جدول جو
جدول جو

معنی سنط - جستجوی لغت در جدول جو

سنط
(سِ)
پیوند دست. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
سنط
(سَ نَ)
نوعی ازدرخت سلم که در مصر روید. (منتهی الارب) (آنندراج). قرظ است و عصارۀ آن اقاقیا است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
سنط
(سُ نُ)
اسناط. جمع واژۀ سناط. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
سنط
پیوند، جمع سناط، کوسگان
تصویری از سنط
تصویر سنط
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سنا
تصویر سنا
(دخترانه و پسرانه)
روشنایی
فرهنگ نامهای ایرانی
(سَ طَ)
درازبالا. (منتهی الارب) (آنندراج). چنین ضبط شده و صواب سنطیل است. (تاج العروس) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
پتک آهنگران. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
شتر مادۀ فراخ فرج. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سُ لَ)
رفتار نرم با سکون، پستی سر و پشت داشتگی آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ طَ بَ)
درازی مضطرب. (آنندراج) (منتهی الارب). درازی با جنبش وتزلزل، اضطراب دائم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سَ نَ رَ)
نوعی از ماهی است. (دزی ج 1ص 694). طریغلا و هی المعروفه بالسنطره. (از دزی)
لغت نامه دهخدا
(سَ طَ لَ)
درازی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
سنتور و نوعی از ساز. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
درازبالا. (آنندراج). طویل. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از انط
تصویر انط
راس (سفر) دور، زمین پرت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفط
تصویر سفط
پارسی تازی گشته سبد، پوست ماهی، جامه دان سبد زنبیل، جمع اسفاط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلط
تصویر سلط
درشت، زبان دراز
فرهنگ لغت هوشیار
چیزی که به ان اعتماد کنند، نوشته ای که وام یا طلب کسی را معین کند یا مطلبی را ثابت نماید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنخ
تصویر سنخ
بنیاد، اصل، بیخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سعط
تصویر سعط
چکاندن در بینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقط
تصویر سقط
غلط و خطا، سهو در حساب و نوشتن کشته، افتاده، بی فایده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرط
تصویر سرط
او باریدن (بلعیدن) او بارنده، شتابان، دلیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخط
تصویر سخط
چشم گرفتن، نا خشنودی، ضد رضا
فرهنگ لغت هوشیار
دوری، پایه پایه رز گلو بریدن به شتاب، گلو گرفتن از خوراک، آمیختن می را با آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبط
تصویر سبط
فرزند زاده، پسر پسر، فرزند فرزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنط
تصویر بنط
پل، محل عبور از آب یا جائی که گود باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنطاب
تصویر سنطاب
پتک چکش آهنگران
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته سنتور در فرهنگ عربی به فارسی لاروس این واژه را یونانی دانسته که درست نیست سنتور یکی از ساز های باستانی ایرانی است
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته سنتور در فرهنگ عربی به فارسی لاروس این واژه را یونانی دانسته که درست نیست سنتور یکی از ساز های باستانی ایرانی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنطیل
تصویر سنطیل
دراز بلند دراز بالا
فرهنگ لغت هوشیار
میانه راه سربسته گویی، رای کسی را زدن، بدی رساندن، در گناه انداختن، آشکارکردن رای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقط
تصویر سقط
بنیم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سنت
تصویر سنت
ایستار، آیین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سند
تصویر سند
دستک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سنه
تصویر سنه
سال
فرهنگ واژه فارسی سره