جدول جو
جدول جو

معنی سها - جستجوی لغت در جدول جو

سها(پسرانه)
ستاره کم نوری در صورت فلکی دب اکبر
تصویری از سها
تصویر سها
فرهنگ نامهای ایرانی
سها
ستاره ای کم نور در دب اصغر، سهیٰ
تصویری از سها
تصویر سها
فرهنگ فارسی عمید
سها(سُ)
ستارۀ معروف باریک در بنات النعش و آن متصل است با ستارۀ دوم از سه ستارۀ بنات. (غیاث) (آنندراج). ستاره ای است ریزه و بسیار خفی در بنات النعش صغری. (منتهی الارب). ستاره ای است در نهایت خردی نزدیک کوکب دوم و از دوکوکب ذنب دب اکبر و نور چشم را بدان امتحان کنند. (یادداشت بخط مؤلف) : به پهلوی او (عناق) ستارگکی است خرد نام او سها. (التفیهم ابوریحان).
تا بتابش نبود نجم سها همچو سهیل
تا بخوبی نبود هیچ ستاره چو قمر.
فرخی.
معروف ناپدید سها بود بر فلک
من بر زمین کنون بمثال سها شدم.
ناصرخسرو.
ظاهر آن آفتاب کز نورش
آفتاب فلک سها باشد.
مسعودسعد.
آنگاه قدر او بشناسند با یقین
کآید شب و پدید شود بر فلک سها.
سنایی.
چنان به نور دو چشمم رسید نقصانی
که جز سها ننماید مه منیر مرا.
سوزنی.
چو شنگرف گون شد ز خورشید عالم
سماک و سهیل و سها گشت غارب.
حسن متکلم.
خورشید را بر پسر مریم است جا
جای سها بود به بر نعش و دخترش.
خاقانی.
میکرد سها ز همنشینان
نقادی چشم تیزبینان.
نظامی.
این برون از آفتاب و از سهاست
وآن درون از عکس انوار علاست.
مولوی.
در نعت او زبان فصاحت کجا رسد
خود پیش آفتاب چه پرتو دهد سها.
سعدی.
انوار آفتاب چو پیدا شود زشرق
پیدا بود که چند بود رونق سها.
سلمان ساوجی
لغت نامه دهخدا
سها
نخک از ستارگان
تصویری از سها
تصویر سها
فرهنگ لغت هوشیار
سها((سُ))
ستاره ای کوچک و کم نور در صورت فلکی دب اکبر در انتهای ملاقه پهلوی عناق
فرهنگ فارسی معین
سها
اختر، ستاره، کوکب، نجم
متضاد: مهر، خورشید
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سهام الدین
تصویر سهام الدین
(پسرانه)
بهره ها و نصیبهای دین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سهام
تصویر سهام
(پسرانه)
سهم ها، بهره ها
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سهاله
تصویر سهاله
ریزه های فلز که هنگام سوهان کردن می ریزد، سونش، براده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سهاد
تصویر سهاد
بیداری، بی خوابی، کم خوابی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سهام
تصویر سهام
سهم٢، در علم اقتصاد برگۀ بهادار از سرمایۀ یک کارخانه یا شرکت
فرهنگ فارسی عمید
(سُ)
لاغری و باریکی. (غیاث) (آنندراج) (منتهی الارب) ، تغییر چهره. (غیاث) (آنندراج). تغییر رای. (منتهی الارب) ، بیماری شتر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بی خوابی. (غیاث) (آنندراج) (نصاب الصبیان). بی خواب شدن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). بیداری و درماندگی از خواب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سَهْ ها)
بسیار بیدار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
بیداری. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
علت تشنگی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سَهْ ها)
مرد فصیح زودسخن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مرد فصیح زودسخن که مانند باد در کلام مرور میکند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
شدت حرارت تابستان. (غیاث) (آنندراج). باد گرم و شدت گرما و افروختگی آن. (منتهی الارب). باد گرم. (مهذب الاسماء) ، لعاب شیطان و آن تار عنکبوت مانندی است که از هوا فرودآید در سختی گرما و نیست شود. (آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سَهْ ها)
تیرانداز. (غیاث) (آنندراج). کمانکش. کماندار. تیرانداز. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
جمع واژۀ سهم، به معنی تیر. (غیاث) (آنندراج) (دهار) :
هست سهام تو در دو دیدۀ حاسد
گویی کز خواب کرده اند سهامت.
مسعودسعد.
بر شق سهام و مشق سنان و حسام صحایف عمر آن مخاذیل تباه و سیاه گردانید. (ترجمه تاریخ یمینی) ، جمع واژۀ سهم، به معنی حصه. بهره
لغت نامه دهخدا
(سَ وَ)
نرمی. (منتهی الارب). نرمی. ملایمت. سهولت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سهامدار
تصویر سهامدار
زوندار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سهار
تصویر سهار
شب زنده داری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سهاف
تصویر سهاف
تشنگی سخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سهام
تصویر سهام
جمع سهم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سهاکه
تصویر سهاکه
سرگرمی سرگم کنک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سهاله
تصویر سهاله
ریزه های فلز که هنگام سوهان کردن میریزد، براده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سهاد
تصویر سهاد
بیخوابی، کم خوابی
فرهنگ لغت هوشیار
آگاهی اختری آگاهی ها که اخترماران از چگونگی های اختران در آسمان در پیوند با سرنوشت آدمیان گیرند
فرهنگ لغت هوشیار
زونی (زون سهم تجار) منسوب به سهام. یا شرکت سهامی شرکتی تجارتی که سرمایه آن به سهامی تقسیم گردیده و صاحبات سهام به تعداد سهم خود حق رای دارند. سهام مذکور قابل انتقال است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سهام
تصویر سهام
((س))
جمع سهم، تیرها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سهام
تصویر سهام
جمع سهم، نصیب ها، برگه هایی مبنی بر شریک بودن در سرمایه کارخانه یا شرکت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سهام گذار
تصویر سهام گذار
دانگذار
فرهنگ واژه فارسی سره
تیرها، اوراق مشارکت، سهم ها، نصیب ها، بهره ها، بخش ها، پاره ها
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سوهان
فرهنگ گویش مازندرانی