- سوری (دخترانه)
- سرخ رو، نام دختر اردوان پنجم، گل سرخ
معنی سوری - جستجوی لغت در جدول جو
- سوری
- سرخ رنگ، گل سرخ
- سوری
- مفت خور، سورچران
- سوری ((رَ))
- گل سرخ، گل محمدی، شراب سرخ
- سوری
- کسی که هر جا سور و مهمانی باشد بی دعوت برود و بیشتر اوقات بر سر سفرۀ دیگران غذا بخورد، سورچران
از مردم سوریه مثلاً ورزشکار سوری، تهیه شده در سوریه، سریانی
چیزی که به رنگ سرخ باشد، سرخ رنگ،برای مثال آمده نوروزماه با گل سوری به هم / بادۀ «سوری» بگیر، بر گل سوری بچم ، چهارشنبه سوری(منوچهری - ۷۰)
گل سرخ، گلی معطر با گلبرگ های سرخ و ساقه های ضخیم و برگ های بیضی که انواع مختلف دارد، ورد، لکا، چچک، رز، گل سوری، گل آتشی، بوی رنگ، آتشیبرای مثال آمده نوروزماه با گل «سوری» به هم / بادۀ سوری بگیر، بر گل «سوری» بچم (منوچهری - ۷۰)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فرقه نصاری از نژاد سامی
آشوری، مربوط به آشور، از مردم آشور، طایفۀ نصاری از نژاد سامی که در ترکیه و ایران به سر می برند، آسوری، زبانی از شاخۀ زبان های حامی - سامی که در میان این قوم رایج بوده است
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
خانواده ای در دوره اشکانیآنکه قدرتمند بودند، نام یکی از خاندانهای هفتگانه ممتاز در زمان اشکانیان
بی درنگ
غوری
هجران
در بعضی کلمات مرکب معنی دارندگی و صاحبیت دهد: بخت آوری پرند آوری جاناوری
آقایی
قوری
عمل بور شدن
دور بودن، غربت
اثر کننده و در رونده به همه اجزای چیزی، سرایت کننده
فرانسوی داد سنجان (هیئت منصفه)، فرمداران (هیئت حاکمه)، آروینیان (هیئت ممتحنه) هیئت منصفه، هیئت ممتحنه. توضیح: احتراز از این کلمه بیگانه اولی است
مغولی شاگردانه (انعام)، باژ باج، ره آورد پیشکش انعامی که در ازای خدمت دهند، باج و خراج، هدیه
آخر و تمام وانتها بسر رسیدن و تمام شدن و به آخر رسیدن، تمام شده، پایمال و ناچیز
توافق و هماهنگی
یکی از یکی از زنان بهشتی یکتن از حورالعین، جمع حوریان. ساخته فارسیان پریرو پردیس
لاتینی تازی گشته کشیش
نوعی پارچه، پارچه لطیف و مشبک و از آن جامه و پرده و یراق جامه کنند
سپیده دم، پسشام خوراکی است که در رمضان پیش از بامداد خورند و درست آن در تازی سحور است منسوب به سحر، غذایی که روزه داران بهنگام سحر خورند (در ماه رمضان و جز آن)
مطیع و فرمانبردار
منسوب به سرو، نوعی از خطوط اسلامی شجری. شاخ جانوران سرو
ریاست پیشوایی سرپرستی، پادشاهی سلطنت، تفوق