جدول جو
جدول جو

معنی سیلگه - جستجوی لغت در جدول جو

سیلگه
(سَ / سِ گَهْ)
سیلگاه:
وز آن سیلگه وآن خطر ساختن
طلسمی بدان گونه پرداختن.
نظامی.
رجوع به سیلگاه شود
لغت نامه دهخدا
سیلگه
زمینی که سیل در آن جریان یابد سیل گیر
تصویری از سیلگه
تصویر سیلگه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سیله
تصویر سیله
گلۀ گاو، گوسفند، آهو یا اسب، گله، رمه، برای مثال به باغ اندر کنون مردم نبرد مجلس از مجلس / به راغ اندر کنون آهو نبرد سیله از سیله (فرخی - ۳۴۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیلگاه
تصویر سیلگاه
زمینی که سیل در آن جاری شود، سیل گیر، سیل خیز، سیلاب گیر، جای سیل، محل سیل
فرهنگ فارسی عمید
(وِ)
دهی است از دهستان لاهیجان بخش حومه شهرستان مهاباد. دارای 355 تن سکنه. آب آن از رود خانه بادین آباد. محصول آنجا توتون. شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ)
موضعی که سیل در آن واقع شود. (آنندراج). محل سیل. (ناظم الاطباء). زمینی که سیل در آن جریان یابد. سیل گیر. (فرهنگ فارسی معین). مسیل. معبر سیل، کنایه از دنیا. (آنندراج) (ناظم الاطباء) :
از این سیلگاهم چنان ده گذر
که پل نشکند بر من از رودبار.
نظامی.
رجوع به سیلگه شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است از دهستان شهرویران بخش حومه شهرستان مهاباد. دارای 112 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و توتون است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گِ)
دهی است از دهستان لاهیجان بخش حومه شهرستان مهاباد با 36 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گَهْ)
محل تعبیۀ میل. جایگاه میل که نشانه است در صحرا و دریا:
سکندر چو زین حالت آگاه گشت
کز آن میلگه پیش نتوان گذشت.
نظامی (اقبالنامه ص 208).
به فرمان کشتی کش چاره ساز
جهانجوی از آن میلگه گشت باز.
نظامی (اقبالنامه ص 209)
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ)
مطلق گله و رمه را گویند از اسبان، آهوان، گوسفندان و امثال آنها. (برهان). فسیله است که گلۀ گاو، گوسپند، اسب و آهو باشد. (آنندراج). شمس فخری فسیله را به معنی گله اسب وسیله را به معنی گله گاو گفته. (از فرهنگ رشیدی). قیاس شود بافسیله. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین) :
به باغ اندر کنون مردم نبرد مجلس از مجلس
به راغ اندر کنون آهو نبرد سیله از سیله.
فرخی
لغت نامه دهخدا
تصویری از سیلگاه
تصویر سیلگاه
زمینی که سیل در آن جریان یابد سیل گیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیرگه
تصویر سیرگه
محل تفرج جای گردش، تماشاگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیله
تصویر سیله
گله و رمه (اسب گاو گوسفند و جز آن ها)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیله
تصویر سیله
((لَ یا لِ))
گله و رمه
فرهنگ فارسی معین
سیل گیر، مسیل
فرهنگ واژه مترادف متضاد