جدول جو
جدول جو

معنی سنیه - جستجوی لغت در جدول جو

سنیه
مؤنث واژۀ سنیّ، رفیع، بلند، عالی، بلند مرتبه
تصویری از سنیه
تصویر سنیه
فرهنگ فارسی عمید
سنیه
مؤنث واژۀ سنّی، کسی که پیرو اهل سنت پیغمبر و قائل به خلافت ابوبکر و جانشینان او است
تصویری از سنیه
تصویر سنیه
فرهنگ فارسی عمید
سنیه
(سَ نی یَ)
تأنیث سنی: و بمراتب علیه و مدارج سنیه رسانید. (سندبادنامه ص 315). رجوع به سنی شود
لغت نامه دهخدا
سنیه
مونث سنی چنبی روشی زن پایگاه چنبی روشن، بلند مونث سنی مقامات سنیه. مونث سنی زنی که پیرو اهل تسنن باشد
فرهنگ لغت هوشیار
سنیه
نیک، نیکو، عالی، خوب
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سایه
تصویر سایه
(دخترانه)
حامی، پناه، منطقه تاریک پشت هر جسم، تاریکی ای که به سبب جلوگیری از تابش مستقیم نور در جایی ایجاد می شود، تصویری از کسی یا چیزیکه هنگام واقع شدن او یا آن در برابر نور ایجاد می شود،
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سنجه
تصویر سنجه
(پسرانه)
نام یکی از دلاوران مازندرانی در سپاه مازندران در زمان کیکاووس پادشاه کیانی، مرکب از سنج (ریشه سنجیدن) + ه (وسیله سنجش)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سمیه
تصویر سمیه
(پسرانه)
نام مادر عمار یاسر که از اصحاب پیامبر (ص) بود
فرهنگ نامهای ایرانی
(اِ)
واگشادن و آسان کردن. (تاج المصادر بیهقی). آسان کردن چیزی را و بگشادن گره و مانند آن را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آسان کردن و گشادن چیزی را. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). سهل و آسان گردانیدن کاری. (از المنجد) ، برنشستن و برآمدن چیزی را. (از متن اللغه) ، خوشنودگردانیدن کسی را. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(حُ نی یَ)
مؤنث حسنی. منسوب به حسن
لغت نامه دهخدا
(حُ نی یَ)
نام کنیزکی افسانه یی از امام جعفر صادق. و او در محضر خلیفه هارون و خالد بن یحیی برمکی بر امام شافعی و قاضی ابویوسف و ابراهیم بن سیار ملقب به نظام به حجت فایق آمده و نظام از او هشتاد مسئله کرده و او جواب هر هشتاد بگفته است، و سپس حسنیه از او مسائلی چند پرسیده و نظام بپاسخ درمانده است. (از روضات الجنات در شرح حال نظام ابراهیم بن سیّار و جز آن)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نی یَ)
مؤنث حسنی. منسوب به حسن
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نی یَ)
شهری است به شرقی موصل میان موصل و جزیره ابن عمر. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نی یَ)
حسنیان. حسنیون. اصحاب حسن بصری و آنان یکی از هفت فرقۀ معتزله باشند. (از بیان الادیان) (مفاتیح العلوم خوارزمی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سفیه
تصویر سفیه
نادان و کم عقل، بیخرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنخه
تصویر سنخه
بوی بد
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته سنجه (وزنه) سنگه سیاه و سپید سنگی که چیزها رابدان وزن کنند وزنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنته
تصویر سنته
زمین خشک بی گیاه قحط زده
فرهنگ لغت هوشیار
میله فلزی که برای پر کردن تفنگهای سرپر یا پاک کردن لولهی تفنگ بکار میرود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنایه
تصویر سنایه
آب کشیدن با شتر، همه سراسر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سجیه
تصویر سجیه
خلق خوی عادت طبیعت، جمع سجایا سجیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سناه
تصویر سناه
میوه دادن دو سال یکبار چون کویک خرمابن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمیه
تصویر سمیه
مونث سمی زهر آلود، جمع سمیات
فرهنگ لغت هوشیار
سپاه کوچک از پنج تا سسد کنیزک کنیزک یغلخواب گروهی از لشکر (از 5 تا 300 و 400 تن)، لشکری که پیغامبر (ص) بذات خویش در آن نباشد و به سر کردگی یکی از صحابه فرستاده شده باشد مقابل غزوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنده
تصویر سنده
سندان آهنگران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنیه
تصویر جنیه
لیره مصری برابر با 100 غرش یا 1000 ملیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سانیه
تصویر سانیه
مونث سانی دول کلان، شتر آبکش، چرخ چاه دولاب
فرهنگ لغت هوشیار
سیاهی بدن انسان یا هر جسم دیگر که در برابر آفتاب یا روشنائی چراغ بر روی زمین منعکس گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنیه
تصویر زنیه
ته تغاری واپسین فرزند جهزادگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دنیه
تصویر دنیه
فرومایه پست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنیه
تصویر بنیه
فطرت، نهاد، وجود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آنیه
تصویر آنیه
جمع انا، آوندان آبدان ها، جمع انا ظرفها ظروف آبدانها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسنیه
تصویر تسنیه
گره گشایی: آسان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنیه
تصویر بنیه
شالوده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سنجه
تصویر سنجه
معیار، مقیاس
فرهنگ واژه فارسی سره