- سوام
- بها و قیمت، بها کردن متاع
معنی سوام - جستجوی لغت در جدول جو
- سوام
- گله و رمۀ گاو و گوسفند و اسبان و شتران در حال چریدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
همراه
پایداری
دیرندگی
پرسش
درود، نیک روز
پایدار شدن، ایستادگی کردن
آب دهان
سیر فروش
قرض و وام
هم شکم، دو چیز با هم همزاد همزاد جنابه، با هم کودکی که با کودک دیگر در یک هنگام زاییده شده باشد همزاد دو قلو. توامان توامین، جمع توائم، جفت (زن و شوهر)، دو چیز همراه
یراق و زین اسب، لگام، دهنه و سر افسار
سیاهی دیگ، ذغال انگشت، می گوارا، جامه ترمینه، موی سیاه
سیاهی
روان شدن اشک
انبر، سرشیشه، تیزی در تیغ
رامبخش از نام های خداوند، آرامش، آشتی سازش، درود گردن نهادن، درود گفتن تهیت گفتن، بی عیب بودن، گردن نهادگی، درود گویی تهیت، بی عیبی تندرستی سلامت، درود، مراسمی که در عید ها در پیشگاه شاه یا رئیس مملکت برقرار شود و طبقات مختلف کشوری و لشگری و نمایندگان دول خارجه وی را تهیت گویند، احترام نظامی که هر فرد سپاهی نسبت به مافوق خود انجام دهد و آن معمولا عبارت است از خبر دار بودن و بالا بردن دست راست و قرار دادن نوک پنجه دست مزبور نزدیک شقیقه، ذکریست که نماز گذار در آخرین رکعت نماز گوید و نماز جز بدان تمام نشود و آن را دو صیغه است: السلام علینا و علی عبادالله الصالحین السلام علیکم و رحمه الله و برکاته. نماز گزار هر یک از این دو سلام را بدهد دیگری مستحب شود. یعنی سلامت و بی گزند باشید، تهنیت گفتن
بیمار شدن
تند و سبک، جمع سم، زهرها، سوراخ ها
کوهان شتر
جمع سهم
کم اندک قلیل، ناقص
بجز، مگر
برهنگی، رسوایی، جهمرزی (زنا)، بد خویی
جمع سالمه، بی آک ها درستها جمع سالمه بی عیبها بی نقصها، بی زحافها
دندان مال رفان (مسواک) چوب دندان مال مسواک
مرگا مرگ، ستور میری
اندوه زدای
نام بتی، پاره ای از شب
تبریزی از درختان