دهی است جزء دهستان ارنگه بخش کرج شهرستان تهران، دارای 127 تن سکنه، آب آن از رود کرج و چشمه سار، محصول آنجا غلات، باغات میوه، لبنیات و عسل است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
دهی است جزء دهستان ارنگه بخش کرج شهرستان تهران، دارای 127 تن سکنه، آب آن از رود کرج و چشمه سار، محصول آنجا غلات، باغات میوه، لبنیات و عسل است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
نوعی از چادرها است که خطوط زرد دارد یا از ابریشم و زربافته باشند. (منتهی الارب) (آنندراج). جامه ای که ابریشم در آن بکار برده باشند. (مهذب الاسماء) ، گیاهی است که به گیاه خله ماند، پوست که بخسته چفسیده باشد، پردۀ دل، شاخ خرمابن. (منتهی الارب) (آنندراج)
نوعی از چادرها است که خطوط زرد دارد یا از ابریشم و زربافته باشند. (منتهی الارب) (آنندراج). جامه ای که ابریشم در آن بکار برده باشند. (مهذب الاسماء) ، گیاهی است که به گیاه خله ماند، پوست که بخسته چفسیده باشد، پردۀ دل، شاخ خرمابن. (منتهی الارب) (آنندراج)
شیلاب، شیل آب، ناحیه ای است در جنوب فارس که از شمال و مشرق ببلوک گله دار (فال قدیم) و از جنوب و مغرب به خلیج فارس و بلوک دشتی محدود است، مرکز آن بندر کنگان در 236 کیلومتری مشرق بندر بوشهر است، سیراف در دورۀ پیش از اسلام یکی از شهرها و بنادر مشهورو معتبر خلیج فارس بود و تا قرنهای سوم و چهارم هجری نیز شهرت داشت، خرابه های آن نزدیک بندر طاهری هنوزباقی است، (فرهنگ فارسی معین)، نام شهری بوده قدیم در کنار دریای فارس، (برهان)، شهری است به فارس و آن بزرگترین سواحل ایشان است و بنای آن از چوب سال است در کمال خوبی و استحکام، (منتهی الارب)، شهری بزرگ و گرمسیر است و هوایی درست دارد و جای بازرگانان است وبارگاه پارس است، (حدود العالم)، نام شهری است در کنار دریا در جانب جنوبی شیراز و اکنون خراب است جز یک محله از آن باقی نمانده و وی را بندر طاهری گویند و از توابع بندر کنگان است، (فارسنامۀ ناصری)، رجوع به آنندراج، معجم البلدان، فارسنامۀ ابن البلخی صص 136- 137 و ابن خلکان ترجمه ابوسعید سیرافی ص 228، 229، 244، ایران در زمان ساسانیان ص 107، نزههالقلوب ص 217، مزدیسنا ص 221 و یشتها ج 1 ص 216 و ج 2 ص 230 شود
شیلاب، شیل آب، ناحیه ای است در جنوب فارس که از شمال و مشرق ببلوک گله دار (فال قدیم) و از جنوب و مغرب به خلیج فارس و بلوک دشتی محدود است، مرکز آن بندر کنگان در 236 کیلومتری مشرق بندر بوشهر است، سیراف در دورۀ پیش از اسلام یکی از شهرها و بنادر مشهورو معتبر خلیج فارس بود و تا قرنهای سوم و چهارم هجری نیز شهرت داشت، خرابه های آن نزدیک بندر طاهری هنوزباقی است، (فرهنگ فارسی معین)، نام شهری بوده قدیم در کنار دریای فارس، (برهان)، شهری است به فارس و آن بزرگترین سواحل ایشان است و بنای آن از چوب سال است در کمال خوبی و استحکام، (منتهی الارب)، شهری بزرگ و گرمسیر است و هوایی درست دارد و جای بازرگانان است وبارگاه پارس است، (حدود العالم)، نام شهری است در کنار دریا در جانب جنوبی شیراز و اکنون خراب است جز یک محله از آن باقی نمانده و وی را بندر طاهری گویند و از توابع بندر کنگان است، (فارسنامۀ ناصری)، رجوع به آنندراج، معجم البلدان، فارسنامۀ ابن البلخی صص 136- 137 و ابن خلکان ترجمه ابوسعید سیرافی ص 228، 229، 244، ایران در زمان ساسانیان ص 107، نزههالقلوب ص 217، مزدیسنا ص 221 و یشتها ج 1 ص 216 و ج 2 ص 230 شود
سیر کردن. (غیاث) (آنندراج). سیر. گردش برای تفرج. (ناظم الاطباء) : امتناع پیل از سیران بیت با جد آن پیلبان و بانگ هیت. مولوی. چونکه نگذارد سگ آن بانگ سقم من مهم سیران خود را کی هلم. مولوی. خانه ای را کش دریچه ست آن طرف دارد از سیران یوسف این شرف. مولوی. گه بود افتاده در ره یا حشیش لایق سیران گاوی یا خریش. مولوی. ، رفتار نمودن. (غیاث) (آنندراج)
سیر کردن. (غیاث) (آنندراج). سیر. گردش برای تفرج. (ناظم الاطباء) : امتناع پیل از سیران بیت با جد آن پیلبان و بانگ هیت. مولوی. چونکه نگذارد سگ آن بانگ سقم من مهم سیران خود را کی هلم. مولوی. خانه ای را کش دریچه ست آن طرف دارد از سیران یوسف این شرف. مولوی. گُه بود افتاده در ره یا حشیش لایق سیران گاوی یا خریش. مولوی. ، رفتار نمودن. (غیاث) (آنندراج)
دهی است جزء دهستان خرقان شرقی بخش آوج شهرستان قزوین، دارای 480 تن سکنه، آب آن از رود خانه کلنجین، محصول آنجا غلات، سیب زمینی، قلمستان، شغل اهالی زراعت، قالی وجاجیم بافی است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
دهی است جزء دهستان خرقان شرقی بخش آوج شهرستان قزوین، دارای 480 تن سکنه، آب آن از رود خانه کلنجین، محصول آنجا غلات، سیب زمینی، قلمستان، شغل اهالی زراعت، قالی وجاجیم بافی است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)