جدول جو
جدول جو

معنی سهیل - جستجوی لغت در جدول جو

سهیل
(پسرانه)
روشنترین ستاره صورت فلکی سفینه
تصویری از سهیل
تصویر سهیل
فرهنگ نامهای ایرانی
سهیل
ستاره ای در صورت فلکی سفینه که پس از شعرای یمانی درخشان ترین ستارگان است و در خاورمیانه در شب های آخر تابستان دیده می شود، سهیل یمن، سهیل یمان، پرک، اگست. قدما گمان می کردند سرخی و خوش رنگی سیب و همچنین خوشبویی ادیم از اثر تابش سهیل است، برای مثال بر همه عالم همی تابد سهیل / جایی انبان می کند جایی ادیم (سعدی - ۱۵۷)
فرهنگ فارسی عمید
سهیل
(سُ هََ)
ستاره ای است که در طلوع آن فواکه رسیده شوند و گرما به آخر رسد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). ستاره ای است روشن در جانب جنوب، اهل یمن اول بینند آنرا. (مهذب الاسماء). ستاره ای است روشن. (دهار). ستاره ای است معروف. (آنندراج) (غیاث). اگست. پرک. (ناظم الاطباء) :
ز سر تا بپایش گلست و سمن
بسرو سهی بر سهیل یمن.
فردوسی.
تا بتابش نبود نجم سها همچو سهیل
تا بخوبی نبود هیچ ستاره چو قمر.
فرخی.
از روی چرخ چنبری رخشان سهیل و مشتری
چون بر پرند و ششتری پاشیده دینار و درم.
لامعی.
رخشنده تر از سهیل و خورشید
بوینده تر از عبیر و عنبر.
ناصرخسرو.
طلایه بر سپه روز کرد لشکر شب
ز راست فرقد و شعری ز چپ سهیل یمن.
مسعودسعد.
در دیار تو نتابد آسمان هرگز سهیل
گر همی بایدسهیلت قصد کن سوی یمن.
سنائی.
چو شنگرف گون شد ز خورشید عالم
سماک و سهیل و سها گشت غارب.
حسن متکلم.
گر مرا دشمن شدند این قوم معذورند از آنک
من سهیلم کآمدم بر موت اولادالزنا.
خاقانی.
چون سهیل جمال بهرامی
از ادیم یمن ستد خامی.
نظامی.
نور ادیمت ز سهیل دل است
صورت و جان هر دو طفیل دل است.
نظامی.
ز باریدن برف وباران و سیل
بلرزش درافتاد همچون سهیل.
سعدی
نام قلعه ای و هم نام وادئی به اندلس از کورۀ مالقه، کوهی از اعمال ریه. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
سهیل
(سُ هََ)
ابن عمرو بن عبدشمس از بنی عامر ازلوی. خطیب قریش و یکی از بزرگان دورۀ جاهلیت بود. در جنگ بدر اسیر شد و اسلام آورد. نخست بمکه سپس بمدینه سکونت اختیار کرد. وی بسال 18 هجری قمری درگذشت. (از اعلام زرکلی ج 1 ص 397)
لغت نامه دهخدا
سهیل
ستاره ایست که در طلوع آن فواکه رسیده شوند و گرما باخر رسد، ستاره ای است معروف
فرهنگ لغت هوشیار
سهیل
((سُ هَ))
برک، ستاره ای از قدر اول در نیم کره جنوبی آسمان در صورت فلکی «کشتی» یا «سفینه» که در آخر فصل گرما طلوع می کند و میوه ها در آن وقت می رسند، و چون در یمن کاملاً مشهود است، آن را سهیل یمن یا سهیل یمانی خوانند
تصویری از سهیل
تصویر سهیل
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سهیلا
تصویر سهیلا
(دخترانه)
نرم و ملایم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تسهیل
تصویر تسهیل
سهل کردن، آسان کردن
فرهنگ فارسی عمید
(سُ لَ /لِ)
نوعی از خیمه. (غیاث) (آنندراج) ، اسم طعامی مصنوعی است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(اِ قِ)
آسان گردانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). نرم و آسان گردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد). آسان کردن. (زوزنی) (غیاث اللغات) (آنندراج) ، آسان ساختن موضع را: سهل الموضع، جعله سهلا. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، تسهیل نزد علماء صرف و تجوید، آن است که همزه را بین آهنگ خود و بین حرف حرکت خود قرائت کنند یعنی همزه را بین همزه و واو اگر همزه مضموم باشد، و بین همزه و الف اگر همزه مفتوح باشد، و بین همزه و یا، اگر همزه مکسور باشد، قرائت کنند این نوع همزه را همزۀ بین بین نامند و برخی گفته اند: بین بین دو نوع است نوع دوم آن اینکه همزه بین آهنگ خود و بین حرف حرکت ماقبل خودقرائت شود. و در جاربردی گوید: همزه بین بین نزد کوفیان ساکن و نزد ما متحرک باشد. ولی حرکتی سست و ضعیف که بسوی سکون متمایل باشد. و ازینرو: لاتقع الاحیث یجوز وقوع الساکن غالباً. ولاتقع فی اول الکلام، از کشاف اصطلاحات الفنون) ، به اصطلاح اهل معما، یکی از اعمال تعمیه است که انواع آن چهار است: انتقاد و تحلیل و ترکیب و تبدیل. انتقاد، اشارت کردن است به بعض حروف چنانچه حرف اول را سر و رخ و لب و تاج و حرف وسط را میان و دل و کمر و حرف آخررا پا و دامن و غیره گفتن. چنانکه برای اسم شمس در این مصراع، مصراع اول شام و میان چمن و دامن نرگس.
