جدول جو
جدول جو

معنی سیصنار - جستجوی لغت در جدول جو

سیصنار
(صَنْ نا)
مخفف سه صد دینار که معادل شش شاهی است. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گیلنار
تصویر گیلنار
(دخترانه)
مرکب از گیل (گیلک) + نار (انار)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سینار
تصویر سینار
(پسرانه)
سنباد، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از بزرگان ایرانی در زمان خسروپرویز پادشاه ساسانی و از سرداران سپاه بهرام چوبینه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سیناک
تصویر سیناک
(پسرانه)
نام یکی از بزرگان فارسی در زمان اشک هجدهم پادشاه اشکانی
فرهنگ نامهای ایرانی
جلسه ای که در آن مجموعه ای از سخنرانی ها دربارۀ موضوعی خاص در زمان و مکان معین ارائه می شود، مکان برگزاری چنین جلسه ای
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیانور
تصویر سیانور
نمک اسیدسیانیدریک که سمی مهلک است و جهت ساختن مواد حشره کش، استخراج طلا و در آبکاری به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
قطعه ای به شکل استوانه در موتور اتومبیل با سرپوشی که در داخل پیستون حرکت می کند و گاز بنزین و هوای فشرده در آن محترق می شود، کلاه استوانه شکل سیاه رنگ که در مراسم رسمی بر سر می گذارند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیسنبر
تصویر سیسنبر
گیاهی شبیه نعناع، با برگ های خوش بو، گل های سفید مایل به سرخی و تخم های ریز شبیه تخم ریحان که در قدیم آن را برای معالجۀ عقرب گزیده به کار می بردند
عبس، سوسنبر، سه سنبل، هرفولیون، برای مثال بوی سیسنبر از حرارت خویش / عقرب چرخ را گداخته نیش (نظامی۴ - ۷۱۴)، ریخته نوش از دم سیسنبری / بر دم این عقرب نیلوفری (نظامی۱ - ۹)
فرهنگ فارسی عمید
(نَدَ)
دهی است از دهستان مرکزی بخش قاین شهرستان بیرجند. دارای 128 تن سکنه. آب آن از قنات و چشمه. محصول آنجا غلات، شلغم و زعفران. شغل اهالی زراعت وقالیچه بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
اشاره کننده و رمزگوینده را خوانند، یعنی شخصی که چیزها را به ایما و اشاره خاطرنشان کند، (برهان)، رمزگوی، کنایه گوی، مثال گوی که به رمز و مثال مطلبی به مریدان تعلیم کند که فارسیان گویند زردشت حکیم در اظهار حقایق و ابراز دقایق این شیوه داشته، (آنندراج) (از انجمن آرا)، ظاهراً ازبرساخته های فرقۀ آذرکیوان است، رجوع به سیم شود
لغت نامه دهخدا
سوره، همچو سورۀ الحمد و سورۀ قل هو اﷲ و امثال آن، (برهان) (آنندراج)، از لغات دساتیری است، رجوع به فرهنگ دساتیری ص 254 شود
لغت نامه دهخدا
(سَمْ بَ)
پهلوی ’سیسیمبر’ طبری ’سرسم’. رجوع به لکلرک 2 ص 309 شود. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین). سبزیی است میان پودنه و نعناع زیرا که پودنه را چون دست نشان کنند سیسنبر شود و چون سیسنبر را دست نشان کنند نعناع گردد، و بوی آن تند و تیز میباشد و در دواها بکار برند و بر گزندگی زنبور و عقرب مالند، فایده کند و آنرا به عربی نمام خوانند و نمام الملک هم میگویند. (برهان) (از غیاث) (آنندراج). گیاهی است خوشبو که در آب روید نمام هم میگویند. (منتهی الارب). سوسنبر. (فرهنگ فارسی معین) :
راست گفتی برآمد اندر باغ
سوسنی از میان سیسنبر.
فرخی.
ز خون کشته کز آن بتکده بدریا راند
چو سرخ لاله شد آبی چو سبز سیسنبر.
فرخی.
چون چغز گشت بنا گوش چو سیسنبر تو
چند تازی پس این پیرزن زشت چغاز.
ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 202).
گر در شوی بخانه ش بر خاکت
شمشاد و لاله روید وسیسنبر.
ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 148).
کلک مفتول کرد زلف ترا
برشکستش بهم چو سیسنبر.
مسعودسعد.
همه کوه چون تخت گوهرفروش
ز سیسنبر و لاله و پیلغوش.
اسدی.
و در ترقب قدوم تو اعضا و اجزا چون سیسنبر همه گوش گشته. (سندبادنامه).
بوی سیسنبر از حرارت خویش
عقرب چرخ را گداخته نیش.
