جدول جو
جدول جو

معنی سکز - جستجوی لغت در جدول جو

سکز
سقز، مادۀ صمغی چسبناک که از تنۀ درخت بنه گرفته می شود و از آن اسانسی به دست می آید که از مخلوط آن با موم لاک درست می کنند
تصویری از سکز
تصویر سکز
فرهنگ فارسی عمید
سکز
(سَکْ کَ)
نام یکی از طوایف ایل قشقایی جزء عملۀ ایلخانی. (جغرافیایی سیاسی کیهان ص 80)
لغت نامه دهخدا
سکز
(سَ کِ)
صمغی است که آن را به عربی مصطکی خوانند. (برهان) (جهانگیری). مصطکی و گویند سقز. (الفاظ الادویه). علک است که به مستکی مشهور است و مصطکی معرب آن است. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
سکز
صمغ درخت سقز
تصویری از سکز
تصویر سکز
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سکزی
تصویر سکزی
سجزی، از مردم سیستان، سیستانی، برای مثال رستم سکزی، فزون شد دولتت تا بازگشتی / ز جنگ سکزیان دیومنظر (ازرقی - ۲۰)
فرهنگ فارسی عمید
(سَ)
منسوب به سیستان چه سیستان را سکزستان گویند. (غیاث). سکز. سیستان. سجزی. سجستان. سکستان. سکزی. سیستانی:
همانا که آن سکزی جنگجوی
که چندان همی برشمردی تو روی.
فردوسی.
سکزی امیر حرس بر وی موکل بود.
(تاریخ بیهقی).
چه خانه ست این کزو گشت این گشن لشکر
یکی هندو یکی سکزی یکی بستی.
ناصرخسرو.
توان بردن هنوز از جای جنگت
دریده زهرۀ سکزی به زنبر.
ناصرخسرو.
فزون شد دولتت تا بازگشتی
ز جنگ سکزیان دیومنظر.
ازرقی.
رجوع به سگزی شود
لغت نامه دهخدا
(سِ کِ زَ / زِ)
ستیزه است که جنگ و خصومت و لجاجت باشد. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
دهی جزء دهستان افشاریۀ بخش آوج شهرستان قزوین، دارای 427تن سکنه است. آب آن از رودخانه خررود و محصول آن غلات و باغات میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سکم
تصویر سکم
نرم رفتن گام کوتاه برداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
آهنی که بدان مهر بر درهم و دینار زنند و با لفظ خوردن و زدن و نشاندن مستعمل است، آهنی که بدان بر سیم و زر نقش کنند
فرهنگ لغت هوشیار
بلندی باشد که در دو طرف در کوچه و میان باغها و پای درختها بزرگ سایه دار سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکن
تصویر سکن
ساکن شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکس
تصویر سکس
جمعی افراد که از یک جنس باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکل
تصویر سکل
لاتینی تازی گشته سوسمار ماهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکک
تصویر سکک
کری، خرد گوشی، چسبگوشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکع
تصویر سکع
گمگشتگی سرگردانی سرگردان، گل نگونسار گل آویز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکیز
تصویر سکیز
جست آلیز، جفته جفتک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوز
تصویر سوز
سوزش، سوزنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیز
تصویر سیز
چابک، تند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکی
تصویر سکی
دینار درست، زوزن همرس (درم دراخما) میخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکج
تصویر سکج
انگوری که در آفتاب یا سایه خشک کرده باشند مویز
فرهنگ لغت هوشیار
این واژه ای پارسی را به نادرست سقز می نویسند سغز (غندرون در گویش سپاهانی و آدامس درگویش تهرانی)، سغز شهری است در کردستان
فرهنگ لغت هوشیار
واژه پارسی است سغز ازدویی (صمغ) که از پسته خود روی یا بنه به دست آورند و گلوله ای از آن را بخایند و بجوند وینجی (گویش گیلکی) غندرون (گویش اسپهانی)، نام شهری است در کردستان سکز صمغی که از گونه های مختلف پسته وحشی یا ساقه درخت بنه به دست آورند و از آن اسانسی حاصل گردد صمغ درخت. یا سقز تلخ. سقز طبیعی که از درخت بنه خارج میشود و با شن و برگ و خاشاک پای درخت مخلوط است
فرهنگ لغت هوشیار
ریزش پیاپی، تند رو اسپ، بلند بالا مرد، بایسته کار، مس، سرب، گونه ای جامه آردم (شغایغ نعمانی) از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکت
تصویر سکت
خاموش، کم سخن، مردن، آرمیدن، فرو شدن خشم
فرهنگ لغت هوشیار
پر کردن، بستن دهانه جو را، شیرین کردن شکر زدن، تاری چشم، کاهش گرمی مستی، باده مست کننده پارسی تازی گشته شکر، خرمای شکری بستن بند آب بستن سد نهر، بند و سدی که پیش آب رود بندند. یا سکر طبع. بستگی شاعر: ... و سکر طبع گشاده شود. مستی (شراب و غیره) مقابل هوشیاری، حالتی که بر اثر نوشیدن باده و غیره در شخص ایجاد شود، آنچه که مست گراند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکز
تصویر اکز
پلید تر
فرهنگ لغت هوشیار
هر چیز که رنگ آن مانند علف و برگهای درخت در فصل بهار باشد، توضیح سبز یکی از رنگهای فرعی است ولی در عکاسی اصلی است و آن رنگی است که از ترکیب دو رنگ اصلی زرد و آبی بدست آید. یا سبز سیر. اگر زرد و آبی بسیار سیر را با هم مخلوط کنند سبز سیر به دست آید. یا سبز علفی. اگر زرد و آبی را طوری مخلوط کنند که زرد آن بیشتر باشد علفی میشود، شاداب تر و تازه (درخت و جز آن) مقابل خشک، شمشیر، خنجر، سبز چهره، معشوق. یا خط سبز. موی اندک که بر پشت لب و روی نوجوانان روییده شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساز
تصویر ساز
انواع آلات موسیقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رکز
تصویر رکز
حس، آواز نرم، صوت خفی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکزیلدوز
تصویر سکزیلدوز
ترکی هشت مرخشگان هشت ستاره که منجمان آنها را منحوس می دانستند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکزی
تصویر سکزی
منسوب به سکزستان سکستان سیستان از مردم سیستان سیستانی سجزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکز
تصویر شکز
نیش زبان، نیش زدن، نیزه زدن، درخستن با انگشت بد خوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوز
تصویر سوز
حرارت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سکو
تصویر سکو
ستاوند
فرهنگ واژه فارسی سره