هدیه ای که کسی از سفر برای دوستان و آشنایان خود بیاورد رهاورد، تحفه، ارمغان، سفته، نورهان، نوراهان، نوارهان، راهواره، بازآورد، عراضه، بلک، لهنه
هدیه ای که کسی از سفر برای دوستان و آشنایان خود بیاورد رَهاوَرد، تُحفه، اَرمَغان، سَفته، نورَهان، نَوراهان، نَوارَهان، راهواره، بازآورد، عُراضه، بِلَک، لُهنه
تحفه. هدیه. (از آنندراج). تحفه. هدیه. (مجموعۀ مترادفات ص 88). ره آورد. (فرهنگ رشیدی) (غیاث). ره آورد که دوستان برای دوستان آرند و مطلق ارمغان و بخشش را نیز گویند و این زبان خوارزمی است. (مننسکی ازتتمۀ برهان چ هند، یادداشت بخط مولف) : گر نسیم سحر از زلف تو بویی آرد جان فشانیم بسوغات نسیم تو نه سیم. سعدی (خواتیم). بهتر از جان به بر ای خواجه متاعی به در دوست که بسوغات نبرده ست کسی زیره بکرمان. سنجر کاشی (از آنندراج)
تحفه. هدیه. (از آنندراج). تحفه. هدیه. (مجموعۀ مترادفات ص 88). ره آورد. (فرهنگ رشیدی) (غیاث). ره آورد که دوستان برای دوستان آرند و مطلق ارمغان و بخشش را نیز گویند و این زبان خوارزمی است. (مننسکی ازتتمۀ برهان چ هند، یادداشت بخط مولف) : گر نسیم سحر از زلف تو بویی آرد جان فشانیم بسوغات نسیم تو نه سیم. سعدی (خواتیم). بهتر از جان به بر ای خواجه متاعی به در دوست که بسوغات نبرده ست کسی زیره بکرمان. سنجر کاشی (از آنندراج)