جدول جو
جدول جو

معنی سیلاخور - جستجوی لغت در جدول جو

سیلاخور
از تقسیمات حکومتی ولایت بروجرد، در جنوب و جنوب غربی حد شرقی جاپلق، شمالی بروجرد و غربی خرم آباد است، ناحیه ای است کوهستانی بدو قسمت سیلاخور علیا و سفلی تقسیم میشود: سیلاخور سفلی، قسمتی است از ناحیۀ سیلاخور در بروجرد دارای 116 قریه و جمعیت آن 10000 تن است و مرکز آن چالان چولان است، سیلاخور علیا، قسمتی است از ناحیۀ سیلاخور دارای 100 قریه و جمعیت آن 19000 تن و مرکز آن اشترینان است، (از جغرافیای سیاسی کیهان)، رجوع به دائره المعارف فارسی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سیلاخوری
تصویر سیلاخوری
از مردم سیلاخور، نفهم، وحشی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیانور
تصویر سیانور
نمک اسیدسیانیدریک که سمی مهلک است و جهت ساختن مواد حشره کش، استخراج طلا و در آبکاری به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
(دَ / دِ)
میوه یا چیزی دیگر که به سبب فراوانی ارزان فروخته شود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). چیز ارزان قیمت و نامرغوب را گویند. مثلاًوقتی خیار و طالبی نوبر، با قیمت گران به بازار می آید کسانی که استطاعت خرید آن را ندارند می گویند هنوزملاخور نشده است. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده). ارزان و فراوان بدانسان که در دسترس همه قرار گیرد.
- ملاخور شدن، ارزان شدن بهای چیزی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ارزان فروخته شدن چیزی به سبب فراوانی آن
لغت نامه دهخدا
(حِ)
مخفف گیاه خوار. گیاخوار. رجوع به گیاخوار و گیاه خوار شود
لغت نامه دهخدا
شهر بزرگی است (به هندوستان) با بازارها و بازرگانان و خواسته ها، پادشائی از آن رای قندج است. و درمهای ایشان گوناگون است که داد و ستدشان بر اوست چون باراده و ناخوار و شبانی و کبهمره و کیموان و کوده و هریکی را وزنی دیگر است. و اندر او بتخانه های بسیار است و دانشمندان ایشان بر نهی اند و شکر و پانیذ و انگبین و جوز هندی و گاو و گوسپند و اشتر سخت بسیار است. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
(پَ خوَرْ / خُرْ)
این نام را در درۀ چالوس و در کرج و مرزهای فوقانی جنگلهای شمالی ایران و در اراضی خشک و کوهستانی و استپ های کرمانشاه و لرستان و شیراز بگونه ای از شونگ میدهند و آن نام را در درفک به زین دار و هفت کول دهند و در گیلان دقزدانه را پلاخور گویند (گااوبا). و نیز رجوع به زین دار و دقزدانه شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان سیلاخور بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع در 16 هزارگزی باختر الیگودرز و 10 هزارگزی جنوب خاوری راه شوسۀ ازنا به دورود. ناحیه ایست جلگه و دارای آب و هوای معتدل. سکنۀ آن 708 تن است. آب آن از چاه و قنات تأمین میشود. محصول آن غلات، چغندر، لبنیات و پنبه است. اهالی به زراعت و گله داری اشتغال دارند، و صنایع دستی زنان قالیچه بافی است. راه آن اتومبیل رو است. دارای دبستان است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(سَ خوَ / خُ)
مرکب از سل (سر) + آخور + ی است که سرآخور باشد. و به معنی امیر آخور و میراخور و رئیس سرطویله باشد. (دزی ج 1 ص 670)
لغت نامه دهخدا
(کُدَ / دِ)
توسری خور. اسیر. گرفتار:
تاچند زمین نهاد بودن
سیلی خور خاک و باد بودن.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(سَ خوَرْ / خُرْ)
سرآخور
لغت نامه دهخدا
(خوَرْ / خُرْ)
دهی است جزء دهستان سجاس رود بخش قیدار شهرستان زنجان. در 30هزارگزی باختری قیدار و 6هزارگزی راه مالرو عمومی واقع است. کوهستانی و سردسیر و 300 تن سکنه دارد. از چشمه آبیاری میشود. محصولش غلات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سیانور
تصویر سیانور
سمی است شدید جهت ساختن حشره کش و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلاخور
تصویر پلاخور
نام گونه های مختلف پیچ امین الدوله
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه بملایان دهند، چیزی که مورد سوء استفاده کسی یا جمعی (مخصوصا آخوندها) شود (مقایسه شود با . آخوند خور لوطی خور) آنچه که حیف و میل گردد، میوه و جز آن که بسبب ضایع شدن و غیره بسیار ارزان فروخته شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیلابرو
تصویر سیلابرو
لورکند تندابرو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیخور
تصویر سیخور
خار پشت جبلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیاخور
تصویر گیاخور
گیاه خور گیاه خوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیانور
تصویر سیانور
نمک اسید سیانیدریک، سمی است خطرناک که برای ساختن مواد حشره کش و نیز در آبکاری برقی به کار می رود
فرهنگ فارسی معین
حیف ومیل، ارزان
فرهنگ واژه مترادف متضاد