جدول جو
جدول جو

معنی سیورغال - جستجوی لغت در جدول جو

سیورغال
در دورۀ قراقویونلو تا قاجاریه، قطعۀ زمین یا درآمد آنکه از طرف پادشاه به جای حقوق یا مستمری به کسی بخشیده می شد، تیول
تصویری از سیورغال
تصویر سیورغال
فرهنگ فارسی عمید
سیورغال(سُ)
انعام. (غیاث اللغات) (آنندراج). تیول و زمینی که پادشاه جهت معیشت به ارباب استحقاق بخشد. (ناظم الاطباء). مدد معاش و این لفظ ترکی است. (آنندراج). عواید زمین که بجای حقوق یا مستمری به اشخاص بخشند. ج، سیورغالات. (فرهنگ فارسی معین) : سیورغالات سید مرحوم را به ایشان عنایت فرمود. (مجالس المؤمنین قاضی نوراﷲ شوشتری)
لغت نامه دهخدا
سیورغال
ترکی یابر زمینی که پادشاه جهت معیشت بارباب استحقاق بخشد تیول، عواید زمین که به جای حقوق یا مستمری به اشخاص بخشند، جمع سیورغالات
فرهنگ لغت هوشیار
سیورغال
عواید زمینی که به جای حقوق یا مستمری به اشخاص می بخشیدند، جمع سیورغالات
تصویری از سیورغال
تصویر سیورغال
فرهنگ فارسی معین
سیورغال
تیول
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سیورسات
تصویر سیورسات
زادوتوشه، خوارباری که برای لشکر در موقع حرکت فراهم می کنند
فرهنگ فارسی عمید
دهی است ازدهستان نقاب بخش جغتای شهرستان سبزوار، دارای 371 تن سکنه، آب آن از قنات، محصول آنجا غلات، کنجد و شغل اهالی زراعت است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
غم و اندوه، رنج و سختی. (ناظم الاطباء) (شعوری ج 2 ص 100)
لغت نامه دهخدا
سیورغال، بمعنی روزینه مشهور است و این لفظغلط است چرا که در کتب یافته نشد و در مدار نوشته سیورغال مدد معاش و در لغات ترکی بمعنی انعام نوشته است، (از غیاث) (از آنندراج)، رجوع به سیورغال شود
لغت نامه دهخدا
(یَ)
خلعت و بخشش پادشاهی. سیورغال. تیول. بخشیدن پادشاه قطعۀ زمین یا ده یا قصبه ای بکسی که بتصرف ابدی وی باشد. (ناظم الاطباء) (شعوری ج 2 ص 107). رجوع به سیورغال شود
لغت نامه دهخدا
(اَ رِ)
گویند آنگاه که ابرهه بن صباح صاحب الفیل بخراب کردن مکه می شد ابورغال دلیل و بلد حبشه بود و وی در راه بمرد و قبر او به مغمس است براه طائف وحاجیان آن سو چون بدانجا رسند گور او را سنگسار کنند. ابن سیده گوید ابورغال بندۀ شعیب و عشاری جائر بود. ابوداود در سنن و بیهقی در دلائل النبوه از ابن عمر روایت کنند، آنگاه که در خدمت رسول بطائف میشدیم بر گوری گذشتیم و پیامبر صلوات الله علیه گفت این قبر ابورغال است، وی از قوم ثمود و پدر قبیلۀ ثقیف است، اودر حرم و از حمات حرم بود، آنگاه که عذاب بر قوم ثمود فرود شد او را نیز دریافت و بدینجا مدفون گشت
لغت نامه دهخدا
(سُ)
سورسات. (ناظم الاطباء). مجموع غله و خوراک لشکریان و علوفۀ اسبها و دیگر حیوانات. آذوقۀ لشکریان و سپاهیان یا پادشاهی یا امیری. (یادداشت بخط مؤلف). خواربار و زاد و علوفه که از روستاهای سر راه برای عبور لشکریان یا موکب خان گرد آورند، زاد. توشه. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
دهی است از دهستان نازلو از بخش حومه شهرستان ارومیه واقع در 26 هزارگزی شمال خاوری ارومیه، دارای راه ارابه رو است. هوای آن معتدل و دارای 335 تن سکنه است. آب آنجا از نازلوچای تأمین میشود. محصول آن غلات، توتون، چغندر، حبوبات، کشمش و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جوراب بافی و راه آن ارابه رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
زمینی که پادشاه جهت معیشت بارباب استحقاق بخشد تیول، عواید زمین که به جای حقوق یا مستمری به اشخاص بخشند، جمع سیورغالات
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی باژ سپاه باژی که در گذشته سپاهیان از روستاهای سر راه می ستاندند، توشه توشک خوار بار و زاد و علوفه که از روستاهای سر راه برای عبور لشکر یا مرکب خان گرد آورند، زاد و توشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیورسات
تصویر سیورسات
((سُ))
زاد و توشه، خواربار و علوفه که از روستاهای سر راه برای عبور لشکر یا موکب خان گرد می آوردند
فرهنگ فارسی معین
توشه، جیره، زاد، علوفه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نوعی درخت، ال سیاه
فرهنگ گویش مازندرانی