اسم مفعول از گیجیدن. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) ، به معنی دماغ پریشان شده. (برهان قاطع). پریشان شده. (ناظم الاطباء). پریشان خاطر. (انجمن آرا) ، سراسیمه گشته و سرگردان و حیران گردیده. (برهان قاطع). سرگردان و حیران گردیده. (ناظم الاطباء) ، کم هوش. (انجمن آرا). رجوع به گیج شدن شود
اسم مفعول از گیجیدن. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) ، به معنی دماغ پریشان شده. (برهان قاطع). پریشان شده. (ناظم الاطباء). پریشان خاطر. (انجمن آرا) ، سراسیمه گشته و سرگردان و حیران گردیده. (برهان قاطع). سرگردان و حیران گردیده. (ناظم الاطباء) ، کم هوش. (انجمن آرا). رجوع به گیج شدن شود
سخته. موزون. (آنندراج) ، پخته. آزموده. مجرب. ممتحن. جاافتاده. سخته، نیک اندیشیده. نیک سگالیده (سخن یا نکته). - بسنجیده، سخته. موزون. جاافتاده. پخته: بسنجیده چون کار هر نیکخو پسندیده چون مهر هر مهربان. فرخی. - معنی سنجیده، از روی اندیشه: معنی سنجیده را اوقات باید صرف کرد گر بهایی دارد این یوسف ز نقد فرصت است. محسن تأثیر (ازآنندراج). گر سخن گستر ندارد قدر و مقداری چه غم وزن او ظاهر شود از معنی سنجیده اش. محسن تأثیر
سخته. موزون. (آنندراج) ، پخته. آزموده. مجرب. ممتحن. جاافتاده. سخته، نیک اندیشیده. نیک سگالیده (سخن یا نکته). - بسنجیده، سخته. موزون. جاافتاده. پخته: بسنجیده چون کار هر نیکخو پسندیده چون مهر هر مهربان. فرخی. - معنی سنجیده، از روی اندیشه: معنی سنجیده را اوقات باید صرف کرد گر بهایی دارد این یوسف ز نقد فرصت است. محسن تأثیر (ازآنندراج). گر سخن گستر ندارد قدر و مقداری چه غم وزن او ظاهر شود از معنی سنجیده اش. محسن تأثیر
بسیچیده. سامان و کارسازی کرده شده و ساخته و آماده گردیده. (برهان). مهیا شده. (ناظم الاطباء). ساخته. (شرفنامۀ منیری). بسغده. (صحاح الفرس). بمعنی ساخته و آماده بود هرچه باشد از شغلها و کارها. (اوبهی). ساز کار کرده. (از سروری). مجهز شده: به لشگر بگفت آنچه بشنید شاه بدان تا بسیچیده باشد براه. فردوسی. بهر سو یکی نامه ای کن دراز بسیجیده باش و درنگی مساز. فردوسی. هم اندر زمان بیژن آمد دمان بسیچیدۀ رزم با ترجمان. فردوسی. بفرمود تا صد شتر باروار بسیجیده کردند و بستند بار. (یوسف و زلیخا). دو صد جامه و زیور رنگ رنگ بسیجیده و ساخته تنگ تنگ. (یوسف و زلیخا). یافتند گرگانیان را آنجا ثبات کرده و جنگ را بسیجیده. (تاریخ بیهقی). چون... فضیحت خویش بدید (شتربه) ... بسیجیده جنگ آغازد. (کلیله و دمنه). و حرمت هجرت و وسیلت غربت را مایه و ساقۀ آن گردانیده و بسیجیدۀ آن شد. (کلیله و دمنه). همه از سر یقین صادق و رغبت تمام بسیجیدۀ کار شدند. (ترجمه تاریخ یمینی).
بسیچیده. سامان و کارسازی کرده شده و ساخته و آماده گردیده. (برهان). مهیا شده. (ناظم الاطباء). ساخته. (شرفنامۀ منیری). بسغده. (صحاح الفرس). بمعنی ساخته و آماده بود هرچه باشد از شغلها و کارها. (اوبهی). ساز کار کرده. (از سروری). مجهز شده: به لشگر بگفت آنچه بشنید شاه بدان تا بسیچیده باشد براه. فردوسی. بهر سو یکی نامه ای کن دراز بسیجیده باش و درنگی مساز. فردوسی. هم اندر زمان بیژن آمد دمان بسیچیدۀ رزم با ترجمان. فردوسی. بفرمود تا صد شتر باروار بسیجیده کردند و بستند بار. (یوسف و زلیخا). دو صد جامه و زیور رنگ رنگ بسیجیده و ساخته تنگ تنگ. (یوسف و زلیخا). یافتند گرگانیان را آنجا ثبات کرده و جنگ را بسیجیده. (تاریخ بیهقی). چون... فضیحت خویش بدید (شتربه) ... بسیجیده جنگ آغازد. (کلیله و دمنه). و حرمت هجرت و وسیلت غربت را مایه و ساقۀ آن گردانیده و بسیجیدۀ آن شد. (کلیله و دمنه). همه از سر یقین صادق و رغبت تمام بسیجیدۀ کار شدند. (ترجمه تاریخ یمینی).
بسیجیدن، توضیح استاد هنینگ پس از ذکر پسیچیدن و ارتباط آن با سغذی گوید: لازم است یاد آور شویم که سیچیدن از تحلیل غلط تلفظ خطای بسیچ ناشی شده و درحقیقت هرگز وجود نداشته است (رجوع کنید برهان مصحح م معین: سیچیدن) مع هذا استعمال شده: نیاید به کار من این کار جنگ کجا سوسه سیجد بجنگ پلنگ. (فردوسی) انتساب این بیت بفردوسی مشکوک است. فردوسی بسیچیدن و مشتقات آن را به همین صورت آورده منتهی ولف در فهرست خود سیچیدن را اصل و ب را زاید پنداشته و مشتقات این مصدر را هم ذیل سیچیدن و هم بسیچیدن نقل کرده است. امیر خسرو سیچ (از همین ریشه (را به کار برده
بسیجیدن، توضیح استاد هنینگ پس از ذکر پسیچیدن و ارتباط آن با سغذی گوید: لازم است یاد آور شویم که سیچیدن از تحلیل غلط تلفظ خطای بسیچ ناشی شده و درحقیقت هرگز وجود نداشته است (رجوع کنید برهان مصحح م معین: سیچیدن) مع هذا استعمال شده: نیاید به کار من این کار جنگ کجا سوسه سیجد بجنگ پلنگ. (فردوسی) انتساب این بیت بفردوسی مشکوک است. فردوسی بسیچیدن و مشتقات آن را به همین صورت آورده منتهی ولف در فهرست خود سیچیدن را اصل و ب را زاید پنداشته و مشتقات این مصدر را هم ذیل سیچیدن و هم بسیچیدن نقل کرده است. امیر خسرو سیچ (از همین ریشه (را به کار برده