جدول جو
جدول جو

معنی سکیزه - جستجوی لغت در جدول جو

سکیزه
جست و خیز ستور، لگد، جفته، جفتک، آلیز
تصویری از سکیزه
تصویر سکیزه
فرهنگ فارسی عمید
سکیزه
(سِ زَ / زِ)
جست و خیز و لگد انداختن ستور. (آنندراج) (برهان) :
بر شتر عیسی نهاده تنگ بار
خر سکیزه میکند در مرغزار.
مولوی.
، غلطانیدن. (غیاث) (آنندراج) ، ستیزه که جنگ و خصومت و لجاجت باشد. (برهان)
لغت نامه دهخدا
سکیزه
جست و خیز کننده، جفتک انداز
تصویری از سکیزه
تصویر سکیزه
فرهنگ لغت هوشیار
سکیزه
((س زَ))
جست و خیز، جفتک اندازی
تصویری از سکیزه
تصویر سکیزه
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سکینه
تصویر سکینه
(دخترانه)
آرامش، آهستگی، نام دختر امام حسین (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ستیزه
تصویر ستیزه
ستیز، جنگ وجدال، دشمنی و سرکشی، ناسازگاری، کشمکش، لجاج، عناد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسکیزه
تصویر اسکیزه
لگد و آلیز ستور، جست و خیز چهارپایان، جفته، جفتک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سکیله
تصویر سکیله
سکسکه، انقباض ناگهانی و غیرارادی عضلۀ دیافراگم که به صورت صداهای پی در پی از حلق خارج می شود
زغنگ، هکچه، سچک، هکک، فواق، اسکرک، اشکوهه، هکهک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سکینه
تصویر سکینه
وقار، طمانینه، مهابت، آرامش، آهستگی
فرهنگ فارسی عمید
(سَ لَ / لِ)
جستن گلو باشد و به عربی فواق گویندش. (برهان). فواق. (آنندراج) (رشیدی). فواق و آن را هکک و هکجه خوانند. (جهانگیری). سکسکه. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
لغت نامه دهخدا
(سِ کِ زَ / زِ)
ستیزه است که جنگ و خصومت و لجاجت باشد. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سُ کَ نَ)
بنت الحسین بن علی بن ابیطالب علیهم السلام. اسم آن مخدره آمنه و آمینه و امامه و امیه دانسته شده و لقب وی سکینه میباشد و از طرف مادرش رباب بدان ملقب بوده است. سکینه ازپردگیان خانوادۀ رسالت و نسوان بزرگ اسلام و از اخلاق فاضله و آداب مرضیه و صفات حمیده و از وفور عقل و دانش و جود و کرم و بخشش در مقامی بس بلند و در فنون فصاحت و بلاغت و سخن سنجی از اساتید وقت و سیدۀ زنان عصر خود و اجمل و اکمل ایشان بود و آستان قوی البنیانش مرجع ادبا و فضلا و شعرا و ارباب کمال بود و شعرا و مشاهیر اهل سخن اشعار و نتایج طبع خود را از نظر آن خاتون میگذرانده و شعرا به صله های فراوان نایل میگردیدند و در داوران به نظر داوری وی تسلیم و متقاعد میگشتند و در وصف دو مخدره سکینه و رباب گفته شده:
کأن اللیل موصول بلیل
اذا زارت سکینه و الرباب.
وفات حضرت سکینه علیهاالسلام بنوشتۀ ابن خلکان روز پنجشنبه 5 ربیع الاول سال 117 هجری قمری در مدینۀ منوره وقوع یافته. وی درسال 116 در مکه بوده است. (از ریحانه الادب ج 2 صص 208- 210). و رجوع به اعلام النساء ج 2 از صص 202- 224 شود
لغت نامه دهخدا
(اِ زَ / زِ)
آلیز کردن و جفته انداختن ستور. (جهانگیری). برجستن و لگد انداختن. برجستن ستور را گویند. (انجمن آرا). برجستن و آلیز انداختن ستور. (برهان). شلنگ و برجستن و دولتی (؟) اسب و خر. (غیاث). جست و خیز ستور. (رشیدی) (سروری). جفته. جفتک. اسکیز. (برهان). سکیز. (انجمن آرا). سکیزه. (انجمن آرا) (رشیدی) :
چونکه مستغنی شد او طاغی شود
خر چو بار انداخت اسکیزه زند.
مولوی.
لغت نامه دهخدا
(رَ زَ)
رکیزه. مالی که حق سبحانه تعالی در کانها پیدا کرده. ج، رکائز. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). قطعه ای از جواهر که در زمین مدفون است. ج، رکائز. (از اقرب الموارد). و رجوع به رکاز شود، دفین اهل جاهلیت. ج، رکاز. (یادداشت مؤلف) ، (اصطلاح رمل) در اصطلاح اهل رمل نام شکلی است و آن عتبۀ داخله باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سکیز
تصویر سکیز
جست آلیز، جفته جفتک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکینه
تصویر سکینه
آرامش و آهستگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسکیزه
تصویر اسکیزه
جفته انداختن ستور برجستن و لگد انداختن چارپایان، جست و خیز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
گوهر نهنبیده (جواهر مدفون)، کیان، آسه (محور)، آبپایه پایه هایی از یک ساختمان که در آب برنهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکیز
تصویر سکیز
((س))
جست، جفتک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سکینه
تصویر سکینه
((سَ نَ یا نِ))
آرام، آرامش، وقار، آن چه که به دل آرامش و اطمینان بخشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ستیزه
تصویر ستیزه
((س زِ))
جنگ، ناسازگاری، لجاجت، خشم، سرکشی، نافرمانی، ستیز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسکیزه
تصویر اسکیزه
((اِ زِ))
جست و خیز و لگد انداختن چارپایان، جست و خیز کردن
فرهنگ فارسی معین
پرخاش، جدال، جدل، جنگ، حرب، خصومت، دشمنی، دعوا، ستیز، ضدیت، عناد، کشاکش، مجادله، محاربه، مخالفت، مرافعه، معارضه، منازعه، مناقشه، نبرد، نزاع
متضاد: صلح
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آرام، آرامش، طمانینه، قرار، آرامش خاطر، سکنیت، وقار
متضاد: تلاطم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سکسکه
فرهنگ گویش مازندرانی
هق هق بعد از گریه
فرهنگ گویش مازندرانی
سیزده
فرهنگ گویش مازندرانی
کوزه
فرهنگ گویش مازندرانی