معنی سوکی سوکی عزادار، سوکوار: هوا شد چو سوکی ز گرد نبرد زمین چون پر از خون تن کشته مرد، اسدی، بسان تن بی روان بد زمین هوا چون دژم سوکیی دل غمین، اسدی لغت نامه دهخدا