- سیراء
- دلپرده گشپرده، شاخه کویک، چادر زر بفت
معنی سیراء - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
چشم سرخ چشم خونی، آب تیره
مونث اسمر گندمگون زن مونث اسمر زن گندم گون
جمع سفیر، میانجیان، فرستاد گان، جمع سفیر رسولان ایلچیان
زن گندمگون، پارسی تازی گشته سمیرا از نام های زنان سمیرا نام دارد آن جهانگیر سمیرا را مهین بانوست تفسیر (نظامی)
نشنه، نما
سیر گردش ک: که بود افتاده بر ره ریا حشیش لایق سیران گاوی یا خریش. (مثنوی) توضیح نیکلسن در تفسیر این بیت سیران را به معنی (سیر آفاق) گرفته
سیر گردیده از آب پر آب آبدار
یونانی تازی شگته ماهی زکاب (زکاب مرکب که در دویت کنند) از آبزیان
سیر شده از آب، پرآب، تازه، با طراوت
پر آب، سیر شده از آب، طراوت و آبداری
گردش و تفرج
مسرت، شادی، شادمانی، شادکامی، خوشی