دهی است از دهستان لاهیجان بخش حومه شهرستان مهاباد. دارای 355 تن سکنه. آب آن از رود خانه بادین آباد. محصول آنجا توتون. شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی است از دهستان لاهیجان بخش حومه شهرستان مهاباد. دارای 355 تن سکنه. آب آن از رود خانه بادین آباد. محصول آنجا توتون. شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
موضعی که سیل در آن واقع شود. (آنندراج). محل سیل. (ناظم الاطباء). زمینی که سیل در آن جریان یابد. سیل گیر. (فرهنگ فارسی معین). مسیل. معبر سیل، کنایه از دنیا. (آنندراج) (ناظم الاطباء) : از این سیلگاهم چنان ده گذر که پل نشکند بر من از رودبار. نظامی. رجوع به سیلگه شود
موضعی که سیل در آن واقع شود. (آنندراج). محل سیل. (ناظم الاطباء). زمینی که سیل در آن جریان یابد. سیل گیر. (فرهنگ فارسی معین). مسیل. معبر سیل، کنایه از دنیا. (آنندراج) (ناظم الاطباء) : از این سیلگاهم چنان ده گذر که پل نشکند بر من از رودبار. نظامی. رجوع به سیلگه شود
دهی است از دهستان شهرویران بخش حومه شهرستان مهاباد. دارای 112 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و توتون است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی است از دهستان شهرویران بخش حومه شهرستان مهاباد. دارای 112 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و توتون است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
محل تعبیۀ میل. جایگاه میل که نشانه است در صحرا و دریا: سکندر چو زین حالت آگاه گشت کز آن میلگه پیش نتوان گذشت. نظامی (اقبالنامه ص 208). به فرمان کشتی کش چاره ساز جهانجوی از آن میلگه گشت باز. نظامی (اقبالنامه ص 209)
محل تعبیۀ میل. جایگاه میل که نشانه است در صحرا و دریا: سکندر چو زین حالت آگاه گشت کز آن میلگه پیش نتوان گذشت. نظامی (اقبالنامه ص 208). به فرمان کشتی کش چاره ساز جهانجوی از آن میلگه گشت باز. نظامی (اقبالنامه ص 209)
مطلق گله و رمه را گویند از اسبان، آهوان، گوسفندان و امثال آنها. (برهان). فسیله است که گلۀ گاو، گوسپند، اسب و آهو باشد. (آنندراج). شمس فخری فسیله را به معنی گله اسب وسیله را به معنی گله گاو گفته. (از فرهنگ رشیدی). قیاس شود بافسیله. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین) : به باغ اندر کنون مردم نبرد مجلس از مجلس به راغ اندر کنون آهو نبرد سیله از سیله. فرخی
مطلق گله و رمه را گویند از اسبان، آهوان، گوسفندان و امثال آنها. (برهان). فسیله است که گلۀ گاو، گوسپند، اسب و آهو باشد. (آنندراج). شمس فخری فسیله را به معنی گله اسب وسیله را به معنی گله گاو گفته. (از فرهنگ رشیدی). قیاس شود بافسیله. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین) : به باغ اندر کنون مردم نبرد مجلس از مجلس به راغ اندر کنون آهو نبرد سیله از سیله. فرخی