جدول جو
جدول جو

معنی سوابق - جستجوی لغت در جدول جو

سوابق
سابقه ها، پیشینه ها، جمع واژۀ سابقه
تصویری از سوابق
تصویر سوابق
فرهنگ فارسی عمید
سوابق
(سَ بِ)
جمع واژۀ سابقه: گمان نمیباشد که شتر... سوابق تربیت را به لواحق کفران خویش مقابله روا دارد. (کلیله و دمنه). بحقوق صحبت و ممالحت و سوابق دوستی و مخالطت بیاراسته. (کلیله ودمنه). سوابق معدلت امیر عادل ناصرالدین... سعی نمود تا آنرا به لواحق خویش بیاراست. (کلیله و دمنه). سوابق منعم را به لواحق کرم آراسته گردانید. (سندبادنامه ص 14). محمود یلواج که سوابق بندگیها به لواحق هواداری مقرون گردانیده. (جهانگشای جوینی). سرهنگان پادشاه به سوابق فضل او معترف بودند و بشکر آن مرتهن. (گلستان). سوابق انعام خداوندی ملازم روزگار بندگان است. (گلستان چ یوسفی ص 145). رجوع به سابقه شود
لغت نامه دهخدا
سوابق
جمع سابقه
تصویری از سوابق
تصویر سوابق
فرهنگ لغت هوشیار
سوابق
((سَ بِ))
گذشته ها، سر گذشت ها. جمع سابقه
تصویری از سوابق
تصویر سوابق
فرهنگ فارسی معین
سوابق
پیشینه ها، پیشینه
تصویری از سوابق
تصویر سوابق
فرهنگ واژه فارسی سره
سوابق
سابقه ها، گذشته ها، سرگذشتها، تاریخچه ها
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سابق
تصویر سابق
(پسرانه)
مربوط به گذشته، پیشین، مقدم، پیشی گیرنده، سبقت گیرنده، نام چندتن از شخصیتهای تاریخی از جمله نام یکی از اصحاب پیامبر (ص)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سابق
تصویر سابق
زمان گذشته، پیشین، پیشینه، سبقت گیرنده، پیشی گیرنده، پیش افتاده
فرهنگ فارسی عمید
(طَ بِ)
جمع واژۀ طابق. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سَ رِ)
زوائد پره قفل. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، جمع واژۀ سارقه. رجوع به سارق و سارقه شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
جمع واژۀ سابیاء. رجوع به سابیاء شود
لغت نامه دهخدا
(سَ بِ)
جمع واژۀ سابح. رجوع به سابح شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سابق
تصویر سابق
پیشین، پیشی گیرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوابغ
تصویر سوابغ
جمع سابغه، زره های گشاد زره های فراخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوابح
تصویر سوابح
جمع سابحه، نوندان تیزتگان اسپان تند رو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوابی
تصویر سوابی
جمع سابیاء، زهپوسته ها یارک ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طوابق
تصویر طوابق
جمع طابق، از ریشه پارسی تابه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سابق
تصویر سابق
((بِ))
پیشی گیرنده، قبلی، گذشته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سابق
تصویر سابق
پیشین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سابق
تصویر سابق
Former
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سابق
تصویر سابق
ancien
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از سابق
تصویر سابق
לשעבר
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از سابق
تصویر سابق
이전의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از سابق
تصویر سابق
sebelumnya
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از سابق
تصویر سابق
पूर्व
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از سابق
تصویر سابق
voormalig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از سابق
تصویر سابق
precedente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از سابق
تصویر سابق
anterior
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از سابق
تصویر سابق
anterior
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سابق
تصویر سابق
前任的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سابق
تصویر سابق
były
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سابق
تصویر سابق
колишній
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سابق
تصویر سابق
ehemalig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سابق
تصویر سابق
бывший
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سابق
تصویر سابق
前の
دیکشنری فارسی به ژاپنی