- سنیم
- بلند پایه
معنی سنیم - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خر پشته کردن: تسنیم قبور
پر کردن ظرف، بلند کردن و بالا آوردن چیزی، برآمدن بر چیزی، چشمه ای در بهشت
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
باد ملایم، باد خنک، بوی خوش، نصرت نکیسا، نوازنده و خواننده دربار خسرو پرویز ساسانی، باد بسیار آرام
سقط جنین
کشش آواز، آواز سرود
با پشتکار ناکس فرومایه، موله زاری (حرامزاده) روسپیزاده
چرنده جمع سوائم (سوایم)، توضیح چارپایانی که بچرا روند بر حسب عادت مانند: شتر اسب گوسفند
آفریده
خون و چرک و ریمی باشد که در جراحت جمع شود تا نشتر نزنند بیرون نیاید
فلزیست نقره ای بیرنگ دارای جلای فلزی، ولی در مجاورت اکسیژن هوا بزودی سطح آن مکدر میگردد و آنچنان نرم است که با چاقو به آسانی بریده میشود، در آب دریاها و معادن بصورت کلرور سدیم یا نیترات سدیم موجود است
بیمار
درست و صاحب سلامت، بی عیب
کوهان شتر
مونث سنی چنبی روشی زن پایگاه چنبی روشن، بلند مونث سنی مقامات سنیه. مونث سنی زنی که پیرو اهل تسنن باشد
جمع سنه، سا ل ها شتان، خشکسال ها همزاد همسال، سونش، زمین چریده، تیزکردن تیغ جمع سنه در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) سالها سنون
خانه گچکاری شده، گچه ستاره ای است
اشتر پوش، کناره بوب (فرش بساط)، کناره تشلیخ (سجاده)
خوبروی مرد، بسیار
پسر خوانده
زیور، مروارید که به رشته نکشیده باشند، شکار که از چیگاه شکارگر درآید
سال قحط
شریک و صاحب حصه، هم بهره
رکن معظم هر چیز، شریف قوم، بزرگ قوم،
کوهان شتر، کمرگاه، گودبان، گرده بان، گردبان
کوهان شتر، کمرگاه، گودبان، گرده بان، گردبان
سنه ها، سالها، جمع واژۀ سنه
مقابل صحیح، نادرست، مریض، بیمار
فلزی نقره ای، سنگین، کمیاب و شبیه پلاتین که در مقابل حرارت مقاوم است و در ساخت لامپ ها و ترموکوپل ها و نیز به عنوان کاتالیزور به کار می رود
مؤنث واژۀ سنیّ، رفیع، بلند، عالی، بلند مرتبه
کسی که با دیگری از چیزی سهم ببرد، هم سهم، هم بهره
آنچه در جنگ به قهر و غلبه از دشمن بگیرند، غنیمت، دشمن، برای مثال خویشتن دارد او دو هفته نگاه / هم بر آن سان که از غنیم غنیم (ابوحنیفۀ اسکافی - شاعران بی دیوان - ۵۹۲)
سالم، درست، بی عیب، برای مثال عقل سلیم، چو دزدان به هم باک دارند و بیم / رود در میان کاروانی سلیم (سعدی۱ - ۴۵)
بی آزار، آرام و مطیع،برای مثال در برابر چو گوسفند سلیم / در قفا همچو گرگ مردم خوار (سعدی - ۸۷)
ساده لوح، ساده دل،برای مثال ای سلیم آب ز سرچشمه ببند / که چو پر شد نتوان بستن جوی (سعدی - ۱۷۱)
سهل، آسان،برای مثال خواجه بر تو کرد خواری آن سلیم و سهل بود / خوار آن خواری که بر تو زاین سپس غوغا کند (منوچهری - ۲۶)
کنایه از مارگزیده، این معنی از جهت تفال به سلامت است،برای مثال نوز نبرداشته ست مار سر از خواب / نرگس، چون گشت چون سلیم مسهّد (منوچهری - ۲۲)
در علوم ادبی در علم عروض از بحور شعر بر وزن مستفعلن مفعولات مفعولات
بی آزار، آرام و مطیع،
ساده لوح، ساده دل،
سهل، آسان،
کنایه از مارگزیده، این معنی از جهت تفال به سلامت است،
در علوم ادبی در علم عروض از بحور شعر بر وزن مستفعلن مفعولات مفعولات
پروه گیرنده، پروه بی رنج