جدول جو
جدول جو

معنی سوری - جستجوی لغت در جدول جو

سوری
(دخترانه)
سرخ رو، نام دختر اردوان پنجم، گل سرخ
تصویری از سوری
تصویر سوری
فرهنگ نامهای ایرانی
سوری
کسی که هر جا سور و مهمانی باشد بی دعوت برود و بیشتر اوقات بر سر سفرۀ دیگران غذا بخورد، سورچران
از مردم سوریه مثلاً ورزشکار سوری، تهیه شده در سوریه، سریانی
چیزی که به رنگ سرخ باشد، سرخ رنگ، برای مثال آمده نوروزماه با گل سوری به هم / بادۀ «سوری» بگیر، بر گل سوری بچم (منوچهری - ۷۰)، چهارشنبه سوری
گل سرخ، گلی معطر با گلبرگ های سرخ و ساقه های ضخیم و برگ های بیضی که انواع مختلف دارد، ورد، لکا، چچک، رز، گل سوری، گل آتشی، بوی رنگ، آتشی برای مثال آمده نوروزماه با گل «سوری» به هم / بادۀ سوری بگیر، بر گل «سوری» بچم (منوچهری - ۷۰)
تصویری از سوری
تصویر سوری
فرهنگ فارسی عمید
سوری
نوعی از ریاحین سرخ است، (برهان)، ورد، نوعی از گل سرخ و بسیار خوشبو که آنرا گل محمدی نیز گویند، (ناظم الاطباء)، نام گلی است سرخ رنگ و هر گل و لاله که سرخ باشد سوری گویند، (غیاث اللغات)، گل سرخ چون لاله و مانند آن، (فرهنگ رشیدی) :
باغبان برگرفته دل بماه دی ز گل
پر کند هر بامدادی از گل سوری کنار،
فرخی،
بر فرق شما آب گل سوری بارم
یا جام جوانی بهم اندر بگسارم،
منوچهری،
آمده نوروز ماه با گل سوری بهم
بادۀ سوری بگیر بر گل سوری بچم،
منوچهری،
چون روی منیژه شد گل سوری
سوسن بمثل چو خنجر بیژن،
ناصرخسرو،
ماه را در نقاب کافوری
بسته چون در سمن گل سوری،
نظامی،
سنبل نشانده بر گل سوری نگه کنید
عنبر فشانده گرد سمن زار بنگرید،
سعدی،
حرفهای خط موزون تو پیرامن روی
گویی از مشک سیه بر گل سوری رقمند،
سعدی،
گه از برگ گل سوری کنی در بوستان توده
گه از شاخ گل خیری کنی در گلستان خرمن،
جوهری هروی،
غنچۀ گلبن وصلم ز نشیمن بشکفت
مرغ خوشخوان طرب از برگ گل سوری کرد،
حافظ،
، گلی باشد که آنرا به پیکان تشبیه کرده اند، (برهان) (ناظم الاطباء)، شادی، خوشحالی، (برهان)، شادی، خوشحالی، خرمی، (ناظم الاطباء)،
- چهارشنبه سوری، شب چهارشنبۀ آخر سال شمسی بدین نام است، چهارشنبۀ آخر سال شمسی که به شب آن عصر سه شنبه در خانه ها آتش افروزند و بر آتش گذرند تفأل را برای سعادت در سال نو، (یادداشت بخط مؤلف) : ... که چون شب سوری چنانکه عادت قدیم است آتشی عظیم افروختند، پاره ای آتش بجست و سقف سرای درگرفت، (تاریخ بخارای نرشخی ص 32)، رجوع به چارشنبه سوری شود،
، رنگ سرخ، (برهان) (ناظم الاطباء) (غیاث) :
می سوری بخواه کآمد رش
مطربان پیش دار و باده بکش،
خسروی،
نرگس بر پشت رود باربدی زد سرود
وز می سوری درود سوی بنفشه رسید،
کسایی،
از باغ باد بوی گل آورد بامداد
وز گل مرا سوی مل سوری پیام داد،
فرخی،
راست گفتی رخش گلستان بود
می سوری بهار گل گستر،
فرخی،
شاها می سوری نوش ایرا بچمن در
بگرفت گل سوری جای گل رعنا،
مسعودسعد،
گشته خجل از رنگ لبش بادۀ سوری
برده حسد از بوی خوشش عنبر سارا،
امیرمعزی،
لعل است می سوری و ساغر کان است
جسم است پیاله و شرابش جان است،
کمال الدین اسماعیل،
، نوعی از زاج باشد و آن زاج سرخ است که بلغت رومی قلقند خوانند، نوعی از زاج که زاج سرخ نیز گویند، (ناظم الاطباء)، نوعی از پیکان، (برهان) (ناظم الاطباء) (غیاث)
لغت نامه دهخدا
سوری
سیف الدین سوری برادر ملک قطب الدین و سلطان علاءالدین غوری از سلاطین غور است که جانشین برادر خود ملک فخرالدین شد، چون بهرام شاه غزنوی قطب الدین محمد را شربت مهلک نوشانید، و خبر مرگ وی به سیف الدین سوری رسید، لشکری عظیم فراهم آورده به کین خواستن برادر به غزنین رفت، بهرامشاه از پیش او بهندوستان گریخت و او در غزنین بتخت سلطنت نشست و لشکر غور را اجازۀ انصراف داد، چون زمستان رسید و بواسطۀ شدت سرما و برف راههای غور مسدود شد و رسیدن مدد متعذر گشت، اهل غزنین در خفیه به بهرامشاه نوشتند و او را بغزنین طلبیدند، بهرامشاه بی خبر به غزنین ورود کرده سیف الدین سوری و اتباع او را بگرفت و با فضیحت تمام بکشت، وی از سال 543- 544 هجری قمری سلطنت کرد و بهرامشاه وی را بسال 544 بکشت، (از فرهنگ فارسی معین و تعلیقات چهارمقالۀ عروضی چ معین ص 150) :
امیرا بسوی خراسان نگر
که سوری همی بند و ساز آورد
اگر دست شورش بماند دراز
به پیش تو کار دراز آورد
مر آن کار را کو بسوری دهی
چو چوپان بددوغ بازآورد،
ابوالفضل جمحی (از تاریخ بیهقی)،
رجوع به تاریخ ایران و طبقات ناصری چ کلکته صص 112- 314 شود
ابن معتز که درزمان مسعود غزنوی حاکم نیشابور بود و مشهد امام رضا (ع) را بنا کرده است، (از تاریخ گزیده ص 207)، رجوع به تاریخ بیهقی ص 169، 178 و سبک شناسی ج 2 ص 345 شود
لغت نامه دهخدا
سوری
سرخ رنگ، گل سرخ
