی شاه، نظامی، بس جهان دیده این درخت قدیم که تو پیچان برو چو لبلابی، سعدی، خبل، روزگار سخت و پیچان بر مردم، خجوجاه، باد وزان سخت درپیچان، (منتهی الارب)، رجوع به در پیچان شود، تشغزبت الریح، پیچان وزید باد، تشغزب، پیچان وزیدن باد، (منتهی الارب)، عقص، پیچان گردانیدن شاخ گوسفند، (منتهی الارب)، مرغول، جعد، مجعد، مقصب، موی پیچان، جعاده، جعوده، تجعد، تقرد، پیچان گردیدن موی، (منتهی الارب)، رجل جعد، مرد پیچان موی، (منتهی الارب)، گردان، روی برگرداننده، روی برتابنده، دوری جوینده، پرهیزکننده، پیچنده، روی گردان: بسنده نباشیم با شهر خویش همی شیر جوییم پیچان ز میش، فردوسی، ، بهم برآینده، طومارسان پیچنده، گردان بهرسوی بسبب تک و تاز مخالفان یا بپیروی از سران و پیشروان لشکر: چو با مهتران گرم کرد اسب شاه زمین گشت جنبان و پیچان سپاه، فردوسی، - مصراع پیچان، کنایه از مصراع و مضمونی که بتأمل و تفکر معلوم شود: مصرع پیچانم از من اهل دانش بگذرید عقده از دل واشود گر پی بمضمونم برید، دانش (از آنندراج)، ، متأثر، مضطرب، بی آرام، باتشویش، از دردی یا اندوهی بر خویش پیچنده: بخورد و ز خوان زار و پیچان برفت همی راند تا خانه خویش تفت، فردوسی، نهانی ز سودابۀ چاره گر همی بود پیچان و خسته جگر، فردوسی، همی بود پیچان دل از گفتگوی مگر تیره گرددش زین آب روی، فردوسی، شب آمد باندیشه پیچان بخفت تو گفتی که با درد و غم بود جفت، فردوسی، همه زیردستانش پیچان شده فراوان ز تندیش بیجان شده، فردوسی، بدین تیره اندیشه پیچان بخفت همه شب دلش با ستم بود جفت، فردوسی، چو دیدند رنگ رخ شهریار برفتند گریان و پیچان چو مار، فردوسی، برفتند پیچان و لب پرسخن پر از کین دل از روزگار کهن، فردوسی، بسوزم چون ترا پیچان ببینم بپیچم چون ترا سوزان ببینم، فخرالدین اسعد (ویس و رامین)، پیش حق آتش همیشه در قیام همچو عاشق روز و شب پیچان مدام، مولوی، جهان چون چاکری است که پیچان و لرزانست در فرمان او با چون و چراش کاری نیست، (کتاب المعارف)، آدمی بچه پیچان عظیم است در سلامت نمی زید چنگ بهر جای درمیزند از آنکه از هوای عدم اینجا درافتاده است، نه اول می بیند و نه آخرمی بیند، می ترسد که اگر چنگ در جائی زند هلاک شود، (کتاب المعارف)، پیچنده بر خویش از خشمی یا اندوهی یا کینه ای: کنیزک نیامد ببالین اوی برآشفت و پیچان شد از کین اوی، فردوسی، برفتند پیچان دمور و گروی بر شاه توران نهادند روی، فردوسی، ، کوفته، رنجور، پیچنده: بدو گفت گوید جهاندار شاه که من سخت پیچانم از رنج راه، فردوسی، همی راند حیران و پیچان براه بخواب و بآب آرزومند شاه، فردوسی
صفت فاعلی بیان حالت در حال پیچیدن، پیچنده: بخوردند و کردند آهنگ خواب بسی مار پیچان برآمد ز آب، فردوسی، همی زور کرد آن بر این این بر آن گرازان و پیچان دو مرد جوان، فردوسی، سرمژه چون خنجر کابلی دو زلفش چو پیچان خط بابلی، فردوسی، چپ و راست پیچان عنان داشتن میان یلان گردن افراشتن، فردوسی، یکی دار فرمود کسری بلند فروهشت از دار پیچان کمند، فردوسی، ز فتراک بگشاد پیچان کمند بیفکند و آمد میانش ببند، فردوسی، ابر خاک چون مار پیچان ز کین همی خواند بر کردگار آفرین، فردوسی، برستی ز دریا و جنگ نهنگ بدشت آمدی باز پیچان بجنگ، فردوسی، برافکند برگستوان بر سمند بفتراک بربست پیچان کمند، فردوسی، بشد گرد چوپان و دو کره تاز ابا زین و پیچان کمندی دراز، فردوسی، نهانی ازان پهلوان بلند ز فتراک بگشاد پیچان کمند، فردوسی، اژدها کردار پیچان در کف رادش کمند چون عصای موسی اندر دست موسی گشته مار، فرخی، پیچان درختی بار او نارون چون سرو زرین پر عقیق یمن، فرخی، ز صحرا سیلها برخاست هر سو دراز آهنگ و پیچان و زمین کن، منوچهری، چو رویش باد نیکو ماه و سالش چو مویش باد پیچان بدسگالش، فخرالدین اسعد (ویس و رامین)، چو شاه زنگ بودش جعد پیچان دو رخ پیشش چو دو شمع فروزان، فخرالدین اسعد (ویس و رامین)، به رخشش بکردار پیچان درختی که پیچان پدید آید از ابر آذر، ؟ (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی)، ما در طلب زلف تو چون زلف تو پیچان ما در هوس چشم تو چون چشم تو بیمار، سنایی، چون پوست فکند و ز دهان مهره برآورد این افعی پیچان که کند عمر گزایی، خاقانی، خواص آذربیجان چو دود آذر پیچان بسوختند وز هریک هزار دود برآمد، خاقانی، از تحیر گشته چون زنجیر پیچان کاین زمان بر در ایوان نه زنجیر و نه دربان دیده اند، خاقانی، فلک افعی زمرد سلب است دفع این افعی پیچان چکنم، خاقانی، سر زلف پیچان چو مشک سیاه وزو مشکبو گشته مشکوی شاه، نظامی، بس جهان دیده این درخت قدیم که تو پیچان برو چو لبلابی، سعدی، خبل، روزگار سخت و پیچان بر مردم، خجوجاه، باد وزان سخت درپیچان، (منتهی الارب)، رجوع به در پیچان شود، تشغزبت الریح، پیچان وزید باد، تشغزب، پیچان وزیدن باد، (منتهی الارب)، عقص، پیچان گردانیدن شاخ گوسفند، (منتهی الارب)، مرغول، جعد، مجعد، مقصب، موی پیچان، جعاده، جعوده، تجعد، تقرد، پیچان گردیدن موی، (منتهی الارب)، رجل جعد، مرد پیچان موی، (منتهی الارب)، گردان، روی برگرداننده، روی برتابنده، دوری جوینده، پرهیزکننده، پیچنده، روی گردان: بسنده نباشیم با شهر خویش همی شیر جوییم پیچان ز میش، فردوسی، ، بهم برآینده، طومارسان پیچنده، گردان بهرسوی بسبب تک و تاز مخالفان یا بپیروی از سران و پیشروان لشکر: چو با مهتران گرم کرد اسب شاه زمین گشت جنبان و پیچان سپاه، فردوسی، - مصراع پیچان، کنایه از مصراع و مضمونی که بتأمل و تفکر معلوم شود: مصرع پیچانم از من اهل دانش بگذرید عقده از دل واشود گر پی بمضمونم برید، دانش (از آنندراج)، ، متأثر، مضطرب، بی آرام، باتشویش، از دردی یا اندوهی بر خویش پیچنده: بخورد و ز خوان زار و پیچان برفت همی راند تا خانه خویش تفت، فردوسی، نهانی ز سودابۀ چاره گر همی بود پیچان و خسته جگر، فردوسی، همی بود پیچان دل از گفتگوی مگر تیره گرددْش زین آب روی، فردوسی، شب آمد باندیشه پیچان بخفت تو گفتی که با درد و غم بود جفت، فردوسی، همه زیردستانْش پیچان شده فراوان ز تندیش بیجان شده، فردوسی، بدین تیره اندیشه پیچان بخفت همه شب دلش با ستم بود جفت، فردوسی، چو دیدند رنگ رخ شهریار برفتند گریان و پیچان چو مار، فردوسی، برفتند پیچان و لب پرسخن پر از کین دل از روزگار کهن، فردوسی، بسوزم چون ترا پیچان ببینم بپیچم چون ترا سوزان ببینم، فخرالدین اسعد (ویس و رامین)، پیش حق آتش همیشه در قیام همچو عاشق روز و شب پیچان مدام، مولوی، جهان چون چاکری است که پیچان و لرزانست در فرمان او با چون و چراش کاری نیست، (کتاب المعارف)، آدمی بچه پیچان عظیم است در سلامت نمی زید چنگ بهر جای درمیزند از آنکه از هوای عدم اینجا درافتاده است، نه اول می بیند و نه آخرمی بیند، می ترسد که اگر چنگ در جائی زند هلاک شود، (کتاب المعارف)، پیچنده بر خویش از خشمی یا اندوهی یا کینه ای: کنیزک نیامد ببالین اوی برآشفت و پیچان شد از کین اوی، فردوسی، برفتند پیچان دمور و گروی بر شاه توران نهادند روی، فردوسی، ، کوفته، رنجور، پیچنده: بدو گفت گوید جهاندار شاه که من سخت پیچانم از رنج راه، فردوسی، همی راند حیران و پیچان براه بخواب و بآب آرزومند شاه، فردوسی
