جدول جو
جدول جو

معنی سوگی - جستجوی لغت در جدول جو

سوگی
سوگوار ماتم زده
تصویری از سوگی
تصویر سوگی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سوگلی
تصویر سوگلی
(دخترانه)
مورد محبت و علاقه بسیار، محبوب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سوگل
تصویر سوگل
(دخترانه)
سوگلی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سوفی
تصویر سوفی
(دخترانه)
حکیم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سوری
تصویر سوری
(دخترانه)
سرخ رو، نام دختر اردوان پنجم، گل سرخ
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سرگی
تصویر سرگی
خلوص
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جوگی
تصویر جوگی
فرقه از مرتاضان هند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سزگی
تصویر سزگی
سختی، رنج، آزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوگلی
تصویر سوگلی
محبوب، برگزیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوقی
تصویر سوقی
بازاری منسوب به سوق بازاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوری
تصویر سوری
سرخ رنگ، گل سرخ
فرهنگ لغت هوشیار
منسوبه به سنگ ساخته از سنگ دیوار سنگی کاروانسرای سنگی، با وقار سنگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سویی
تصویر سویی
منسوب به سو از مردم سو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوچی
تصویر سوچی
ترکی آبدار، میفروش
فرهنگ لغت هوشیار
در بازی الک و دولک به موقعی اطلاق شود که ضمن پرتاب دولک با الک تلاقی نکند در این صورت یک امتیاز بد به حساب آرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوای
تصویر سوای
بجز، مگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنگی
تصویر سنگی
ساخته شده از سنگ، کنایه از گران و ثقیل، برای مثال اسیر بند شکم را دو شب نگیرد خواب / شبی ز معدۀ سنگی شبی ز دلتنگی (سعدی - ۱۷۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوگلی
تصویر سوگلی
محبوب، برگزیده، طرف توجه مخصوص، زن برگزیده و عزیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جوگی
تصویر جوگی
یوگی، مرتاض هندی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سنگی
تصویر سنگی
((سَ))
ساخته شده از سنگ، باوقار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سوگلی
تصویر سوگلی
((سَ گُ))
محبوب، عزیز دردانه، محبوب ترین زن حرمسرا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سوری
تصویر سوری
مفت خور، سورچران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سوری
تصویر سوری
((رَ))
گل سرخ، گل محمدی، شراب سرخ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سوچی
تصویر سوچی
آبدار، می فروش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سودگی
تصویر سودگی
ساییدگی، فرسودگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوری
تصویر سوری
کسی که هر جا سور و مهمانی باشد بی دعوت برود و بیشتر اوقات بر سر سفرۀ دیگران غذا بخورد، سورچران
از مردم سوریه مثلاً ورزشکار سوری، تهیه شده در سوریه، سریانی
چیزی که به رنگ سرخ باشد، سرخ رنگ، برای مثال آمده نوروزماه با گل سوری به هم / بادۀ «سوری» بگیر، بر گل سوری بچم (منوچهری - ۷۰)، چهارشنبه سوری
گل سرخ، گلی معطر با گلبرگ های سرخ و ساقه های ضخیم و برگ های بیضی که انواع مختلف دارد، ورد، لکا، چچک، رز، گل سوری، گل آتشی، بوی رنگ، آتشی برای مثال آمده نوروزماه با گل «سوری» به هم / بادۀ سوری بگیر، بر گل «سوری» بچم (منوچهری - ۷۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنگی
تصویر سنگی
Craggy, Gravelly, Stony
دیکشنری فارسی به انگلیسی
каменистый , гравийный
دیکشنری فارسی به روسی
felsig, kieselig, steinig
دیکشنری فارسی به آلمانی
кам'янистий , гравійний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
skalisty, żwirowy, kamienisty
دیکشنری فارسی به لهستانی
崎岖的 , 有沙砾的 , 石头的
دیکشنری فارسی به چینی