معنی سومالی - جستجوی لغت در جدول جو

سومالی(سُ)

لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سامانی — تصویر سامانی

مربوط به سامانیان، از نوادگان سامان، برای مثال خلاف تو برکنده سامانیان را / ز بستان ها سرو و از کاخ ها در (فرخی - ۸۳)

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از آشمالی — تصویر آشمالی

تملق، چاپلوسی، چرب زبانی، خوشامدگویی

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از سوخاری — تصویر سوخاری

برشته شده، نوعی نان خشک و برشته

فرهنگ فارسی عمید

دستمالی که دور سر بندند، (ناظم الاطباء)

لغت نامه دهخدا

شوی مالی، شغل و عمل کسی که پارچه را آهار میدهد، (فرهنگ فارسی معین)

لغت نامه دهخدا

(سُ آ)

سؤال کننده. مرثیه خوان. (ناظم الاطباء)

لغت نامه دهخدا

(اُ)

اورمالی. روغنی است جداً گرم و سفت چون عسل که از ساق درختی گیرند. (مفردات قانون ابوعلی ص 160). دهن العسل و آنرا عسل داود هم گویند گرم و تر است درچهارم. (برهان) (هفت قلزم). رجوع به اورمالی شود

لغت نامه دهخدا

تصویری از شومالی — تصویر شومالی

شغل و عمل کسی که پارچه را آهار میدهد

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از سوپاشی — تصویر سوپاشی

ترکی شهربان

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از سوخاری — تصویر سوخاری

نوعی نان شیرینی خشک و سبک

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از سوهانی — تصویر سوهانی

عمل سوهان زدن و صیقل دادن چوب و فلز

فرهنگ لغت هوشیار

خشکسر (مالیخولیایی) باد ارچه به وزن خشکسر بود از من به عیار چرب تر بود (خاقانی) منسوب به سوداء. کسی که در مزاج وی سودا غالب باشد، مالیخولیایی وسواسی، دیوانه مجنون. یامزاج سوداوی. مزاجی که در آن سودا غالب باشد

فرهنگ لغت هوشیار

خشکسر (مالیخولیایی) باد ارچه به وزن خشکسر بود از من به عیار چرب تر بود (خاقانی) منسوب به سودا سوداوی

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از سودائی — تصویر سودائی

سوداگر، تاجر

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از سوزایی — تصویر سوزایی

قابلیت احتراق

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از سوزمانی — تصویر سوزمانی

دخترک آتش پاره

فرهنگ لغت هوشیار

برگرفته از نام سلمان پارسی از یاران پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله آرایش گر پیرا، پیرایشگاه منسوب به سلمان (نامی از نامهای کسان)، منسوب به سلمان پارسی: بباید در ره ایمان یکی تسلیم سلمانی، کسی که موی سر مردم را اصلاح کند و ریش را بتراشد حلاق آرایشگر، مغازه سلمانی، حق و دستمزدی که به سلمانی ده و قریه پردازند. منسوب به سلمیه، نوعی شمشیر

برگرفته از نام سلمان پارسی از یاران پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله آرایش گر پیرا، پیرایشگاه منسوب به سلمان (نامی از نامهای کسان)، منسوب به سلمان پارسی: بباید در ره ایمان یکی تسلیم سلمانی، کسی که موی سر مردم را اصلاح کند و ریش را بتراشد حلاق آرایشگر، مغازه سلمانی، حق و دستمزدی که به سلمانی ده و قریه پردازند. منسوب به سلمیه، نوعی شمشیر

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از سرماهی — تصویر سرماهی

مقرری که در سر هر ماه به نوکر دهند

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از توخالی — تصویر توخالی

بی مغز، دروغین

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از اومازی — تصویر اومازی

خر خیر از گیاهان خرخیار

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از اقومالی — تصویر اقومالی

آب انگبین آمیزه ای آب و انگبین (عسل) از نوشابه ها

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از ساماکی — تصویر ساماکی

ساماخچه

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از اومالی — تصویر اومالی

یونانی تازی گشته شاه انگبین انگبین داود عسل داود

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از رومبلی — تصویر رومبلی

پارچه ای که برای تمیز نگه داشتن میل و اثاث روی آن کشند

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از آشمالی — تصویر آشمالی

تملق، چاپلوسی

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از دستمالی — تصویر دستمالی

عمل دست مالیدن به چیزی، استعمال چیزی و مبتذل نمودن آن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از ارمالی — تصویر ارمالی

چوبی است شبیه بقرفه و دارچین بسیار خوشبو و در هند و یمن روید

فرهنگ لغت هوشیار

سرسری منسوب به اجمال، مختصر مجمل علم اجمالی. یا نظر اجمالی کردن، نظر کلی و عمومی کردن بطور خصه در چیزی یا کاری نظر کردن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از سامانی — تصویر سامانی

منسوب به سامان (خدات) از خاندان سامانیان

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از سودایی — تصویر سودایی

تجاری

فرهنگ واژه فارسی سره

تصویری از اجمالی — تصویر اجمالی

کوتاه، گزیده

فرهنگ واژه فارسی سره

تصویری از توخالی — تصویر توخالی

کاواک

فرهنگ واژه فارسی سره

مشعل

فرهنگ گویش مازندرانی

پرسشگر، مشکوک

دیکشنری اردو به فارسی