جدول جو
جدول جو

معنی سیفون - جستجوی لغت در جدول جو

سیفون
لوله ای خمیده به شکل زانو که با ایجاد خلا مایعات را از مخازن غیر قابل دسترس چون باک بنزین اتومبیل به مخزن دیگری منتقل می کند، ظرف آبی که با کشیدن اهرم آن، به درون لگن توالت تخلیه می شود و آن را می شوید
فرهنگ فارسی عمید
سیفون
فرانسوی زانویی لوله خمیده ای به شکل زانو که برای خالی کردن مایعات و جلوگیری از تصاعد گازهای داخلی منابع عفونی (مستراح و غیره) به کار برند
فرهنگ لغت هوشیار
سیفون
لوله خمیده ای به شکل زانو که برای خالی کردن مایعات و جلوگیری از تصاعد گازهای داخلی منابع عفونی (توالت و غیره) به کار برند، آبشویه (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
سیفون
آبشویه
تصویری از سیفون
تصویر سیفون
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سیفور
تصویر سیفور
(دخترانه)
پارچه ابریشمی لطیف و ظریف
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شیفون
تصویر شیفون
نوعی پارچۀ ابریشمی آهاردار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیفور
تصویر سیفور
پارچۀ ابریشمی لطیف مانند دیبا و اطلس، برای مثال چون روز سپید روی بنمود / سیفور سیاه شد زراندود (نظامی۳ - ۴۵۹)
فرهنگ فارسی عمید
(دَ)
ده کوچکی است از دهستان سربنان بخش زرند شهرستان کرمان واقع در 30 هزارگزی خاور زرند و 18 هزارگزی خاور راه فرعی زرند - راور. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
مرد دراز باریک میان لاغرشکم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
بافتۀ ابریشمی بسیارلطیف. (برهان) (آنندراج) (جهانگیری). جامه ای است ابریشمی. (فرهنگ رشیدی) :
کناغ چندضعیفی بخون دل بتند
بجمع آری کاین اطلس است و آن سیفور.
ظهیرالدین فاریابی.
زمین فرش سیفور چون درنوشت
برآورد سر صبح با تیغ و طشت.
نظامی.
ستاده ملک زیر زرین درفش
ز سیفور بر تن قبای بنفش.
نظامی.
زر و زیور آرند خروارها
ز سیفور و اطلس شتر بارها.
نظامی
لغت نامه دهخدا
با یای مجهول سرمای نزدیک به اعتدال، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
جمع واژۀ سفینه. (آنندراج) (منتهی الارب). رجوع به سفینه شود
لغت نامه دهخدا
لئون، فرزند هیتوم و هیتوم پادشاه ارمنستان صغیر معاصر اباقاخان والملک الظاهر بیبرس بود و لیفون در جملۀ قشون بیبرس به ولایت پدرش اسیر گردید و برادر دیگر وی تورس کشته شد، اما چون در سال 669 هیتوم و بیبرس صلح کردند، لئون آزاد گردید و با پدر روانۀ بغداد شد که از خان مغول به مناسبت مساعدتی که کرده بود سپاسگزاری کندو ضمناً از وی بخواهد که به علت پیری و فرسودگی هیتوم به مقام سلطنت ارمنستان برسد و خان مغول نیز چنین کرد و لیفون جانشین پدر گردید، بعدها عساکر بیبرس بار دیگر به بلاد ارامنه تاختند، اما خبر حملۀ اباقاخان را شنیدند و بیبرس در 673 به شام آمد و به شهر سیس پایتخت لئون رفت و مقداری غنیمت گرفت و به دمشق بازگردید، رجوع به تاریخ مغول اقبال صص 208-213 شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
باد خاک روب. ج، سوافین. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شیفون
تصویر شیفون
چیز کم ارزش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیفان
تصویر سیفان
دراز و باریک مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیفور
تصویر سیفور
بافته ابریشمی بسیار لطیف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفون
تصویر سفون
کنده باد باد خاکروب، جمع سفینه، کشتی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیرون
تصویر سیرون
برودت نزدیک به اعتدال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آیفون
تصویر آیفون
((فُ))
نام تجاری نوعی دستگاه برای برقراری ارتباط، آوابر (واژه فرهنگستان)، نوعی تلفن که برای مکالمه بین قسمت های مختلف یک ساختمان به کار می رود، تصویری نوعی در بازکن برقی که از طریق مانیتور آن می توان چهره شخص را در بیرون از ساختمان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیفور
تصویر سیفور
((سَ یا س))
بافته ابریشمی لطیف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیحون
تصویر سیحون
بهرود
فرهنگ واژه فارسی سره
توفان
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در آمل
فرهنگ گویش مازندرانی