به سررسیده، پایان یافته، به آخررسیده، تمام شده، پایان پذیر سپری شدن: پایان یافتن، به آخر رسیدن، سر رسیدن، برای مثال هرچ آن سپری شود سرانجام / خواهی قدمی و خواه صدگام (نظامی۳ - ۵۰۲) سپری کردن: سپری گردانیدن، تمام کردن، پایان دادن، به پایان رسانیدن سپری گردیدن: پایان یافتن، به آخر رسیدن، سر رسیدن، سپری شدن سپری گشتن: پایان یافتن، به آخر رسیدن، سر رسیدن، سپری شدن
به سررسیده، پایان یافته، به آخررسیده، تمام شده، پایان پذیر سپری شدن: پایان یافتن، به آخر رسیدن، سر رسیدن، برای مِثال هرچ آن سپری شود سرانجام / خواهی قدمی و خواه صدگام (نظامی۳ - ۵۰۲) سپری کردن: سپری گردانیدن، تمام کردن، پایان دادن، به پایان رسانیدن سپری گردیدن: پایان یافتن، به آخر رسیدن، سر رسیدن، سپری شدن سپری گشتن: پایان یافتن، به آخر رسیدن، سر رسیدن، سپری شدن
خانه عاریتی. (شرفنامه). منزل یک شبه بود. (لغت فرس اسدی ص 65) : ای عاشق دلسوز بدین جای سپنجی همچون شمن چینی بر صورت فرخار. رودکی. سپنجی سرائیست دنیای دون بسی چون تو میرفت غمگین برون. فردوسی. ببخش و بخور هرچه آید فراز بدین تاج و تخت سپنجی مناز. فردوسی. وز آن پس چو یعقوب فرزانه رای بشد زین سپنجی بدیگر سرای. شمسی (یوسف و زلیخا). به بیماری از این جای سپنجی چون شوی بیرون مخور تیمار چندینی که بنیادش تو افکندی. ناصرخسرو. نماند کس درین دیر سپنجی تو نیز ار هم نمانی تا نرنجی. نظامی. - سرای سپنجی، کنایه از دنیا: دل اندر سرای سپنجی مبند بس ایمن مشو در سرای گزند. فردوسی. سرای سپنجی نماند بکس ترا نیکویی باد فریادرس. فردوسی
خانه عاریتی. (شرفنامه). منزل یک شبه بود. (لغت فرس اسدی ص 65) : ای عاشق دلسوز بدین جای سپنجی همچون شمن چینی بر صورت فرخار. رودکی. سپنجی سرائیست دنیای دون بسی چون تو میرفت غمگین برون. فردوسی. ببخش و بخور هرچه آید فراز بدین تاج و تخت سپنجی مناز. فردوسی. وز آن پس چو یعقوب فرزانه رای بشد زین سپنجی بدیگر سرای. شمسی (یوسف و زلیخا). به بیماری از این جای سپنجی چون شوی بیرون مخور تیمار چندینی که بنیادش تو افکندی. ناصرخسرو. نماند کس درین دیر سپنجی تو نیز ار هم نمانی تا نرنجی. نظامی. - سرای سپنجی، کنایه از دنیا: دل اندر سرای سپنجی مبند بس ایمن مشو در سرای گزند. فردوسی. سرای سپنجی نماند بکس ترا نیکویی باد فریادرس. فردوسی
مصحف سپزگی. پهلوی ’سپزگیه’. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). درد و رنج و محنت و سختی. (برهان) (آنندراج) (شرفنامه). این کلمه سپزگی هم آمده است و همه تصحیف خوانده اند. (رشیدی) : کی سپرگی کشیدمی ز رقیب گر بدی یار مهربان با من. حنظلۀ بادغیسی (از آنندراج). رجوع به سپزگی شود
مصحف سپزگی. پهلوی ’سپزگیه’. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). درد و رنج و محنت و سختی. (برهان) (آنندراج) (شرفنامه). این کلمه سپزگی هم آمده است و همه تصحیف خوانده اند. (رشیدی) : کی سپرگی کشیدمی ز رقیب گر بدی یار مهربان با من. حنظلۀ بادغیسی (از آنندراج). رجوع به سپزگی شود
دهی است از دهستان زهان بخش قاین شهرستان بیرجند، واقع در 101 هزارگزی جنوب خاوری قاین، سر راه اتومبیل رو اسفدن به باسفج، کوهستانی ومعتدل، و آب آن از قنات، و محصول آن غلات و شلغم است، 150 تن سکنه دارد که به زراعت و مالداری اشتغال دارند، از صنایع دستی قالیچه بافی در آن معمول است، راه اتومبیل رو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی است از دهستان زهان بخش قاین شهرستان بیرجند، واقع در 101 هزارگزی جنوب خاوری قاین، سر راه اتومبیل رو اسفدن به باسفج، کوهستانی ومعتدل، و آب آن از قنات، و محصول آن غلات و شلغم است، 150 تن سکنه دارد که به زراعت و مالداری اشتغال دارند، از صنایع دستی قالیچه بافی در آن معمول است، راه اتومبیل رو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)