تصویری از سوری
تصویر سوری
فرهنگ لغت هوشیار
سوری
مفت خور، سورچران
تصویری از سوری
تصویر سوری
فرهنگ فارسی معین
سوری
((رَ))
گل سرخ، گل محمدی، شراب سرخ
تصویری از سوری
تصویر سوری
فرهنگ فارسی معین
سوری
گل سرخ، گل محمدی، منسوب به سور، بزمی، بزم رو، سورچران، مدعو به عروسی، اهل سوریه
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سورین
تصویر سورین
(پسرانه)
توانا، دلیر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سورن
تصویر سورن
(پسرانه)
خانواده ای در دوره اشکانیآنکه قدرتمند بودند، نام یکی از خاندانهای هفتگانه ممتاز در زمان اشکانیان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حوری
تصویر حوری
(دخترانه)
حور (عربی) + ی (فارسی)، زن زیبای بهشتی، زن زیبا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از توری
تصویر توری
(دخترانه)
گیاهی درختچه ای و زینتی از خانواده حنا که گلهای خوشه ای بنفش و تاج گسترده دارد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سوریا
تصویر سوریا
(دخترانه)
ثریا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سوفی
تصویر سوفی
(دخترانه)
حکیم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آسوری
تصویر آسوری
آشوری، مربوط به آشور، از مردم آشور، طایفۀ نصاری از نژاد سامی که در ترکیه و ایران به سر می برند، آسوری، زبانی از شاخۀ زبان های حامی - سامی که در میان این قوم رایج بوده است
فرهنگ فارسی عمید
(ری یَ)
شام کشوری است جمهوری از جملۀ کشورهای آسیای غربی که در کنار شرقی بحرالروم قرار دارد و کشورهای لبنان، عراق، ترکیه از جنوب و مشرق و شمال آنرا محدود میسازند. قریب 194364 کیلومتر مربع مساحت دارد و 3/970/000 تن جمعیت دارد. پایتخت آن دمشق است و شهرهای عمده آن حلب، حمص، انطاکیه و طرابلس (شام) میباشد. اکثر مردم مسلمان سنی مذهبند. سوریه سرزمینی زراعتی است. شغل اهالی کشت زمین و تربیت مواشی است. محصول عمده گندم، جو، ذرت، زیتون، پنبه و کنجد است. تربیت کرم ابریشم نیز بی اهمیت نیست. (فرهنگ فارسی معین)
سوریۀ بزرگ که در انجیل ’آرام’ نامیده شده ناحیه ای است در آسیای غربی. در مشرق بحرالروم (از مدیترانه) که در شمال بواسطۀ کوههای ’تروس’ محدود میشود و در مشرق آن نهر فرات قرار دارد، و از جنوب و جنوب شرقی بعربستان محدود میگردد. سوریۀ بزرگ شامل جمهوری لبنان، کشورهای اردن و جمهوری اسرائیل میباشد. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
رجوع به آسوریان شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سغری
تصویر سغری
کفل اسب و دیگر چارپایان
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی پارچه، پارچه لطیف و مشبک و از آن جامه و پرده و یراق جامه کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوری
تصویر خوری
لاتینی تازی گشته کشیش
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از یکی از زنان بهشتی یکتن از حورالعین، جمع حوریان. ساخته فارسیان پریرو پردیس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جوری
تصویر جوری
توافق و هماهنگی
فرهنگ لغت هوشیار
مغولی شاگردانه (انعام)، باژ باج، ره آورد پیشکش انعامی که در ازای خدمت دهند، باج و خراج، هدیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساری
تصویر ساری
اثر کننده و در رونده به همه اجزای چیزی، سرایت کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوری
تصویر دوری
دور بودن، غربت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سروی
تصویر سروی
منسوب به سرو، نوعی از خطوط اسلامی شجری. شاخ جانوران سرو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوری
تصویر بوری
عمل بور شدن
فرهنگ لغت هوشیار
در بعضی کلمات مرکب معنی دارندگی و صاحبیت دهد: بخت آوری پرند آوری جاناوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخری
تصویر سخری
مطیع و فرمانبردار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سروری
تصویر سروری
ریاست پیشوایی سرپرستی، پادشاهی سلطنت، تفوق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آسوری
تصویر آسوری
فرقه نصاری از نژاد سامی
فرهنگ لغت هوشیار
سپیده دم، پسشام خوراکی است که در رمضان پیش از بامداد خورند و درست آن در تازی سحور است منسوب به سحر، غذایی که روزه داران بهنگام سحر خورند (در ماه رمضان و جز آن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سروری
تصویر سروری
آقایی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دوری
تصویر دوری
هجران
فرهنگ واژه فارسی سره
آشوری
فرهنگ واژه مترادف متضاد