سخته. موزون. (آنندراج) ، پخته. آزموده. مجرب. ممتحن. جاافتاده. سخته، نیک اندیشیده. نیک سگالیده (سخن یا نکته). - بسنجیده، سخته. موزون. جاافتاده. پخته: بسنجیده چون کار هر نیکخو پسندیده چون مهر هر مهربان. فرخی. - معنی سنجیده، از روی اندیشه: معنی سنجیده را اوقات باید صرف کرد گر بهایی دارد این یوسف ز نقد فرصت است. محسن تأثیر (ازآنندراج). گر سخن گستر ندارد قدر و مقداری چه غم وزن او ظاهر شود از معنی سنجیده اش. محسن تأثیر
سخته. موزون. (آنندراج) ، پخته. آزموده. مجرب. ممتحن. جاافتاده. سخته، نیک اندیشیده. نیک سگالیده (سخن یا نکته). - بسنجیده، سخته. موزون. جاافتاده. پخته: بسنجیده چون کار هر نیکخو پسندیده چون مهر هر مهربان. فرخی. - معنی سنجیده، از روی اندیشه: معنی سنجیده را اوقات باید صرف کرد گر بهایی دارد این یوسف ز نقد فرصت است. محسن تأثیر (ازآنندراج). گر سخن گستر ندارد قدر و مقداری چه غم وزن او ظاهر شود از معنی سنجیده اش. محسن تأثیر