و تحلیل آنکه لفظ مفرد را دو پاره کرده عمل نمایند یعنی لفظی را که به اعتبار معنی شعری مفرد باشد، به اعتبار معنی معما مرکب دارند به دو جزء یا بیشتر. چنانکه در اسم تقی:
چو نبود مهرو مه ای طرفه ساقی
بود پیوسته رخسار تو باقی.
لفظ باقی را که به اعتبار معنی شعری مفرد است و به اعتبار معنی معمای مرکب داشتند. از لفظ با که برای الصاق وصله می آید و از لفظ قی چون رخساره لفظ تو را که تای فوقانی باشد با لفظ قی ضم کردند تقی پیدا شد. و ترکیب عبارت از آن است که دو لفظ را که در معنی شعری هر یکی مستقل باشد یاغیرمستقل برای حصول صورت اسمی آن هر دو لفظ را مرکب کرده یک لفظ فرض نموده معنی آن مراد کنند، چنانکه در اسم عمر:
مرغ دلهای کسان را به پیام آن غمزه
صید خود ساخته بیدانه و دام آن غمزه.
از ترکیب لفظ دام و لفظآن دامان مرکب نموده و از دامان به عمل انتقاد حرف آخر غمزه که ها باشد مراد داشته و دانه کنایه از نقطه غین و زای غمزه، پس به نفی نقطه و نفی ها، عمر حاصل شد.
تبدیل عبارت است از آنکه بعض حروف را از کلمه به جهت صورت گرفتن اسم مطلوب به حرف دیگر بدلالتهای لطیف بدل نمایند چنانچه در اسم عوض:
بر لب حوض چون دهان شستی
چشمۀ خضر شد کنارۀ حوض.
چون کنارۀ لفظ حوض را که حای حطی است به مرادف چشمه که لفظ عین باشد به مناسبت تجانس لفظی به حرف عین بدل سازند، عوض پیدا می گردد. (از غیاث اللغات) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تسهیل
تصویر تسهیل
آسانکرد آسان کردن سهل ساختن،جمع تسهیلات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسهیل
تصویر تسهیل
((تَ))
آسان کردن
فرهنگ فارسی معین
آسان سازی، ساده سازی
متضاد: مشکل آفرینی، مشکل سازی، آسان کردن، ساده کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از تسهیل
تصویر تسهیل
يسهّل
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از تسهیل
تصویر تسهیل
Facilitation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تسهیل
تصویر تسهیل
facilitation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تسهیل
تصویر تسهیل
Erleichterung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تسهیل
تصویر تسهیل
סיוע
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از تسهیل
تصویر تسهیل
سہولت
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از تسهیل
تصویر تسهیل
সহায়তা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از تسهیل
تصویر تسهیل
ufanisi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از تسهیل
تصویر تسهیل
kolaylaştırma
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از تسهیل
تصویر تسهیل
촉진
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از تسهیل
تصویر تسهیل
促進
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از تسهیل
تصویر تسهیل
सुविधा
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از تسهیل
تصویر تسهیل
полегшення
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تسهیل
تصویر تسهیل
fasilitasi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از تسهیل
تصویر تسهیل
การส่งเสริม
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از تسهیل
تصویر تسهیل
vergemakkelijking
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تسهیل
تصویر تسهیل
facilitación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تسهیل
تصویر تسهیل
facilitazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تسهیل
تصویر تسهیل
содействие
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تسهیل
تصویر تسهیل
促进
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تسهیل
تصویر تسهیل
ułatwienie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تسهیل
تصویر تسهیل
facilitação
دیکشنری فارسی به پرتغالی