جدول جو
جدول جو

معنی سیوم - جستجوی لغت در جدول جو

سیوم(سِ یُ / سِیْ یُ)
چیزی که در مرتبه سه واقع شود. (ناظم الاطباء). سوم: کرت سیوم نیز آن حال واقعشد. (انیس الطالبین ص 131). رجوع به سوم و سیم شود
لغت نامه دهخدا
سیوم
در مرحله سه سوم
تصویری از سیوم
تصویر سیوم
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قیوم
تصویر قیوم
(پسرانه)
قائم به ذات، بسیار پایدار، از نامهای خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سیوف
تصویر سیوف
سیف ها، شمشیرها، ساحلهای دریا، ساحلهای رود، جمع واژۀ سیف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غیوم
تصویر غیوم
غیم ها، ابرها، سحاب ها، جمع واژۀ غیم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سموم
تصویر سموم
باد گرم و خفقان آور که در فصل بهار و تابستان در صحراهای افریقا و بیابان های عربستان می وزد، باد گرم، باد زهرآگین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیرم
تصویر سیرم
دوال از پوست شکار که از آن بند شمشیر و خنجر درست کنند، تسمه، برای مثال برای مصلحت کار دوستان تو هردم / زمانه برکشد از پشت دشمنان تو سیرم (ابن یمین - ۱۳۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قیوم
تصویر قیوم
پاینده، قائم به ذات، از نام های باری تعالی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سروم
تصویر سروم
سرم ها، تسمه ها، دوال ها، جمع واژۀ سرم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سموم
تصویر سموم
سمّ ها، زهرها، جمع واژۀ سمّ
فرهنگ فارسی عمید
(سَ کَ)
کوتاه گام رونده با نرمی و سستی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَیْ وَ)
روز سخت. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) : یوم ایوم، روز سخت. (از ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ نَ)
ناکدخدا ماندن زن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به ایم و ایمه شود.
لغت نامه دهخدا
(بَیْ یو)
نام قریه ای است در مصر. (دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
ترسیدن. خیم. خیمان. خیمومه. خیام، مکر و حیله نمودن پس رجوع کردن بر آن. خیم. خیمان. خیمومه. خیام، برداشتن پای. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). خیم. خیمومه. خیمان. خیام
لغت نامه دهخدا
(یَ وی ی)
منسوب به سیه که سرهای برگشته کمان باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به سیه شود
لغت نامه دهخدا
چرمی نازک و سفید که از آن بند شمشیر کارد خنجر و مانند آن سازند تسمه دوال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیور
تصویر سیور
گونه ای سرو که آن را سرو خمره یی نیز گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیوم
تصویر دیوم
جمع دمه، بش ها باران های پیوسته همیشگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیوم
تصویر خیوم
ترسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سجوم
تصویر سجوم
چشم اشک ران، ابر بارانران، چشم پیوسته گریان، ماده شتر بر شیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سروم
تصویر سروم
کنگر
فرهنگ لغت هوشیار
زهرها، جمع سم باد گرم، برخی گفته اند سموم مخصوص روزست و گاه به شب و حرور مخصوص شب و گاه بروز آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هیوم
تصویر هیوم
سرگشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیوم
تصویر قیوم
پاینده، قائم بذات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیوم
تصویر غیوم
جمع غیم، از ریشه پارسی میغ ها ابرها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضیوم
تصویر ضیوم
جمع ضیم، ستم ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیول
تصویر سیول
جمع سیل، لورها تندابها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیوف
تصویر سیوف
جمع سیف، شمشیرها جمع سیف شمشیرها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیوع
تصویر سیوع
پخش شدن آب پخش شدن می
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سموم
تصویر سموم
((سُ))
جمع سم، زهرها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیرم
تصویر سیرم
((رُ))
تسمه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیوف
تصویر سیوف
((سُ))
جمع سیف، شمشیرها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قیوم
تصویر قیوم
((قَ یُّ))
از نام های خداوند به معنای قائم به ذات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سموم
تصویر سموم
((سَ))
باد گرم مهلک، جمع سمائم
فرهنگ فارسی معین