جدول جو
جدول جو

معنی سیاهک - جستجوی لغت در جدول جو

سیاهک
سیاه کوچک، قارچی است انگلی که نوعی از آن از تیره اوستیلاژیتاسه و نوع دیگرش از تیره تیلتیاسه است و هر دو نوع از رده پروتوبازیدیومیستها میباشند. نوع اول که به نام اوستیلاگو نامیده میشود گونه های مختلفش سیاهک گردی گندم و جو و یولاف و ذرت و غلاف دیگر را فراهم میکند و نوع دوم که به نام تیلتا نامیده میشود سیاهک سنگی غلات را به وجود می آورد. در سیاهک گردی دانه های گندم و غلات دیگر تبدیل به گرد سیاه رنگی که همان هاگهای قارچ است می شود و به وسیله باد به اطراف پراکنده میگردد. در سیاهک سنگی دانه غلات پوستش سالم است ولی داخل آن پر از گرد سیاه رنگ می باشد اراقو، لیخنیس
فرهنگ لغت هوشیار
سیاهک
نوعی آفت قارچی غلات که بیشتر در گندم و جو بروز می کند و خوشه و دانه را به گردی سیاه رنگ تبدیل می کند، سیهک، قره جه
سیاه رو، سیاه چهره
تصویری از سیاهک
تصویر سیاهک
فرهنگ فارسی عمید
سیاهک
((هَ))
سیاه کوچک، قارچی است انگلی که نوعی از آن از تیره اوستیلاژیناسه و نوع دیگرش از تیره تیلتیاسه است، اراقوا، لیخنیس
تصویری از سیاهک
تصویر سیاهک
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سیامک
تصویر سیامک
(پسرانه)
آنکه موهایش سیاه است، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر کیومرث پادشاه پیشدادی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سیاهه
تصویر سیاهه
لیست
فرهنگ واژه فارسی سره
سیاه بودن سواد مقابل سفیدی، تیرگی تاری مقابل سفیدی، تاریکی ظلمت مقابل روشنی روشنایی، مرکب دوده، کلف لکه: سیاهی ماه. (کلف قمر) یا از سفیدی ماست تا سیاهی زغال. همه چیز کل اشیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاهه
تصویر سیاهه
نوشته، صورتحساب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاهی
تصویر سیاهی
تیرگی، تاری، تاریکی، مقابل سفیدی، سیاه بودن
سیاهی لشکر: گروهی از مردم که برای نمایاندن کثرت و انبوهی لشکر جمع شوند و به کار جنگ نیایند، کنایه از اشخاص بی خاصیت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیاهی
تصویر سیاهی
منسوب به سیاه، وضعیت و کیفیت سیاه بودن، تاریکی، چیز تیره و نامشخص که معمولاً به علت دوری تشخیص آن دشوار است، لشکر گروهی از مردم که تنها برای نمایش انبوهی و بسیاری جمعیت به کار گرفته می شوند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیاهه
تصویر سیاهه
((هِ یا هَ))
صورتحساب، نوشته ای که در آن موارد دخل و خرج را بنویسند، زن بدکاره
فرهنگ فارسی معین
((هَ))
بخشی از رویان دانه که پس از رویش دانه و رشد به گیاه جدید تبدیل می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیاهه
تصویر سیاهه
سیاه، سیاهی، نوشته، تکۀ کاغذ که فروشنده ریز کالاهای فروخته شده را در آن می نویسد و به خریدار می دهد، صورت حساب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیاهی
تصویر سیاهی
Blackness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
कालेपन
دیکشنری فارسی به هندی
ความมืดดำ
دیکشنری فارسی به تایلندی
কালোভাব
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از ساهک
تصویر ساهک
دردچشم خارش چشم
فرهنگ لغت هوشیار