جدول جو
جدول جو

معنی سنگچه - جستجوی لغت در جدول جو

سنگچه
تگرگ، قطره های باران که در اثر سرد شدن ناگهانی هوا در ارتفاع کم به صورت دانه های کوچک یخ می بارد، پسکک، سنگک، ژاله، یخچه، آب بسته، سنگرک، شهنگانه، شخکاسه، پسنگک
تصویری از سنگچه
تصویر سنگچه
فرهنگ فارسی عمید
سنگچه
(سَ چَ / چِ)
ژاله باشد که تگرگ است. (برهان). تگرگ و ژاله و لفظ چه برای نسبت است. (غیاث) :
گرچه بچشم عوام سنگچه چون لؤلؤ است
لیک تف آفتاب فرق کند این و آن.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
سنگچه
تگرگ
تصویری از سنگچه
تصویر سنگچه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سنگله
تصویر سنگله
نانی که از آرد ارزن یا گاورس بپزند، نان ارزن
فرهنگ فارسی عمید
(تَ چَ/ چِ)
پول نقرۀ کوچک. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سَ گُ لَ / لِ)
نانی باشد که از آرد گاورس و ارزن پزند. (برهان). نانی که ازگاورس پزند. (فرهنگ رشیدی). نان گاورسین. (اوبهی). نان گاورس و یا ارزن. (از ناظم الاطباء) :
گفتم که ارمنیست مگر خواجه بوالعمید
کو نان گندمین نخورد جز که سنگله.
بوذر (از حاشیۀفرهنگ اسدی نخجوانی).
، و امروز در تداول زنان، نان سخت و زفت و ورنیامده را گویند یعنی بسیار بسیار سخت و زفت. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سَ گَ / گِ)
خارپشتی که خارهای خود را مانند تیر اندازد. (برهان) (آنندراج). خارپشت. (اوبهی) (مجمع الفرس). جانوری است از سگ کوچکتر خارهای چون تیر دارد و بمردم اندازد. (صحاح الفرس) تشی. سفر. مرزنگوش. پیهن. (یادداشت بخط مؤلف) :
تو این رو سوی پارسی چون کشی
یکی سنگه خواندش و دیگر تشی.
اسدی.
، درخت به است که در رامسر نام سنگه بوی دهند. (جنگل شناسی ساعی ص 242)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سنگله
تصویر سنگله
نانی که از آرد گاورس (ارزن) پزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنگله
تصویر سنگله
((سَ گُ لَ))
نانی که از آرد ارزن پزند
فرهنگ فارسی معین
از توابع دهستان جلال ازرک جنوبی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی