معنی سنح - جستجوی لغت در جدول جو

سنح(اِ تِ)

لغت نامه دهخدا

سنح(سُ)

لغت نامه دهخدا

سنح

فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سنا — تصویر سنا

(دخترانه و پسرانه)

روشنایی

فرهنگ نامهای ایرانی

(اِ)

بازکاویدن از چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). استفحاص چیزی. (از متن اللغه) (از المنجد) ، گردیدن در چیزی. (منتهی الارب) ، پشت کردن بباد یا خود را پوشانیدن از آن. (از اقرب الموارد)

لغت نامه دهخدا

مصطکی است. (تحفۀ حکیم مؤمن)

لغت نامه دهخدا

(سَ نَ نَ)

آنکه بشب خواب نکند. (منتهی الارب) (آنندراج)

لغت نامه دهخدا

تصویری از سلح — تصویر سلح

اسباب و آلات جنگ

فرهنگ لغت هوشیار

ستور چرنده، درخت بلند، چرا دادن، چریدن، شاشیدن، فرستادن، رها کردن دهش بی درنگ، رفتار نرم

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از سطح — تصویر سطح

گستردن، پهن نمودن چیزی را

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از سمح — تصویر سمح

بخشنده و با گذشت

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از سفح — تصویر سفح

ریختن خون را آب را، روان کردن اشک را کوهپایه، سنگ لیز، دامنه

فرهنگ لغت هوشیار

دو تخته فلزی محدب ودایره مانند که با دست بر هم میزنند وزن کردن و وزن باین معنی مبدل سنگ است

فرهنگ لغت هوشیار

چیزی که به ان اعتماد کنند، نوشته ای که وام یا طلب کسی را معین کند یا مطلبی را ثابت نماید

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از سنخ — تصویر سنخ

بنیاد، اصل، بیخ

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از سجح — تصویر سجح

شاهراه شاهراه، اندازه، نرم و آسان

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از سنت — تصویر سنت

راه وروش، طریقه و قانون، آیین، رسم

فرهنگ لغت هوشیار

سنت: روزگار پاره ای از روزگار اسپ تیز رو نوند در ترکیب به معنی سنبنده (سوراخ کننده) آید: آهن سنب، سم چارپایان، خانه زیر زمینی جهت درویشان سمج، آغل گوسفندان سمج

فرهنگ لغت هوشیار

روشنائی، فروغ، بلندی، روشنایی در فارسی روشنایی فروغ، بلندی رفعت، چوبی باشد که بدان مسواک کنند

فرهنگ لغت هوشیار

گلو بریدن، بر زمین گستردن، بر پهلو نهادن، بر روی افکندن، آرام گرفتن، پر کردن مشک، بهره مند شدن زن از شوی، فرزند بسیار آوردن

فرهنگ لغت هوشیار

دعا ذکر، مهره های برشته کشیده که به هنگام ذکر و تسبیح گفتن در دست گیرند و بدان عدد اذکار را نگاهدارند تسبیح

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از سحن — تصویر سحن

پرداخت چوب، شکستن سنگ، گروه انبوه، پناه پناهجای سر پناه پناهگاه

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از جنح — تصویر جنح

زی، بخش، دوش (کتف)، پاسی از شب بال زدن

فرهنگ لغت هوشیار

نخجیر چپ آی نخجیری که از چپ آید، رخداد امری که برای انسان روی دهد (اعم از خیر و شر) واقعه جمع سوانح، انسان یا جانوری که از سمت راست شخص بر آید مقابل بارح. توضیح: عرب سانح را به فال نیک و بارح را به فال بد میگرفت، حالهایی که پس از سلوک اهل وصول را حاصل شود

نخجیر چپ آی نخجیری که از چپ آید، رخداد امری که برای انسان روی دهد (اعم از خیر و شر) واقعه جمع سوانح، انسان یا جانوری که از سمت راست شخص بر آید مقابل بارح. توضیح: عرب سانح را به فال نیک و بارح را به فال بد میگرفت، حالهایی که پس از سلوک اهل وصول را حاصل شود

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از ساح — تصویر ساح

اسپانور (حیاط) گشت نیک، گوسپند پروار

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از زنح — تصویر زنح

ستودن، راندن، تنگ گرفتن در داد و ستد

فرهنگ لغت هوشیار

سرگیجه، دماغک دماغ کوچک بر سر برخی پرندگان جدا از بینی آنان، مغزچه

فرهنگ لغت هوشیار

سریانی تازی گشته نام روز ششم کانون الاخر است جشن ترسایان است که در آن روز یحیی عیسی را در رود اردن به آ یین شست روز دوازدهم پس از زایش عیسی است که در آن روز ستاره ای شگفت در آسمان دیده شد روز ششم ماه کانون الاخر روزه عید دنح مسیحیان است. گویند که یحیی بن زکریا درین روز مسیح را در آب معمودیه بنهر اردن غسل تعمید داد

سریانی تازی گشته نام روز ششم کانون الاخر است جشن ترسایان است که در آن روز یحیی عیسی را در رود اردن به آ یین شست روز دوازدهم پس از زایش عیسی است که در آن روز ستاره ای شگفت در آسمان دیده شد روز ششم ماه کانون الاخر روزه عید دنح مسیحیان است. گویند که یحیی بن زکریا درین روز مسیح را در آب معمودیه بنهر اردن غسل تعمید داد

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از بنح — تصویر بنح

گوشت بریدن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از تسنح — تصویر تسنح

باز کاویدن

فرهنگ لغت هوشیار

حجر و جسمی صلب و سخت که از زمین استخراج میکنند وماده که کوههای صلب را تشکیل میدهد

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از سطح — تصویر سطح

تراز، رویه، رویه پایه

فرهنگ واژه فارسی سره

تصویری از سنت — تصویر سنت

ایستار، آیین

فرهنگ واژه فارسی سره

تصویری از سند — تصویر سند

دستک

فرهنگ واژه فارسی سره

تصویری از سنه — تصویر سنه

سال

فرهنگ واژه فارسی سره