دهی است از دهستان میان آباد بخش اسفراین شهرستان بجنورد، دارای 646 تن سکنه، آب آن از رودخانه، قنات، محصول آنجا غلات، پنبه، زیره و میوجات، شغل اهالی زراعت و مالداری است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی است از دهستان میان آباد بخش اسفراین شهرستان بجنورد، دارای 646 تن سکنه، آب آن از رودخانه، قنات، محصول آنجا غلات، پنبه، زیره و میوجات، شغل اهالی زراعت و مالداری است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
سیر کردن. (غیاث) (آنندراج). سیر. گردش برای تفرج. (ناظم الاطباء) : امتناع پیل از سیران بیت با جد آن پیلبان و بانگ هیت. مولوی. چونکه نگذارد سگ آن بانگ سقم من مهم سیران خود را کی هلم. مولوی. خانه ای را کش دریچه ست آن طرف دارد از سیران یوسف این شرف. مولوی. گه بود افتاده در ره یا حشیش لایق سیران گاوی یا خریش. مولوی. ، رفتار نمودن. (غیاث) (آنندراج)
سیر کردن. (غیاث) (آنندراج). سیر. گردش برای تفرج. (ناظم الاطباء) : امتناع پیل از سیران بیت با جد آن پیلبان و بانگ هیت. مولوی. چونکه نگذارد سگ آن بانگ سقم من مهم سیران خود را کی هلم. مولوی. خانه ای را کش دریچه ست آن طرف دارد از سیران یوسف این شرف. مولوی. گُه بود افتاده در ره یا حشیش لایق سیران گاوی یا خریش. مولوی. ، رفتار نمودن. (غیاث) (آنندراج)
گوهر ارزسنگ روانگی روان شدن، بینی چک وینیزک (گویش گیلکی) روان شدن آب دماغ، سوزاک از بیماری ها روان شدن آب خون و غیره، جریان آب و جز آن روانی. شیره ای که از خرمای رسیده بچکد، نوعی دوشاب
گوهر ارزسنگ روانگی روان شدن، بینی چک وینیزک (گویش گیلکی) روان شدن آب دماغ، سوزاک از بیماری ها روان شدن آب خون و غیره، جریان آب و جز آن روانی. شیره ای که از خرمای رسیده بچکد، نوعی دوشاب
فرانسوی ساخن سیمان مصنوعی مخلوطی است از خاک دواری سنگ آهک که آن را در کوره های دواری می پزند. ظرفهای پخت سیمان استوانه های دواری هستند به ارتفاع 63 متر و به قطر 4، 2 متر. سیمان با شعله های زغال گرم میشوند و پس از درست شدن در ظرفی میریزند و در آن سرد میگردد. سیمان طبیعی را از تکلیس سنگ آهکی که در 30- 60 درصد خاک رس داشته باشد به دست می آورند ولی این نوع کم مصرف است. یا سیمان مسلح. سیمانی که آن را با ریگ مخلوط کنند و در قالبهای چوبی که میله های آهنی دارد بریزند و آن پس از انجماد استحکام بسیار می یابد و در ساختمانهای سنگی به کار رود
فرانسوی ساخن سیمان مصنوعی مخلوطی است از خاک دواری سنگ آهک که آن را در کوره های دواری می پزند. ظرفهای پخت سیمان استوانه های دواری هستند به ارتفاع 63 متر و به قطر 4، 2 متر. سیمان با شعله های زغال گرم میشوند و پس از درست شدن در ظرفی میریزند و در آن سرد میگردد. سیمان طبیعی را از تکلیس سنگ آهکی که در 30- 60 درصد خاک رس داشته باشد به دست می آورند ولی این نوع کم مصرف است. یا سیمان مسلح. سیمانی که آن را با ریگ مخلوط کنند و در قالبهای چوبی که میله های آهنی دارد بریزند و آن پس از انجماد استحکام بسیار می یابد و در ساختمانهای سنگی به کار رود
سمنت، جسمی به صورت گرد که از مصالح مهم ساختمانی به شمار می رود که مخلوطی از خاک رس و سنگ آهک است که در کوره های مخصوص ساخته می شود، مخلوط آن با آب و ماسه پس از مدتی کم مانند سنگ سخت می شود
سمنت، جسمی به صورت گرد که از مصالح مهم ساختمانی به شمار می رود که مخلوطی از خاک رس و سنگ آهک است که در کوره های مخصوص ساخته می شود، مخلوط آن با آب و ماسه پس از مدتی کم مانند سنگ سخت می شود