- سیج
- خطر
معنی سیج - جستجوی لغت در جدول جو
- سیج
- انگور خشک شده مویز
- سیج
- مویز، انگور خشکیده، انگور سیاه خشک شده، کشمش، سکج، زبیب، هولک
- سیج
- رنج، محنت
- سیج ((سَ یا س))
- مویز، انگور خشک شده
- سیج
- رنج، محنت، مشقت
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آمادگی نیروی نظامی، ساختگی کارها وکار سازیها و ساخته شدن وآماده گردیدن باشد
منسوج، بافته، بافته شده
آمادگی نیروی نظامی، اسباب، سامان، ساز و سامان جنگ، برای مثال تدبیر ملک را و بسیج نبرد را / برتر ز بهمنی و فزون از سکندری (فرخی - ۳۸۲) ، قصد، اراده
بافته شده
((بَ))
فرهنگ فارسی معین
فراهم آوردن، تهیه، رخت سفر، آمادگی، تجهیزات، قصد، اراده، آماده کردن نیروهای نظامی و مانند آن برای جنگ
بسیجیدن، توضیح استاد هنینگ پس از ذکر پسیچیدن و ارتباط آن با سغذی گوید: لازم است یاد آور شویم که سیچیدن از تحلیل غلط تلفظ خطای بسیچ ناشی شده و درحقیقت هرگز وجود نداشته است (رجوع کنید برهان مصحح م معین: سیچیدن) مع هذا استعمال شده: نیاید به کار من این کار جنگ کجا سوسه سیجد بجنگ پلنگ. (فردوسی) انتساب این بیت بفردوسی مشکوک است. فردوسی بسیچیدن و مشتقات آن را به همین صورت آورده منتهی ولف در فهرست خود سیچیدن را اصل و ب را زاید پنداشته و مشتقات این مصدر را هم ذیل سیچیدن و هم بسیچیدن نقل کرده است. امیر خسرو سیچ (از همین ریشه (را به کار برده
دارنده درد و رنج، محل رنج و محنت: جهان سیجمند و پرانایی که او را پیشه باشد بیوفایی
تازی گشته توتی ماهی گوشتی
دارای رنج و محنت، دردمند، رنجور
سیچیدن، بسیچیدن، بسیجیدن، مهیا ساختن، تهیه دیدن، نظم و ترتیب دادن، سامان دادن
آلماناک
مبهوت
تنداب
گرانجان
نقره
معرب زیگ است و آن کتابی باشد که منجمان احوال و حرکات افلاک و کواکب را از آن معلوم کنند
درختی باشد بسیار بزرگ و بیشتر در هندوستان روید، طبیعت آن سرد و خشک است
پارسی تازی گشته شبه شبه
شاماکجه، پشمینه سیاه
برگ نو بر آمده از درخت جوانه
پارسی تازی شده ایک نام شهری است در پارس
خراشیدن، پوست باز کردن
گمان بردن
چراغها زین اسب
انگوری که در آفتاب یا سایه خشک کرده باشند مویز
طعام لذیذ که زود از گلو فرو برود
بد و ناخوش و زشت، بدمزه، ناشیرین