جدول جو
جدول جو

معنی سوگند - جستجوی لغت در جدول جو

سوگند
(دخترانه)
شاهد گرفتن خدا یا بزرگی را گویند، قسم
تصویری از سوگند
تصویر سوگند
فرهنگ نامهای ایرانی
سوگند
قسم و عهد، در اوستا، سئوکنته به معنی گوگرد است و سوگند خوردن یعنی خوردن گوگرد که نوعی آزمایش برای تشخیص گناهکار یا بی گناه بوده که در قدیم مقداری آب آمیخته به گوگرد به متهم می خورانیدند و از تاثیر آن گناهکار بودن یا بی گناهی او را تعیین می کردند
سوگند بقراط: سوگند پزشکی، قسمی که پزشک یاد می کند که وظیفه خود را نسبت به بیمار به درستی انجام بدهد
سوگند پزشکی: قسمی که پزشک یاد می کند که وظیفه خود را نسبت به بیمار به درستی انجام بدهد
سوگند خوردن: قسم یاد کردن
سوگند دادن: قسم دادن
تصویری از سوگند
تصویر سوگند
فرهنگ فارسی عمید
سوگند
(سَ / سُ گَ)
در اوستا ’ونت سوکنتا’ (گوگردمند) ، دارای گوگرد. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین). اقرار و اعترافی که شخص از روی شرف و ناموس خود میکند و خدا یا بزرگی را شاهد گیرد. قسم (به خدا، رسول، امامان و بزرگان). (از فرهنگ فارسی معین) :
کنون هرچه گویمش جزآن کند
نه سوگند داند نه پیمان کند.
فردوسی.
بر این نیز بهرام سوگند خواست
زبان بود بر جان او بند خواست.
فردوسی.
نیکو اندیشیده است ولکن با احمد احکامها باید بسوگند. (تاریخ بیهقی).
جز راست مگوی گاه و بیگاه
تا حاجت نایدت بسوگند.
ناصرخسرو.
چرا بر عهد و سوگند رسول خویش نشتابی
بسوی عهد فرزندش گر اهل عهد و سوگندی.
ناصرخسرو.
در داد بر دادخواهان مبند
ز سوگند مگذر نگهدار پند.
اسدی.
و برزویه را مثال داد مؤکد بسوگند که... (کلیله و دمنه).
به سوگند گفتی که خونت بریزم
ز سوگند بگذر بقول استواری.
عمادی شهریاری.
رجوع به سوگند نامه شود
لغت نامه دهخدا
سوگند
قسم، اقرار و اعترافی که شخص از روی شرف و ناموس خود میکند و خدا یا بزرگی را شاهد گیرد
فرهنگ لغت هوشیار
سوگند
((سَ یا سُ گَ))
قسم، اقرار و اعترافی که شخص از روی شرف و ناموس خود می کند و خدا یا بزرگی را شاهد می گیرد، گوگرد (سوگند خوردن در قدیم خوردن آب آمیخته با گوگرد بوده است. برای تشخیص گناهکار از بی گناه
تصویری از سوگند
تصویر سوگند
فرهنگ فارسی معین
سوگند
قسم
تصویری از سوگند
تصویر سوگند
فرهنگ واژه فارسی سره
سوگند
حلف، قسم، یمین
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سوگند
اگر بیند که سوگند به راست خورد، او را از آن هیچ مضرت نرسد و منفعت بیند. اگر غیر از این بیند بد بود. جابر مغربی
اگر کسی بیند به راست سوگند همی خورد، دلیل است بر دست او کاری نیک رود، یا امانت گزارد، یا گواهی به راست دهد، یا خیرات کند و از آن چه ترسد ایمن گردد. اگر بیند که سوگند به دورغ خورد، دلیل که حق تعالی با او به خشم بود و از نعمت و خیر دو جهانی بی بهره ماند، مگر توبه کند و به خدای تعالی بازگردد تا رسته گردد. اگر بیند سوگند خورد، دلیل که در وام غرق گردد و در غم و زیان افتد، از قبل پادشاه.
اگر بیند که سوگند راست نخورد توبه باید کرد تا از گناه رسته گردد. اگر بیند سوگند به دروغ خورد، دلیل که دین او تباه گردد و در اعتقادش خلل افتد.
فرهنگ جامع تعبیر خواب

