جدول جو
جدول جو

معنی سوسنجرد - جستجوی لغت در جدول جو

سوسنجرد
(سو سَ جِ)
معرب سوسنگرد، بقول یاقوت و معجم البلدان یکی از قرای بغداد است. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به سوسنگرد شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سوسن زرد
تصویر سوسن زرد
گیاهی چندساله با برگ و ساقۀ بلند، گل های زرد و ریشه ای سرخ رنگ که مصرف دارویی دارد، وجّ، ویرج، اقارون، اگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوسنبر
تصویر سوسنبر
سیسنبر، گیاهی شبیه نعناع، با برگ های خوش بو، گل های سفید مایل به سرخی و تخم های ریز شبیه تخم ریحان که در قدیم آن را برای معالجۀ عقرب گزیده به کار می بردند
عبس، سه سنبل، هرفولیون
فرهنگ فارسی عمید
(سو سَ جِ)
ابوالحسن محمد بن بشر حمدونی. از شاگردان ابی سهل نوبختی منسوب به آل حمدون از متکلمین شیعه واز اوست: کتاب الانفاذ فی الامامه. (از ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(سَ جِ)
قریه ای است در چهار فرسنگی مرو براه ریگستان. (معجم البلدان). سمعانی ساسجرد ضبط کرده است. رجوع به ساسجرد شود
لغت نامه دهخدا
(سو سَ گِ)
شهر کوچک سوسنگرد مرکز شهرستان دشت میشان است. این شهر در 75 هزارگزی شمال باختری اهواز و کنار رود خانه کرخه واقع است. مختصات جغرافیایی آن بشرح زیر است: طول 48 درجه و 10 دقیقه، عرض 31 درجه و 33 دقیقه. هوای شهر مانند سایر نقاط جلگه ای خوزستان گرم میباشد. نام قدیمی سوسنگرد خفاجیه و ده خرابه بوده است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(زَ جِ)
قریه ای است از قراء مرو در طرف دشت. از آنجا است: ابواسحاق ابراهیم بن هلال بن عمرو بن سیاوش هاشمی بوزنجردی. (لباب الانساب) (معجم البلدان) ، آمیختن، درشت گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(جَ / جِ)
دهی است از رستاق رودبار قم. (تاریخ قم ص 136). ساسفجرد ایضاً بیب (بن جودرز) بناکرده است و بر عمارت آن مردی نام او بشتاسف موکل کرده است، پس در این هر دو نام تخفیف کردند و غلبه کردند و تغییر کردند گفتند ساسفجرد، و در اصل بشتاسفگرد بوده است. و قومی دیگر گویند که این دیه بشتاسف ملک بناکرده است. و طایفه ای دیگر گویند که معنی این دیه بزبان عجم ’شاه اسف کرده’ بوده است، یعنی ملک اسب خود اینجا براند، پس این دیه را بدین نام کردند. (تاریخ قم ص 85). شاسفجرد (با شین معجمه) از طسوج رودبار. (همان کتاب ص 114). شاشگرد حالیه نزدیک منظریۀ قم. (فهرست همان کتاب از سید جلال تهرانی)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
دهی است از دهستان فعله کری بخش سنقر کلیایی شهرستان کرمانشاه، واقع در 22000گزی شمال خاوری سنقر و 1000گزی جنوب راه فرعی سنقر به خسروآباد، با 450 تن سکنه. آب آن از رود خانه دره چرملۀ خسروآباد است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(جِ)
قریه ای است از قراء مرو در چهار فرسنگی آن براه ریگستان. (انساب سمعانی). در معجم البلدان یاقوت ساسنجرد ضبط شده است
لغت نامه دهخدا
(سَمْ بَ)
سیسنبر. (فهرست مخزن الادویه) (ناظم الاطباء). گیاهی است سبز از تیره نعناعیان که دارای نوعی ساقۀ خزندۀ هوایی و ساقۀ زیرزمینی است و این ساقه در فواصلی ریشه تولید کرده و در مقابلش یک ساقۀ هوایی قائم خارج میشود و به این ترتیب گیاه تکثیر می یابد. برگهایش متقابل بیضوی، نوک تیز، دندانه دار و کمی پوشیده از کرک به درازی 4 تا 7 سانتیمتر و بعرض 2 تا 3 سانتیمتر است. ساقۀ سوسنبر مانند نعناع چهارگوش است و از حیث رنگ مایل به بنفش یا مایل به ارغوانی است. رنگ گلها قرمز یا کم و بیش ارغوانی مایل به بنفش است. نعناع طبی. آس بویه. سیسنبر. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
قریه ای است به مرو ازروستای فندین یا فریدین. و از آنجاست ابومسلم صاحب الدعوه. (شرح احوال رودکی چ سعید نفیسی ج 1 ص 288)
لغت نامه دهخدا
گیاهی است از تیره نعناعیان که دارای نوعی ساقه خزنده هوایی و ساقه زیرزمینی است و این ساقه در فواصل ریشه تولید کرده در مقابلش یک ساقه هوایی خارج میشود و به این ترتیب گیاه تکثیر می یابد برگهایش متقابل بیضوی نوک تیز دندانه دار و کمی پوشیده از کرک به درازی 4 تا 7 سانتیمتر و به عرض 2 تا 3 سانتیمتر است. ساقه سوسنبر مانند نعناع چهار گوش است و از حیث رنگ مایل به بنفش یا مایل به ارغوانی است. رنگ گلها قرمز یا کم و بیش ارغوانی مایل به بنفش است نعناع طبی آس بویه سیسنبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوسنبر
تصویر سوسنبر
((سَ بَ))
گیاهی است شبیه نعناع با برگ های خوشبو و گل های سفید، سیسنبر
فرهنگ فارسی معین