جمع واژۀ سنه. (منتهی الارب) (آنندراج) (غیاث) : خواست از ری خسرو ایران مرا بر پشت پیل خود ز تو هرگز نیندیشید در چندین سنین. منوچهری. بستۀ فرمان تو شهور و سنین است بندۀ فرمان تو زمین و زمانست. مسعودسعد. بخدایی که صنع و حکمت او ماند از گردش شهور و سنین. مسعودسعد. گر بمثل روز رزم رخش تو نعل افکند یاره کند در زمانش دست شهور و سنین. خاقانی. برای مجلس انست گلی فرستادم که رنگ و بوی نگرداندش شهور و سنین. سعدی. ، سالهای قحط. (غیاث) (از اقرب الموارد) ، قحط. (غیاث اللغات)
جَمعِ واژۀ سنه. (منتهی الارب) (آنندراج) (غیاث) : خواست از ری خسرو ایران مرا بر پشت پیل خود ز تو هرگز نیندیشید در چندین سنین. منوچهری. بستۀ فرمان تو شهور و سنین است بندۀ فرمان تو زمین و زمانست. مسعودسعد. بخدایی که صنع و حکمت او ماند از گردش شهور و سنین. مسعودسعد. گر بمثل روز رزم رخش تو نعل افکند یاره کند در زمانش دست شهور و سنین. خاقانی. برای مجلس اُنست گلی فرستادم که رنگ و بوی نگرداندش شهور و سنین. سعدی. ، سالهای قحط. (غیاث) (از اقرب الموارد) ، قحط. (غیاث اللغات)
دهی است از دهستان لاین بخش کلات شهرستان دره گز، دارای 914 تن سکنه، آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات، کنجد، شغل اهالی زراعت و مالداری است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی است از دهستان لاین بخش کلات شهرستان دره گز، دارای 914 تن سکنه، آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات، کنجد، شغل اهالی زراعت و مالداری است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
خوانی باشد که آن را از طلا و نقره و مس و برنج سازند، (برهان) (از آنندراج) (فرهنگ رشیدی)، تشت خوان، (فرهنگ اسدی)، مجموعه، پیشیاره، (یادداشت بخط مؤلف) : تو چه پنداریا که من ملخم که بترسم ز بانگ سینی و تشت، خسروی، ، لگن شمع و طبقی که سطح آن مشبک سازند تا فنجانهای قهوه در آن گذاشته به مجلس آرند و سینی زیرقهوه نیز همان است، (آنندراج) : بکف سینی غلامان بناموس ز جام قهوه پر چون چتر طاووس، سعید اشرف (از آنندراج)، روشن دل آنچه از خود کم کردکم نگردد پیه از چراغ ریزد در سینی چراغ است، محسن تأثیر (از آنندراج)، ، ریم آهن، (برهان) (الفاظ الادویه)، نوعی از فلزات و آن به غایت شکننده میباشد، کاشی که بر دیوار عمارتها و حمامها چسبانند، (برهان)
خوانی باشد که آن را از طلا و نقره و مس و برنج سازند، (برهان) (از آنندراج) (فرهنگ رشیدی)، تشت خوان، (فرهنگ اسدی)، مجموعه، پیشیاره، (یادداشت بخط مؤلف) : تو چه پنداریا که من ملخم که بترسم ز بانگ سینی و تشت، خسروی، ، لگن شمع و طبقی که سطح آن مشبک سازند تا فنجانهای قهوه در آن گذاشته به مجلس آرند و سینی زیرقهوه نیز همان است، (آنندراج) : بکف سینی غلامان بناموس ز جام قهوه پر چون چتر طاووس، سعید اشرف (از آنندراج)، روشن دل آنچه از خود کم کردکم نگردد پیه از چراغ ریزد در سینی چراغ است، محسن تأثیر (از آنندراج)، ، ریم آهن، (برهان) (الفاظ الادویه)، نوعی از فلزات و آن به غایت شکننده میباشد، کاشی که بر دیوار عمارتها و حمامها چسبانند، (برهان)
الکالوییدی که از ’سن کنا’ گیرند ودر علاج نوبه به کار است، (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، در اصطلاح پزشکی، یکی از مهمترین آلکالوییدهای موجود در پوست درخت گنه گنه است و فرمولش را می توان به صورت O2 N2 H24 C20 نمایش داد و آن به حالت ملح سولفات استخراج می شود، ملح مزبور منشاء تهیۀ دیگر ترکیبات کینین است، کینین رابه عنوان تب بر و جهت جلوگیری از بروز تبهای نوبه ای، خصوصاً مالاریا به کار می برند و در بعض تبها که با کینین معالجه نشوند هنوز هم پوست درخت