جدول جو
جدول جو

معنی سنگوش - جستجوی لغت در جدول جو

سنگوش
(سَ وَ)
سنگ آسا. سنگ گونه. مانند سنگ:
سنگوش در ره سیلاب کجا دارد پای
هرکه زین راه به بادی چو خسی برخیزد.
سعدی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سنگور
تصویر سنگور
سله، سبد، زنبیل
کماج، تختۀ گرد که میانش سوراخ دارد و در سرستون خیمه قرار می دهند، سپندوز، بادریسه، شنگرک، سنگرک، چناب، کلیچۀ خیمه
فرهنگ فارسی عمید
(کَ)
جن و دیو. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
مطلق ضروریات یعنی هر چیز که در کار باشد و ضرور بود. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
بادریسۀ دوک که به عربی فلکه خوانند. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
سله ای باشد که فقاعیان شیشه ها و کوزه های فقاع را که بوزه باشد در میان آن بچینند. (برهان) (فرهنگ رشیدی) (آنندراج). سلۀ فقاعیان که فقاع در آن چینند. (اوبهی). سنجور. (مهذب الاسماء) :
اگر چون زر نخواهی رای عاشق
منه بر گردنم چون سیم سنگور.
سنائی.
نارسیده ترنج با رودش
چون فقع کوزه و چوسنگور است.
ابوالفرج رونی (دیوان چ چابکن مستشرق روسی ص 29).
، بادریسۀ دوک، و آن چرم یا چوبی باشد مدور که در گلوی دوک محکم سازند و به عربی فلکه خوانند، نام مرغی. (برهان) (آنندراج) (جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(فَ اَ تَ / تِ)
هر چیزی که با سنگ تابیده جوش آمده باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
رشک. حسد. (انجمن آرا) (آنندراج) (برهان). رشک. حسد. بدخواهی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
حلقۀ گوش. (آنندراج). گوشواره. (ناظم الاطباء) (فرهنگ شعوری ج 2 ص 351)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سنگاش
تصویر سنگاش
رشک و حسد و بدخواهی
فرهنگ لغت هوشیار
ضماد پماد
فرهنگ گویش مازندرانی