جدول جو
جدول جو

معنی سوبسویی - جستجوی لغت در جدول جو

سوبسویی
(بِ)
این طرف و آن طرف شدن. این سو آن سو رفتن:
پشیمانی بود در هرزه گردی
پریشانی بود در سوبسویی.
مغربی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سودجویی
تصویر سودجویی
در طلب سود و بهره بودن، سودجو بودن
فرهنگ فارسی عمید
خوش سخنی، خوب گفتاری، نکوسخنی، حسن مقال، شیرین زبانی، (یادداشت بخط مؤلف) :
خوبگویی ای پسر بیرون برد
از میان ابروی دشمنت چین،
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
خوب سیمایی، خوش صورتی، خوشگلی، (ناظم الاطباء)، زیبایی، جمال، حسن، صباحت، وجاهت، قشنگی، نیکویی، (یادداشت بخط مؤلف) :
یکی خوبرویی و زیبندگی
که هست آیتی در فریبندگی،
نظامی،
یکی گفت از ختن خیزد نکویی
فسانه ست آن طرف در خوبرویی،
نظامی،
سردفتر آیت نکویی
شاهنشه ملک خوبرویی،
نظامی،
سهی سرو را کرده بالاش پست
دماغ گل از خوب روئیش مست،
نظامی،
خدای یوسف صدّیق را عزیز نکرد
بخوبرویی لیکن بخوب کرداری،
سعدی،
، ملاطفت، گشاده رویی: محمد بن جعفر ملقب بوده است به دیباج بسبب تازگی و گشادگی و خوبرویی، (تاریخ قم ص 223)
لغت نامه دهخدا
(سَ بِ)
محیل و مکار بودن:
ز سربتویی خود شیخ مارگیر مدام
ز دست خود چو کشف از شکنجۀ قفس است.
محسن تأثیر (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
این طرف آن طرف:
یزک بر یزک سوبسو در شتاب
نه در دل سکونت نه در دیده آب.
نظامی.
خود ندانست کآن چه واقعه بود
سوبسو میدوید خاک آلود.
نظامی.
سوبسو میفکند و می بردش
کرد یکباره خسته و خردش.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از سوبسو
تصویر سوبسو
اینطرف و آنطرف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوبسید
تصویر سوبسید
کمک مالی دولت برای پایین آوردن قیمت مایحتاج ضروری مردم، یارانه (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سوبسید
تصویر سوبسید
یارانه
فرهنگ واژه فارسی سره
انتفاع، بهره جویی، سودپرستی، منفعت طلبی، منفعت جویی، نفع طلبی
متضاد: بهره رسانی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
معطلی، درنگ
فرهنگ گویش مازندرانی
بتوسه
فرهنگ گویش مازندرانی