گنه گنه را ترجیح دهند، (فرهنگ فارسی معین)، آلکالوییدی است متبلور با نقطۀ ذوب 57 درجۀ سانتیگراد با طعم تلخ، از نظر خواص شیمیایی قلیایی است، در نوعی از بید وجود دارد و در پزشکی به کار می رود، (از فرهنگ اصطلاحات علمی، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران)، از ’کینا’ و ’کنکینا’، ماده ای تلخ است که از پوست درخت کنکینا به دست آورند، سولفات آن تب بر مشهوری است، این ماده در سال 1820 میلادی به وسیلۀ پلتیه و کاونتو کشف گردید و به طورکلی به صورت قرص خوراکی و آمپول با تزریق زیرجلدی و به صورت سولفات یا کلریدرات در پزشکی مستعمل است و مختص معالجۀ تب مالاریا است زیرا این ماده، کشندۀ انگل عامل این بیماری است، این دارو همچنین در درمان میگرن و نورالژی و جز اینها به کار می رود، (از لاروس)
الکالوییدی که از ’سن کنا’ گیرند ودر علاج نوبه به کار است، (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، در اصطلاح پزشکی، یکی از مهمترین آلکالوییدهای موجود در پوست درخت گنه گنه است و فرمولش را می توان به صورت O2 N2 H24 C20 نمایش داد و آن به حالت ملح سولفات استخراج می شود، ملح مزبور منشاء تهیۀ دیگر ترکیبات کینین است، کینین رابه عنوان تب بر و جهت جلوگیری از بروز تبهای نوبه ای، خصوصاً مالاریا به کار می برند و در بعض تبها که با کینین معالجه نشوند هنوز هم پوست درخت گنه گنه را ترجیح دهند، (فرهنگ فارسی معین)، آلکالوییدی است متبلور با نقطۀ ذوب 57 درجۀ سانتیگراد با طعم تلخ، از نظر خواص شیمیایی قلیایی است، در نوعی از بید وجود دارد و در پزشکی به کار می رود، (از فرهنگ اصطلاحات علمی، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران)، از ’کینا’ و ’کنکینا’، ماده ای تلخ است که از پوست درخت کنکینا به دست آورند، سولفات آن تب بر مشهوری است، این ماده در سال 1820 میلادی به وسیلۀ پلتیه و کاونتو کشف گردید و به طورکلی به صورت قرص خوراکی و آمپول با تزریق زیرجلدی و به صورت سولفات یا کلریدرات در پزشکی مستعمل است و مختص معالجۀ تب مالاریا است زیرا این ماده، کشندۀ انگل عامل این بیماری است، این دارو همچنین در درمان میگرن و نورالژی و جز اینها به کار می رود، (از لاروس)
همان عینان است که برخی، در تمام حالات آن را با یاء تثنیه خوانده اند. و گویند جایگاهی است در بحرین. (از معجم البلدان). و رجوع به عینان شود. - یوم عینین، از ایام عرب است در بحرین، بین بنی منقربن عبیداﷲ و بنی عبدالقیس. رجوع به معجم البلدان و مجمع الامثال میدانی شود
همان عینان است که برخی، در تمام حالات آن را با یاء تثنیه خوانده اند. و گویند جایگاهی است در بحرین. (از معجم البلدان). و رجوع به عینان شود. - یوم عینین، از ایام عرب است در بحرین، بین بنی مِنقَربن عبیداﷲ و بنی عبدالقیس. رجوع به معجم البلدان و مجمع الامثال میدانی شود
لارنس. (1869- 1943 میلادی) شاعر بریتانیائی. خازن نقاشیها در موزۀ بریتانیائی و متخصص در هنر شرقی. چندین کتاب در باب هنر نوشته که نقاشی در شرق دور (1908 میلادی) و نقاشان دربار مغولان کبیر (1921 میلادی) از آن جمله است. کتاب اشعار نظامی (1928 میلادی) در وصف یک نسخۀ خطی خمسۀ نظامی و مزین به مینیاتورهای رنگی از زیباترین آثار اوست. دیوانش چند مجلد است. قطعه ای برای کشتگان از معروفترین اشعار انگلیسی زمان جنگ جهانی اول اوست. (دائره المعارف فارسی)
لارنس. (1869- 1943 میلادی) شاعر بریتانیائی. خازن نقاشیها در موزۀ بریتانیائی و متخصص در هنر شرقی. چندین کتاب در باب هنر نوشته که نقاشی در شرق دور (1908 میلادی) و نقاشان دربار مغولان کبیر (1921 میلادی) از آن جمله است. کتاب اشعار نظامی (1928 میلادی) در وصف یک نسخۀ خطی خمسۀ نظامی و مزین به مینیاتورهای رنگی از زیباترین آثار اوست. دیوانش چند مجلد است. قطعه ای برای کشتگان از معروفترین اشعار انگلیسی زمان جنگ جهانی اول اوست. (دائره المعارف فارسی)
