- سهد
- نیکو بیدارشدن بیداری کمخواب
معنی سهد - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مونث سهد بی خوابی، کاراستوار
کم خواب، بی خواب، بیدار مانده
بیدار گشته، بیدار بیدار شده، بیدار: نوز نبرداشتست مار سر از خواب نرگس چون گشت چون سلیم مسهد. (منوچهری)
پیمان
بهره، بخش، دانگ
آسان
دستک
حس، احساس
فایده، نفع، منفعت
پرهیزکاری و پارسایی، بی اعتنائی به دنیا
بی نقش، بی نگار
ظرفی باشد از چوبهای باریک و نیز طبقی که در آن میوه و گل می گذارند و آنرا تفت هم میگویند
کوش، تاب رنج، سختی، تاب و توان، فرجام -1 کوشیدن رنج بردن، کوشش رنج. توانایی کوشش
بد دل ترسنده
ستدن اخذ دریافت. یا ستد و داد. ستدن و دادن خرید و فروش
جمع ساجد، نگونیا کنندگان سرمای سخت
گرم، آماس
چیزی که حرارت و گرمی نداشته باشد
پیشتگاه، درگاه
جمع سده، پیشخانه ها آستانه ها تخت ها
پیه کوهان
همیشه
باران نرم نرمه باران
نیک، میمون و مبارک شدن
جفت شدن گای در پرند گان، به سیخ کشیدن گوشت را
چیزی که به ان اعتماد کنند، نوشته ای که وام یا طلب کسی را معین کند یا مطلبی را ثابت نماید
عموماً هر چیز راست را گویند، کشیده
ریدک ریتک نوجوان
غافل شدن، فراموش کردن