جدول جو
جدول جو

معنی سندوها - جستجوی لغت در جدول جو

سندوها
اسم ملح طبرزد است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سندوس
تصویر سندوس
(دخترانه)
نام خواهر خشایارشاه پادشاه هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سندهان
تصویر سندهان
عود هندی، درختی با چوب قهوه ای رنگ که هنگام سوختن بوی خوش می پراکند و معمولاً در هند و هندوچین می روید، انجوج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اندوه
تصویر اندوه
غم، غصه، دلگیری، گرفتگی دل
فرهنگ فارسی عمید
انجمن های صنفی که به منظور حفظ حقوق و منافع مشترک افراد یک صنف تشکیل شود مانند سندیکای کارگران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اندوهه
تصویر اندوهه
یاد اندوه های گذشته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سندره
تصویر سندره
سند، بچه ای که از سر راه بردارند، آنکه پدر و مادرش معلوم نباشد، حرام زاده
فرهنگ فارسی عمید
(سَ دَ)
دهی است از دهستان شهریاری بخش رامهر مرکز شهرستان اهواز. دارای 150 تن سکنه است. آب آن از رود رام هرمز. محصول آنجا غلات، برنج، کنجد و بزرک. شغل اهالی زراعت و راه آن در تابستان اتومبیل رو است. ساکنین از طایفۀ لرو عرب هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
شهری است در آرژانتین واقع در دامنۀ جبال آند که 115200 تن سکنه دارد. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
پادشاه سند. فرمانروای سند:
یکی شاه کابل یکی سند شاه
دگر جوگیان شاه با فر وگاه.
فردوسی (چ بروخیم ج 7 ص 2250)
لغت نامه دهخدا
(سَ قِ)
بلغت یونانی سرنج را گویند. و آن رنگی باشد که نقاشان و مصوران بکار برند و سوختگی آتش را نافع است. (برهان) (آنندراج). اسرنج. سرنج سلیقون. زرگون. زرقون. زرجون. رصاص محرق. (از یادداشت مؤلف). رجوع به الفاظ الادویه، تحفۀ حکیم مؤمن و اختیارات بدیعی شود
به یونانی جوشیر است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
به هندی طباشیر است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(سِ دِ)
عود هندی. طبیعت آن گرم و خشک است در سوم. (برهان) (آنندراج). عود بهترین او سیاه و صلب و براق خوشبوی تلخ است که در ته آب نشیند. عود هندی. (فهرست مخزن الادویه) (الفاظ الادویه). اسم هندی عود است
لغت نامه دهخدا
(سِ / سَ)
اتحادیۀ کارگران. گروهی که برای دفاع از منافع اقتصادی افراد تشکیل شود. سندیکای کارگران. (فرهنگ فارسی معین). اتحادیه
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع اندوه برخلاف قیاس. (آنندراج) : السلام علیک یا مذهب الاحزان، سلام بر تو ای برندۀ اندوهان. (تفسیر ابوالفتوح رازی ج 3 ص 163) ، جمع واژۀ ندی ̍. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) (دهار). رجوع به ندی و اندیه شود
لغت نامه دهخدا
(اَ هََ/ هَِ)
یاد از غمهای گذشته. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سندیکا
تصویر سندیکا
نمایندگی صنفی، صنف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندوه
تصویر اندوه
غم و غصه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سندله
تصویر سندله
نوعی کفش (یا چرمی یا چرمی)
فرهنگ لغت هوشیار
روغن غان، پیگال پیمانه بزرگ سرو کوهی، صمغی که از گونه های سرو کوهی استخراج میشود و در طب قدیم مورد استعمال بوده ضمنا از آن جهت ساختن دانه تسبیح یا گردن بند استفاده میکردند از مخلوط سندروس و روغن بزرگ روغنی به نام روغن کمان حاصل میکرده اند که از آن جهت چرب کردن کمانها استفاده میشد حجرالسندروس، تبریزی، نارون. حرامزاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سندره
تصویر سندره
((سَ دَ رَ یا رِ))
سنداره، حرامزاده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سندیکا
تصویر سندیکا
((سَ))
اتحادیه صنفی برای دفاع از منافع اقتصادی مشترک افراد یک صنف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اندوه
تصویر اندوه
غم، غصه، انده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فندها
تصویر فندها
فنون
فرهنگ واژه فارسی سره
اتحادیه، انجمن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از اندوه
تصویر اندوه
Sorrow
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اندوه
تصویر اندوه
tristesse
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از اندوه
تصویر اندوه
печаль
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اندوه
تصویر اندوه
Trauer
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از اندوه
تصویر اندوه
смуток
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از اندوه
تصویر اندوه
smutek
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از اندوه
تصویر اندوه
悲伤
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از اندوه
تصویر اندوه
tristeza
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از اندوه
تصویر اندوه
dolore
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از اندوه
تصویر اندوه
tristeza
دیکشنری فارسی به اسپانیایی