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سوگند خوار
تصویر سوگند خوار
آنکه به خدا، قرآن، پیغمبر، یکی از امامان یا شخص دیگر قسم یاد کند، کسی که سوگند بخورد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوگندنامه
تصویر سوگندنامه
نوشته ای که در آن قسم یاد کنند، شعری که در آن شاعر قسم را بیاورد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوگند خوردن
تصویر سوگند خوردن
قسم یاد کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوگند بقراط
تصویر سوگند بقراط
قسمی که پزشک یاد می کند که وظیفه خود را نسبت به بیمار به درستی انجام بدهد، سوگند پزشکی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوگند پزشکی
تصویر سوگند پزشکی
قسمی که پزشک یاد می کند که وظیفه خود را نسبت به بیمار به درستی انجام بدهد، سوگند بقراط
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوگند دادن
تصویر سوگند دادن
قسم دادن، کسی را سوگند دادن
فرهنگ فارسی عمید
میلۀ توخالی که در زخم فروبرند تا مقداری از آن را بیرون بیاورند و ببینند از چه نوع است، لوله ای باریک که برای داخل کردن مایعی به بدن یا خارج ساختن مایعی از بدن مانند بیرون کشیدن ادرار از مثانه به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
(خَ بَ تَ)
سوگند خوردن. قسم خوردن: بر صدق دعوی خود سوگند یاد کرد. (تاریخ قم ص 300)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
در تداول عامه، آنکه بسیار متعفن است. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سَگْ وَ)
نام یکی از دهستانهای بخش زاغه شهرستان خرم آباد، این دهستان در جنوب بخش واقع و محدود است از خاور به بخش دورود، از باختر به دهستان ده پیر بخش حومه، از شمال بکوه بلومان، از جنوب به بخش پاپی. موقعیت طبیعی کوهستانی و جلگه و هوای قسمتی از دهستان معتدل و قسمت دیگر که در دامنۀ کوه ها واقع گردیده سردسیرمیباشد آب از سرابهای وفائی، طویله، شاه وزکه و باقله که تشکیل رود آبستان را میدهد. مرتفعترین قلل جبال در این دهستان کوه های شاه ماران میان روکان - کمرسیاه بلومان و کنگرزه است. مراتع مرغوبی در سینه و دامنۀ دهستان وجود دارد. این ده از 35 آبادی تشکیل گردیده، جمعیت آن در حدود 6600 تن است. قراء مهم آن عبارتند از کریم آباد، باده، کیان پائین و ساکنین از طایفۀ سگوند میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(سَگْ وَ)
نام یکی از طوایف ایل پشتکوه از ایلات کرد ایران است که شامل شعب ذیل میباشد سگوند حاجی علیخانی. سگوند رحیم خانی. پاپی. جودکی. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 68)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
دهی از دهستان اردوغش بخش قدمگاه شهرستان نیشابور. دارای 409 تن سکنه. آب آن از قنات و رودخانه. محصول آنجا غلات، بنشن، میوه جات. شغل اهالی زراعت است. این ده را به اصطلاح محلی سوکند نیز میگویند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نُو گَ)
نورسته. نوخاسته. (برهان قاطع) (جهانگیری). رجوع به نوکنده شود
لغت نامه دهخدا
(بَ تَ / تِ)
کسی که سوگند خورد. (آنندراج). قسم خورنده. حلاّف. (مهذب الاسماء) :
کند سوگند بسیار آشکارا
دروغ اندیشی سوگندخوارا.
جامی
لغت نامه دهخدا
(سَ / سُو گَ مَ / مِ)
قسمنامه. ورقه ای که نویسند و مضمون آن در ایران باستان در محاکمه های مبهم و پیچیده دو طرف دعوای را مورد آزمایش بنام (ور) قرار میدادند و هر کس در آزمایش موفق میشد او را محق میدانستند. از جمله این آزمایشها دادن آب آمیخته بگوگرد بود. بعقیدۀ گلدتر چون گوگرد ملین و سبک اثرش مشکوک است، میتوان تصور کرد که در روزگار پیشین بهنگام محاکمه آنرا به آب آمیخته بمتهم می نوشانیدند و از روی دفع شدن از شکم یا ماندن آب در شکم تقصیر و بی تقصیری او را معلوم میکردند. استعمال فعل ’خوردن با سوگند’ یادگار همین مفهوم است. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین). قسم است که یمین باشد. (آنندراج). یمین. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی) : بونصر سوگندنامه نبشته بود عرض کرد. (تاریخ بیهقی). و نسخت سوگندنامه و مواضعه بیاورده ام در مقامات محمودی. (تاریخ بیهقی). امیر مسعود بر آن سوگندنامه خواجه را نیکویی گفت. (تاریخ بیهقی). ابوسهل و بونصر سوگندنامه پیش داشتند، خواجه آنرا بزبان براند. (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سوگند خوردن
تصویر سوگند خوردن
قسم خوردن سوگند یاد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوگند خوار
تصویر سوگند خوار
کسی که قسم یاد کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوگند
تصویر بوگند
آنکه بسیار متعفن است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوگند دادن
تصویر سوگند دادن
قسم دادن، تحلیف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوگند یاد کردن
تصویر سوگند یاد کردن
قسم خوردن سوگند خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوند
تصویر سوند
میله جراحی جهت بیرون کشیدن ادرار از مثانه
فرهنگ لغت هوشیار
ورقه ای مبتنی بر قسم، شعری که در آن شاعر انواع سوگندها را یاد کند: و کمال اسمعیل اصفهانی را در سوگند نامه و غیر آن استعارات لطیف و ایهامات خوش است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوگند
تصویر نوگند
((نُ گَ))
نورسته، نوخاسته
فرهنگ فارسی معین
((~ بُ))
سوگندی که پزشکان یاد می کنند تا وظیفه خود را به درستی انجام دهند و آن منسوب است به بقراط پزشک معروف سده پنجم پیش از میلاد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سوگند خوردن
تصویر سوگند خوردن
قول دادن
فرهنگ واژه فارسی سره
میل، میله، لوله (ابزارپزشکی)
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از مراتع نشتای عباس آباد
فرهنگ گویش مازندرانی