جدول جو
جدول جو

معنی سیغور - جستجوی لغت در جدول جو

سیغور
(سَ / سِ)
شهامت و آن حرصی است بر کارهای بزرگ از برای حدوث جمیله. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سیفور
تصویر سیفور
(دخترانه)
پارچه ابریشمی لطیف و ظریف
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سیفور
تصویر سیفور
پارچۀ ابریشمی لطیف مانند دیبا و اطلس، برای مثال چون روز سپید روی بنمود / سیفور سیاه شد زراندود (نظامی۳ - ۴۵۹)
فرهنگ فارسی عمید
(پَ / پِ)
دهان تنگ. (برهان) ، مرطبان کوچک و امثال آن. (برهان). مرتبان کوچک
لغت نامه دهخدا
(سُ)
از انواع تیره ناژویان (مخروطیان) که میوه های کروی دارد و در نقاط مرطوب میروید. (از گیاه شناسی گل گلاب ص 302)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
جمع واژۀ سیر، دوال چرم. (آنندراج) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غُ)
سیخول است که خارپشت بزرگ تیرانداز باشد. (برهان) (آنندراج). رجوع به سیخول، سیخور، سگر، سغرنه و سکرنه شود
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ)
تواضع و آن اظهار خوف و اجتناب از عجب و تکبر باشد. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
بافتۀ ابریشمی بسیارلطیف. (برهان) (آنندراج) (جهانگیری). جامه ای است ابریشمی. (فرهنگ رشیدی) :
کناغ چندضعیفی بخون دل بتند
بجمع آری کاین اطلس است و آن سیفور.
ظهیرالدین فاریابی.
زمین فرش سیفور چون درنوشت
برآورد سر صبح با تیغ و طشت.
نظامی.
ستاده ملک زیر زرین درفش
ز سیفور بر تن قبای بنفش.
نظامی.
زر و زیور آرند خروارها
ز سیفور و اطلس شتر بارها.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(وَ)
تیغدار. شمشیرزن:
بسته و خسته روند تیغوران پیش او
بسته به شست سبک خسته به گرزگران.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(اَ / ای)
ملک معموری از ترکستان شرقی که در انتهای شرقی چین ممتد شده. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
اویغور. ایغر. ایغورها. قوم آسیایی ترک نژاد که اول بار در قرن هفتم میلادی در اطراف رود جیحون سکنی گزیدند و اهمیت یافتند. چندین شهر بنا کردند که از جمله قراقوروم است. اویغورها بسرعت قلمرو خود را بسط دادند و در اوایل قرن هشتم تمام مغولستان را از دست سلسلۀ تانگ خارج نمودند و مملکتی تأسیس کردند که از 745 تا 856 میلادی دوام یافت. سپس به ترکستان شرقی و به قسمتهایی از سرزمین ایالت کنونی سینکیانگ مهاجرت کردند در آنجا مملکت دیگری تأسیس نمودند که در قرن 13 میلادی مقهور مغول گردیدند. امروز قسمت زیادی از سکنۀسینکیانگ بزبان ایغوری تکلم میکنند و ممکن است از اعقاب ایغورها باشند. (دایرهالمعارف فارسی). رجوع به تاریخ جهانگشای جوینی و تاریخ گزیده و اویغور شود
لغت نامه دهخدا
(یُ)
یغر. از مصدر یغورماق (خمیر کردن) ترکی. در تداول عامه، ستبر و عظیم الجثه (از لحاظ تشبیه به خمیر ورآمده). و رجوع به یغر شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سیور
تصویر سیور
گونه ای سرو که آن را سرو خمره یی نیز گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیغر
تصویر سیغر
خار پشت جبلی
فرهنگ لغت هوشیار
از یوغور ماق: ترکی زمخت نا هنجار ستبر گنده ستبیر و عظیم الجثه (از لحاظ تشبیه به خمیرورآمده)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیخور
تصویر سیخور
خار پشت جبلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیفور
تصویر سیفور
بافته ابریشمی بسیار لطیف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سینور
تصویر سینور
مرز حد، آن سوی ماورا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سینور
تصویر سینور
مرز، حد، ماوراء، آن سو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیفور
تصویر سیفور
((سَ یا س))
بافته ابریشمی لطیف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یغور
تصویر یغور
((یُ))
بزرگ، درشت، بدشکل
فرهنگ فارسی معین
نوعی گیاه وحشی، نام مرتعی در آمل
فرهنگ گویش مازندرانی