نظامی
لغت نامه دهخدا
نام یکی از آلات موسیقی، رجوع به سه تار و ستار شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان میان فرجام بخش تربت جام شهرستان مشهد، دارای 149 تن سکنه، آب آن از قنات، محصول آنجا غلات، پنبه، شغل اهالی زراعت، مالداری و قالی بافی است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی است از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد، دارای 153 تن سکنه، آب آن از قنات، محصول آنجا غلات، بنشن، شغل اهالی زراعت است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی است از دهستان کبودگنبد بخش کلات شهرستان دره گز، دارای 515 تن سکنه، آب آن از قنات، محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
نوعی پول که در قدیم رایج بوده که اکنون پول عراق را میگویند که معادل یک لیره انگلیسی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریصار
تصویر ریصار
پارسی تازی گشته ریچار (مربا) ریچار جمع رواصیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سینور
تصویر سینور
مرز حد، آن سوی ماورا
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی پامچال فرنگی شرونه از گیاهان، مرده خاکدان گیاهی است از تیره مرکبان که زینتی است و دارای گلهای زیبای آبی متمایل به بنفش می باشد و کمی هم دارای بوی معطر است. این گل نسبت به سرما و رطوبت حساس است و معمولا آن را در گلخانه پرورش می دهند اخوین شرونه سینره
فرهنگ لغت هوشیار
پاره آتش اخگر: سینجر چو باران زرین چکان نگون ابر بارنده از آسمان. (فردوسی) توضیح در فهرست ولف این کلمه ضبط شده و به فرهنگ شاهنامه عبدالقادر در نمره 1410 ارجاع گردیده. این بیت در نسخ معتبر شاهنامه نیامده
فرهنگ لغت هوشیار
برگ بریده یا خرد کرده توتون که معمولاً در کاغذ پیچیده شده و برای کشیدن دود آنرا بکار میبرند
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره نعناعیان که دارای نوعی ساقه خزنده هوایی و ساقه زیرزمینی است و این ساقه در فواصل ریشه تولید کرده در مقابلش یک ساقه هوایی خارج میشود و به این ترتیب گیاه تکثیر می یابد برگهایش متقابل بیضوی نوک تیز دندانه دار و کمی پوشیده از کرک به درازی 4 تا 7 سانتیمتر و به عرض 2 تا 3 سانتیمتر است. ساقه سوسنبر مانند نعناع چهار گوش است و از حیث رنگ مایل به بنفش یا مایل به ارغوانی است. رنگ گلها قرمز یا کم و بیش ارغوانی مایل به بنفش است نعناع طبی آس بویه سیسنبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیهکار
تصویر سیهکار
آن که سیاه کند مسود، بد کار فاسق، ظالم ستمکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیلندر
تصویر سیلندر
هر چیز استوانه ای شکل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیانور
تصویر سیانور
سمی است شدید جهت ساختن حشره کش و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیمدار
تصویر سیمدار
پولدار غنی
فرهنگ لغت هوشیار
آموزشگاه یا موسسه که جمعی از اهل یک حرفه گرد آیند و مطالب مربوط به حرفه خود را فرا گیرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیانور
تصویر سیانور
نمک اسید سیانیدریک، سمی است خطرناک که برای ساختن مواد حشره کش و نیز در آبکاری برقی به کار می رود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیسنبر
تصویر سیسنبر
((سَ بَ))
گیاهی است شبیه نعناع با برگ های خوشبو و گل های سفید، سوسنبر
فرهنگ فارسی معین
امواج الکتریکی یا الکترومغناطیسی که برای جابه جایی اطلاعات استفاده می شود، نشانک (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیلندر
تصویر سیلندر
((لَ))
لوله ای است استوانه ای شکل که در موتور اتومبیل تعبیه شده، در داخل سیلندر پیستون حرکت می کند و گاز موجود در سیلندر را به سمت ته سیلندر که در اصطلاح سرسیلندر گویند می راند و در آن متراکم می کند، نوعی کلاه استوانه ای دراز که
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سمینار
تصویر سمینار
((س))
دسته ای از دانشجویان با تحصیلات عالی که زیر نظر یک استاد، در رشته ای خاص به تحقیق و ایراد سخنرانی می پردازند، درس گروهی (واژه فرهنگستان)، محل گردهمایی محققین یک رشته، سلسله سخنرانی هایی درباره موضوعی معین که بیشتر جنبه آموزشی دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیمدار
تصویر سیمدار
پولدار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سمینار
تصویر سمینار
هم اندیشی، همکاوی
فرهنگ واژه فارسی سره
هم اندیشی، میزگرد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
انار سیاه
فرهنگ گویش مازندرانی