جدول جو
جدول جو

معنی سنوکیش - جستجوی لغت در جدول جو

سنوکیش
(سِ)
دهی از دهستان است سراجو بخش مرکزی شهرستان مراغه. دارای 787 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات، کشمش، بادام، کرچک، نخود است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سبوکش
تصویر سبوکش
آنکه سبو را حمل کند و از جایی به جایی ببرد، کسی که یک سبو شراب بنوشد، کنایه از شراب خوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنوی
تصویر سنوی
سالیانه، سالانه، جیره یا مزد یا درآمدی که در هر سال به کسی برسد
فرهنگ فارسی عمید
(نِ)
که مذهب نیک دارد. نکومذهب. مقابل بدکیش. مقابل بددین
لغت نامه دهخدا
(نَکا)
جمع واژۀ انوک. رجوع به انوک شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
نویس. نویسنده. (ناظم الاطباء). رجوع به فرهنگ شعوری ج 2 ص 408 و نیز رجوع به نویشتن شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان مال اسد بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد، دارای 120 تن سکنه، آب آن از چشمه ها، محصول آنجا غلات، صیفی، لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری است، ساکنین از طایفۀ مال اسد هستند و در زمستان به قشلاق میروند، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
عزادار، سوکوار:
هوا شد چو سوکی ز گرد نبرد
زمین چون پر از خون تن کشته مرد،
اسدی،
بسان تن بی روان بد زمین
هوا چون دژم سوکیی دل غمین،
اسدی
لغت نامه دهخدا
(مَنْ)
مناوش. بنفش تیره. بنفش کبود. بنفسج. رنگ ارغوانی متمایل به رنگ آبی تیره. (از دزی ج 2 ص 617 و 619)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
نام وکیل در خواجه بونصر احمد. (از تاریخ بیهقی صص 164- 165)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
محمد بن علی بن سنوس (1202- 1276 هجری قمری). مشهور به سنوسی الخطابی الحسنی الادریسی. مؤسس و پیشوای طریقۀ سنوسیۀ اول. او راست: الکواکب الدریه فی اوائل الکتب الاثریه. التحفه فی اوائل الکتب الشریفه. (اعلام زرکلی ج 3 ص 954)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
منسوب به سلوکوس است. رجوع به همین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(وَ دَ / دِ)
سبوکشنده. آنکه سبو کشد. حمل کننده سبو. آنکه سبو از جایی بجایی برد، شرابخوار:
صد چو حاضر سبوکشان دیدم
بر در دیر ساخته مأوی.
ناصرخسرو.
کعبه بزاهدان رسد دیر بما سبوکشان
بخشش اصل دان همه ما و تو از میان بری.
خاقانی.
سبوکشان همه در بندگیش بسته کمر
ولی ز ترک کله چتر بر سحاب زده.
حافظ.
نه من سبوکش این دیر رندسوزم و بس
بسا سراکه در این کارخانه سنگ و سبوست.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(سُ)
دهی است از دهستان پائین ولایت بخش حومه شهرستان تربت حیدریه. دارای 1433 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آن غلات، پنبه. شغل اهالی آنجا زراعت، گله داری و کرباس بافی است. از قلعه نو میتوان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(تَ جُ)
نوید دادن. (دهار) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). نوید فرادادن. (تاج المصادر بیهقی) (از زوزنی). و فی الحدیث: فیقول اﷲ یا محمد نوش العلماء الیوم فی ضیافتی. (اللسان از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سنوی
تصویر سنوی
سالانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیوکی
تصویر سیوکی
زمختی عفوصت طعم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنویش
تصویر تنویش
نوید دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنوی
تصویر سنوی
((سَ نَ))
منسوب به سنه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیوکی
تصویر سیوکی
((سُ))
زمختی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سبوکش
تصویر سبوکش
((~. کِ))
شرابخوار، کسی که کوزه شراب را حمل می کند، مجازاً، بنده، اسیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سنایش
تصویر سنایش
احترام، بزرگ داشت
فرهنگ واژه فارسی سره
سالیانه، سنواتی، سالانه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ضماد پماد
فرهنگ گویش مازندرانی