- سیاح
- گردشگر
معنی سیاح - جستجوی لغت در جدول جو
- سیاح
- بسیار سیر کننده، سیاحت کننده و جهانگرد
- سیاح
- کسی که بسیار سیاحت و جهانگردی کند، بسیار سیاحت کننده
گردشگر، کسی که به منظور سیاحت و شناخت مکانی به آنجا سفر می کند، گیتی خرام، رهگیر، توریست، گیتی نورد، جهانگرد، سائح، جهان نورد
- سیاح ((سَ یّ))
- گردش گر، جهانگرد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فرا راهی جهانگردی
گردش کردن در شهر ها و کشور های مختلف، جهانگردی
گردش کردن در شهرها و کشورهای مختلف، جهانگردی، تماشا کردن
جمع سیح، آبهای روان
آبگون
سایاگ
جنبنده
جنگ افزار، زین افزار
می، شبانگاه، جمع ریح، بادها جمع ریح بادها. یا ریاح احشا روماتیسم احشائی. یا ریاح طیاری روماتیسم
هم آوای سیاح: توسن اسپ سرخوش اسپ سرکش
سیاحت کننده جهانگرد
شناور، شناگر
ریزان، هوا
هوا
گیاه خزنده
رها کردن
ملخ، دراز، نام سگی است
پلیدی گه جنگ افزار گدرک زینه زن سنا سنه اشتر جانه آلتی که بدان جنگ کنند آلت جنگ ساز جنگ. یا سلاح سرد. سلاحی است که آتش نشود مانند کارد شمشیر خنجر زوبین و غیره. یا سلاح گرم. سلاحی آتشین ماند تفنگ توپ و مانند آن یا سلاح باز کردن، دور کردن سلاح ها از خویشتن، آلتی که بدان جنگ کنند، ساز جنگ
جمع سمحه، با گذشتان زن زنان با گذشت راد زنان چشم پوشی گذشت، فروختن به کمترین بها، چنبروشت (رقص حلقه ای) خوان چرمین سفره چرمی، خانه از پوست
خونریز، بسیار بخشنده، سخنور
تیره و تاریک
آب روان و جاری
راندن ستور را، روش در گفت و نوشت، همارگری به شیوه هزوارش سیاهه، کابین راندن (چارپایان و غیره)، اسلوب روش طریقه. یا سیاق کلام (سخن) اسلوب سخن طرز جمله بندی، فن تحریر محاسبات به روش قدیم و آن شامل علایمی اختصاری بود ماخوذ از اعداد عربی مثلا: (مائه صد)
مرد شمشیر زن
کندر دار از گیاهان درخت کندر درخت بان کاه گل
جمع سوط، تازیانه ها، سرود گویی جمع سوط تازیانه ها شلاقها
سخن چینی و چغلی
بسیار سیر کننده
پرچین دیواره باغ
بدی ها گناهان