شهری است از ناحیت پارس بر کران دریا با نعمت بسیار و هوای درست و همه جامه های سینیزی از آنجا برند وبشهر میان سینیز و ارکان واقع است، (از حدود العالم)، رجوع به فارسنامۀ ابن البلخی ص 14، 149، 150، نزهه القلوب ص 224، 131، تاریخ سیستان ص 228 و مجمل التواریخ و القصص ص 379 شود
شهری است از ناحیت پارس بر کران دریا با نعمت بسیار و هوای درست و همه جامه های سینیزی از آنجا برند وبُشهَر میان سینیز و ارکان واقع است، (از حدود العالم)، رجوع به فارسنامۀ ابن البلخی ص 14، 149، 150، نزهه القلوب ص 224، 131، تاریخ سیستان ص 228 و مجمل التواریخ و القصص ص 379 شود
دهی است از دهستان میان آباد بخش اسفراین شهرستان بجنورد، دارای 646 تن سکنه، آب آن از رودخانه، قنات، محصول آنجا غلات، پنبه، زیره و میوجات، شغل اهالی زراعت و مالداری است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی است از دهستان میان آباد بخش اسفراین شهرستان بجنورد، دارای 646 تن سکنه، آب آن از رودخانه، قنات، محصول آنجا غلات، پنبه، زیره و میوجات، شغل اهالی زراعت و مالداری است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
نقره گین، منسوب به سیم و نقره، (ناظم الاطباء)، منسوب به سیم، (آنندراج)، از سیم ساخته، یاسیم در آن بکار برده، (از: سیم، نقره + ین، پسوند نسبت) پهلوی ’سیمن’ (نقره ای) و ’اسیمین’ (نقره ای)، از سیم ساخته، (از حاشیه برهان چ معین) : بهشت آئین سرایی را بپرداخت ز هرگونه در او تمثالها ساخت ز عود و چندن او را آستانه درش سیمین و زرین پالکانه، رودکی، در او افراشته درهای سیمین جواهرها نشانده در بلندین، شاکر بخاری، ز سیمین و زرینه اشتر هزار بفرمود تا برنهادند بار، فردوسی، طبقهای زرین و سیمین نهاد نخستین ز قیدافه کردند یاد، فردوسی، سوزن زرین شده ست و سوزن سیمین لاله رخانا ترا میان و مرا تن، فرخی، مشربهای زرین و سیمین آوردند، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 393)، با سماع چنگ باش از چاشتگه تا آن زمانک از فلک پیدا شود پروین چو سیمین شفترنگ، عسجدی، چو سیمین دواتش ندیده ست کس تن مؤمنی با دل کافری، منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی چ 2ص 146)، گردد شمر ایدون چو یکی دام کبوتر دیدار ز یک حلقه بسی سیمین قنقار، منوچهری (دیوان چ 2 دبیرسیاقی ص 38)، ترا طوق سیمین درافکندغبغب مرانیز از آن زلف طوقی برافکن، خاقانی، صنمهای زرین و سیمین صد پاره زیادت بود که وزن آن جز به روزگار دراز به اعتبار موازین و مغایر معلوم نگشتی، (ترجمه تاریخ یمینی ص 413)، کشیده قامتی چون نخل سیمین دو زنگی بر سر نخلش رطب چین، نظامی، سعدیا با ساعد سیمین نشاید پنجه کرد گرچه بازو سخت داری زور با آهن مکن، سعدی، هرکه با پولادبازو پنجه کرد ساعد سیمین را خود را رنجه کرد، سعدی، ، سخت سپید، نقره گون، سپید به مانند سیم: آباد بر آن سی و دو دندانک سیمین چون بر درم خرد زده سیم سماعیل، منجیک، ز سیمین فغی من چون زرین کناغ ز تابان مهی من چو سوزان چراغ، منجیک، شنیده بدان سرو سیمین بگفت که خورشید را گشت ناهید جفت، فردوسی، ترا گر همچنان شاید بگو آن سرو سیمین را بگو آن سرو سیمین را بگو آن ماه و پروین را، فرخی (دیوان چ عبدالرسولی ص 406)، چونکه زرین قدحی در کف سیمین صنمی یا درخشنده چراغی بمیان پرنا، منوچهری، سرو سیمین قلمزن شد و در وصف رخش سر زرین قلم غالیه خور بگشائید، خاقانی، افتاده چون اشک منش نور غبب بر دامنش زآن نور سیمین گردنش زرین گریبان دیده ام، خاقانی، تن سیمینش می غلطید در آب چو غلطد قاقمی بر روی سنجاب، نظامی، - آهوی سیمین، خوب و ظریف، خوشنما، پاکیزه روی: چرا ناید آهوی سیمین من که بر چشم کردمش جای چرا، غضایری، ز آهوی سیمین طلب گاو زرین که عیدی درون گاو قربان نماید، خاقانی، - ساعد سیمین، ساعد ظریف و سپید
نقره گین، منسوب به سیم و نقره، (ناظم الاطباء)، منسوب به سیم، (آنندراج)، از سیم ساخته، یاسیم در آن بکار برده، (از: سیم، نقره + ین، پسوند نسبت) پهلوی ’سیمن’ (نقره ای) و ’اسیمین’ (نقره ای)، از سیم ساخته، (از حاشیه برهان چ معین) : بهشت آئین سرایی را بپرداخت ز هرگونه در او تمثالها ساخت ز عود و چندن او را آستانه درش سیمین و زرین پالکانه، رودکی، در او افراشته درهای سیمین جواهرها نشانده در بلندین، شاکر بخاری، ز سیمین و زرینه اشتر هزار بفرمود تا برنهادند بار، فردوسی، طبقهای زرین و سیمین نهاد نخستین ز قیدافه کردند یاد، فردوسی، سوزن زرین شده ست و سوزن سیمین لاله رخانا ترا میان و مرا تن، فرخی، مشربهای زرین و سیمین آوردند، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 393)، با سماع چنگ باش از چاشتگه تا آن زمانک از فلک پیدا شود پروین چو سیمین شفترنگ، عسجدی، چو سیمین دواتش ندیده ست کس تن مؤمنی با دل کافری، منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی چ 2ص 146)، گردد شمر ایدون چو یکی دام کبوتر دیدار ز یک حلقه بسی سیمین قنقار، منوچهری (دیوان چ 2 دبیرسیاقی ص 38)، ترا طوق سیمین درافکندغبغب مرانیز از آن زلف طوقی برافکن، خاقانی، صنمهای زرین و سیمین صد پاره زیادت بود که وزن آن جز به روزگار دراز به اعتبار موازین و مغایر معلوم نگشتی، (ترجمه تاریخ یمینی ص 413)، کشیده قامتی چون نخل سیمین دو زنگی بر سر نخلش رطب چین، نظامی، سعدیا با ساعد سیمین نشاید پنجه کرد گرچه بازو سخت داری زور با آهن مکن، سعدی، هرکه با پولادبازو پنجه کرد ساعد سیمین را خود را رنجه کرد، سعدی، ، سخت سپید، نقره گون، سپید به مانند سیم: آباد بر آن سی و دو دندانک سیمین چون بر درم خرد زده سیم سماعیل، منجیک، ز سیمین فغی من چون زرین کناغ ز تابان مهی من چو سوزان چراغ، منجیک، شنیده بدان سرو سیمین بگفت که خورشید را گشت ناهید جفت، فردوسی، ترا گر همچنان شاید بگو آن سرو سیمین را بگو آن سرو سیمین را بگو آن ماه و پروین را، فرخی (دیوان چ عبدالرسولی ص 406)، چونکه زرین قدحی در کف سیمین صنمی یا درخشنده چراغی بمیان پرنا، منوچهری، سرو سیمین قلمزن شد و در وصف رخش سر زرین قلم غالیه خور بگشائید، خاقانی، افتاده چون اشک منش نور غبب بر دامنش زآن نور سیمین گردنش زرین گریبان دیده ام، خاقانی، تن سیمینش می غلطید در آب چو غلطد قاقمی بر روی سنجاب، نظامی، - آهوی سیمین، خوب و ظریف، خوشنما، پاکیزه روی: چرا ناید آهوی سیمین من که بر چشم کردمش جای چرا، غضایری، ز آهوی سیمین طلب گاو زرین که عیدی درون گاو قربان نماید، خاقانی، - ساعد سیمین، ساعد ظریف و سپید
یکی از مهمترین آلکالوئید های موجود در پوست درخت گنه گنه است و آن بحالت ملح سولفات استخراج میشود. ملح مزبور منشا تهیه دیگر ترکیبات کینین است. کینین را بعنوان تب بر و جهت جلوگیری از بروز تبهای نوبه یی خصوصا مالاریا بکار میبرند و در بعض تبها که با کینین معالجه نشوند هنوز هم پوست درخت گنه گنه را ترجیح دهند
یکی از مهمترین آلکالوئید های موجود در پوست درخت گنه گنه است و آن بحالت ملح سولفات استخراج میشود. ملح مزبور منشا تهیه دیگر ترکیبات کینین است. کینین را بعنوان تب بر و جهت جلوگیری از بروز تبهای نوبه یی خصوصا مالاریا بکار میبرند و در بعض تبها که با کینین معالجه نشوند هنوز هم پوست درخت گنه گنه را ترجیح دهند